آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۶۸۶۳
۱۱:۳۱

۱۴۰۴/۰۵/۰۹
مادر شهید «میلاد سعیدآبادی»:

پسرم آرام جان خانه بود، حالا افتخار وطن است

صغری مختار زاده گفت: دلتنگ میلاد هستم، اما افتخار می‌کنم که فرزندی تربیت کردم که مسیر ولایت، مردم و شهادت را انتخاب کرد. اگر هزار بار دیگر هم به دنیا بیاید، باز هم برای این خاک و این ایمان، جان می‌دهد.


پسرم آرام جان خانه بود، حالا افتخار وطن است

به گزارش نوید شاهد، شهید میلاد سعیدآبادی، از نیروهای فراجا و از جمله جوانان مؤمن، انقلابی و پرتلاش این مرز و بوم بود که سرانجام مسیر سراسر اخلاص و فداکاری‌اش به شهادت ختم شد. او که پیش‌تر در اغتشاشات سال ۱۳۹۸ به درجه جانبازی نائل آمده بود، سرانجام در جریان یکی از ماموریت‌های امنیتی، دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. خبرنگار نوید شاهد بر سر مزار این شهید والامقام رفت و گفت‌وگویی صمیمی و در عین حال دردناک، با صغری مختار زاده مادر شهید میلاد سعیدآبادی داشت. وی با زبانی سرشار از احساس و واژه‌هایی آمیخته به ایمان از کودکی تا شهادت فرزند شهیدش را روایت میکند.

 

میلاد آرامِ خانه ما بود

مادر شهید با نگاهی به گذشته و خاطرات شیرین دوران کودکی پسرش گفت: من سه پسر دارم و میلاد کوچک‌ترین‌شان بود. در سی‌ام مردادماه ۱۳۷۹ خداوند پسری به من داد که به نیت شادی و خوشی اسمش را «میلاد» گذاشتیم. از همان کودکی آرام، بی‌سر و صدا و بدون اذیت بود. اصلاً نمی‌توانم لحظه‌ای را به یاد بیاورم که باعث ناراحتی ما شده باشد. از همان کودکی ادب، حیا، احترام به والدین و محبت خاصی داشت. همیشه به او می‌گفتم: «تو همه آرامش منی، تو نور خانه‌ای.» هیچ‌وقت او را با اسم کوچک صدا نمی‌زدم؛ می‌گفتم: «جان مادر» یا «قلب مادر». واقعاً هم همین بود.

 

 پسرم آرام جان خانه بود، حالا افتخار وطن است

مهربانی، احترام، ایمان؛ ویژگی‌های ثابت میلاد

مادر شهید از رفتارهای خاص پسرش نسبت به خانواده و اطرافیان روایت کرد: میلاد همیشه با احترام کامل با من و پدرش رفتار می‌کرد. وقتی با ما بیرون می‌رفت، هیچ‌وقت جلوتر از ما قدم برنمی‌داشت. به ریزترین نکات اخلاقی توجه داشت. مهربانی‌اش زبانزد اطرافیان بود. هر جا می‌رفت، همه جذب اخلاقش می‌شدند. همیشه ساکت، اهل حیا و باوقار بود. حتی در خانه هم اگر حرفی می‌زد، با ادب و احترام می‌زد. هیچ‌وقت صدایش را بالا نبرد.

 

وی ادامه داد: از بچگی با من به هیئت می‌آمد، از همان سنین پایین با فضای حسینیه و قرآن آشنا بود. در جلسات قرآنی هم کنارم می‌نشست و با دقت گوش می‌داد. یک بار پسر بزرگم برایش لباس پلیس خرید. همان را پوشید و با هم به هیئت رفتیم. خانم‌ها وقتی میلاد را دیدند، گفتند ببین چقدر بامزه شده! همانجا احساس کردم مسیرش را پیدا کرده.

 

انتخاب راه خدمت در فراجا به‌جای مهندسی برق

مادر این شهید والامقام گفت: با رتبه خوبی در رشته مهندسی برق قبول شده بود، اما خودش می‌گفت: «من می‌خواهم پلیس شوم، می‌خواهم در نظام خدمت کنم.» انتخابش قلبی و با علاقه و ایمان بود. وارد نیروی انتظامی شد و از همان ابتدا با جان و دل کار کرد. مسئولیت‌پذیر بود، اهل کم‌کاری نبود. هر مأموریتی را جدی می‌گرفت.

 

جانباز مدافع امنیت در اغتشاشات سال ۹۸

صغری مختار زاده مادری که این روزها دلتنگی از فراق فرزندش جانش را می‌‎سوزاند در ادامه گفت: سال ۱۳۹۸ بود که شیفت کاری‌اش تمام شده بود و در مسیر بازگشت به خانه، وقتی دید درگیری و اغتشاشی به وجود آمده، برای دفاع از مظلوم وارد عمل شد. متأسفانه با چاقو به او حمله کردند و زخمی شد. در همان ایام به او کارت اهدای عضو داده بودند. یک روز در کمدش دیدم و از او پرسیدم: «مامان، چرا این کارت را گرفتی؟» گفت: «همه باید داشته باشند. مادر، خودت هم بگیر.» گفتم من راضی نیستم. گفت: «مادر، مهم رضایت خداست.»

 پسرم آرام جان خانه بود، حالا افتخار وطن است

میلاد خیلی به شهدا ارادت داشت

مادر این شهید گرانقدر درحالی که بغض راه گلویش را گرفته بود، از پیوند عمیق فرزندش با شهدا و آرمان‌های انقلاب اسلامی چنین می‌گوید: میلاد خیلی به شهدا ارادت داشت. بارها به راهیان نور رفت، حتی مسئولیت بردن دانش‌آموزها را هم بر عهده گرفت. رابطه‌اش با نوجوان‌ها خیلی خوب بود. وقتی از بسیج برای هدایت دانش‌آموزان دعوت می‌شد، قبول می‌کرد. بچه‌هایی که حتی سیگار می‌کشیدند، با حرف‌های میلاد تغییر می‌کردند. بعد از شهادتش، همان بچه‌ها آمدند و خاطراتی گفتند که ما اصلاً نمی‌دانستیم.

 

یکی از این خاطرات را مادر چنین تعریف می‌کند: میلاد قرار بود با چند دانش‌آموز به مشهد برود. یکی از بچه‌ها شرایطش درست شده بود، ولی پول نداشت. میلاد خودش هزینه سفر او را پرداخت کرد. بعد از شهادتش رئیس پایگاه بسیج به ما گفت: «میلاد پول را به حساب من واریز کرد تا آن دانش‌آموز هم بیاید.» همه را راهی مشهد کرد و خودش شهید شد. تلخ‌ترین لحظه برای من، لحظه‌ای بود که مجبور شدم بلیت مشهد میلاد را باطل کنم.

 

میلاد عاشق امام حسین(ع) بود

وی بیان کرد: میلاد سه بار به کربلا و یک بار به پیاده روی اربعین(از نجف تا کربلا) رفت. نمی‌دانم بین خودش و خدا در هر قدم چه گفت، ولی یقین دارم همان دعاها جواب گرفت. عاشق امام حسین(ع) بود، عاشق خالص.

 

حس غریب در روز شهادت

مادر شهید با صدایی آرام و قلبی آکنده از دلشوره آن روز را چنین روایت می‌کند: آن روز خواستم برایش دلمه درست کنم. خیلی دوست داشت. وقتی سبزی خریدم و برگشتم خانه، دلشوره عجیبی داشتم. زنگ زدم، جواب نداد. غیرممکن بود جواب ندهد. حتی اگر موتورسواری می‌کرد، کنار می‌زد و جواب می‌داد. دوباره تماس گرفتم، باز هم خبری نشد. بعد یکی از همکاران پسر بزرگم زنگ زد و گفت: «حمید آقا زمین خورده» نگران شدم، رفتم بیمارستان، و آنجا بود که خبر شهادت میلاد را شنیدم. یک هفته تمام در بی‌خبری گذشت. تا اینکه گفتند پیکر میلاد در معراج شهداست.

 پسرم آرام جان خانه بود، حالا افتخار وطن است

پیش‌بینی شهادت

صغری مختار زاده درباره پیش بینی‌ای که میلاد از شهادتش داشت گفت: میلاد هیچ‌وقت در حضور من از شهادت حرف نمی‌زد. می‌دانست من تحمل ندارم. اما شب قبل از شهادتش به دوستش گفته بود: «من شهید می‌شوم، ولی شما نمی‌شوید.» حتی انگشترش را به او داده بود. معتقد بود ما اگر روزی با اسرائیل وارد جنگ شویم، هر کدام‌مان هزار سلیمانی می‌شویم.

 

کمدی که پس از شهادت گشوده شد

وی ادامه داد: ما هیچ‌وقت کمد میلاد را باز نمی‌کردیم. بعد از شهادتش که کمد را باز کردیم، دیدیم پر از عکس شهداست همه وجودش عشق به شهادت و شهدا بود. همیشه می‌گفت: «من حاج احمد دارم که کمکم می‌کند.» منظورش شهید احمد متوسلیان بود. معتقد بود شهدا در سختی‌ها دست‌گیرمان هستند.

 

افتخار خانه و امت، آرامیده در قطعه ۴۲

مادر این شهید مظلوم جنگ تحمیلی 12 روزه در پایان می‌گوید: حالا پسرم شهید میلاد سعیدآبادی، در قطعه ۴۲ گلزار شهدای تهران آرام گرفته. دلتنگش هستم، اما افتخار می‌کنم که فرزندی تربیت کردم که مسیر ولایت، مردم و شهادت را انتخاب کرد. اگر هزار بار دیگر هم به دنیا بیاید، باز هم برای این خاک و این ایمان، جان می‌دهد.

 

انتهای پیام/ ر


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه