«میخواهم شهيد شوم»
به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید «رستم رفیعیان» دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود. پس از حمله رژیم بعثی عراق در جبهه حضور پیدا کرد و سرانجام در دوازدهم اسفندماه ۱۳۶۲ در سن بیست سالگی و در عملیات خیبر، در منطقه پاسگاه زید به شهادت رسید و مزار مطهر ایشان در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.
متن خاطره؛
حدود یک ماهی قبل از عمليات خيبر بود. يک شب كه رستم در حال خواندن نماز شب بود، من به خواب رفتم. وقتی كه من بيدار شدم او نمازش را تمام كرده بود و خوابيده بود.
نگاه به صورتش كردم ديدم يک نور عجيبی از صورتش می تابد. وقتی آن نور را ديدم گريهام گرفت. رستم با گريه من بيدار شد و با حالت تعجب گفت: «چه شده است؟!»
به او گفتم: «صورتت نورانی شده است.» خنديد و گفت: «می خواهم شهيد شوم...» از حرف او ناراحت شدم و بيشتر گريه ام گرفت.
رستم که ديد كه من ناراحت شدم گفت: «من كجا و شهادت كجا؟! شهادت كه نصيب همه كس نمی شود» اين جريان گذشت تا آن شبی كه ديگر قرار بود به منطقه بروند.
آن شب هم طبق معمول تا ساعت ۲ یا ۳ شب بيدار بود و نماز شب و يا قرآن می خواند. بعد از مناجات شبانهاش آمد و خوابيد. حدود يك ساعت از خوابش گذشته بود كه دوباره ديدم يک نور عجيبی از تمام قد و بالايش می درخشد.
به خوبی در خاطر دارم که رستم آنقدر زيبا شده بود كه واقعاً من تنم به لرزه افتاد و از خود بی خود شدم. بلند بلند گريه میكردم. او دوباره از خواب بيدار شد.
گفتم: «رستم من می ترسم...»
گفت: «چرا عزيزم برای چه می ترسی؟!»
به او گفتم: «آخر خيلی نورانی شده ای و می درخشی»
او باز هم خنديد و گفت:«اين كه ديگر گريه ندارد. می ترسم حرفم را بزنم دوباره بيشتر ناراحت شوی اما مطمئناً من شهيد می شوم.»
آن روز صبح به منطقه رفت و پس از هشت روز در جبهه در شب جمعه ساعت هشت شب در اثر اصابت تركش در قلب نازنينش به ديار معبودش شتافت.