آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۷۷۳۵
۱۰:۳۲

۱۴۰۴/۰۹/۲۹

خاطره/ غیبت کردن ممنوع

خواهر شهید «مجتبی غلامپور» روایت می‌کند: «در یک روز پنج‌شنبه که مثل همیشه دور هم جمع شدیم، گپ و گفت‌ها شروع شد، غیبت هم ناخواسته در لابه‌لای حرف‌ها رخنه کرد، مجتبی چیزی نگفت اما نگاهش آرام و عمیق بود. هفته بعد وقتی وارد خانه مادرم شدیم چشم‌مان به کاغذ‌هایی که روی در اتاق‌ها که به یک شکلی چسبانده شده بود افتاد. روی هر کدام با خطی مرتب و خوانا نوشته بود: «غیبت نکنید. صلوات بفرستید.»


به گزارش نوید شاهد خوزستان، سرهنگ دوم حاج مجتبی غلامپور در سی‌ام شهریور ماه سال ۱۳۶۸ در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم حاج مرحوم حاج محمد و مادرش اکرم نام داشت. وی دارای مدرک لیسانس کامپیوتر بود. از کارکنان پدافند هوایی ارتش بود. در پی حملات موشکی رژیم جعلی صهیونیستی در بیست هفتم خردادماه ۱۴۰۴ در اهواز به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر پاکش در گلزار شهدای اهواز واقع است.

خاطره/ غریب کردن ممنوع

متن خاطره:

برادرم مجتبی از غیبت بیزار بود به هر قیمتی و این را همه خانواده می‌دانستیم.

همیشه پنج‌شنبه‌ها، خانه مادرم جمع می‌شدیم.

ما خواهر‌ها دور هم چای می‌ریختیم و از هر دری صحبت می‌کردیم، گاهی از مشکلات روزمره، گاهی خاطرات قدیم، گاهی هم غیبت و نقل این و آن.

مجتبی اگر حضور داشت، سکوت می‌کرد یا با اشاره‌ای ملایم موضوع را عوض می‌کرد.

یک پنج‌شنبه مثل همیشه جمع شدیم گپ و گفت‌ها شروع شد. غیبت هم، ناخواسته، در لابه‌لای حرف‌ها رخنه کرد. مجتبی چیزی نگفت، اما نگاهش آرام و عمیق بود.

هفته بعد وقتی وارد خانه مادرم شدیم چشم‌مان به کاغذ‌های روی در اتاق‌های که به یک شکل چسبانده شده بود افتاد. روی هر کدام با خطی مرتب و خوانا نوشته بود: «غیبت نکنید. صلوات بفرستید.»

اول با دیدن آن نوشته‌ها خندیدیم، به شوخی به هم گفتیم: «حاجی آماده‌باش داده مگر دورهمی بدون کمی غیبت چه لذتی دارد؟»

اما آن کاغذ‌های ساده، جادویی عجیب داشتند هر بار که صدایمان بلند می‌شد یا حرفی نیشدار می‌خواست بر زبان بیاید، نگاهمان به آن نوشته‌ی روی در می‌افتاد.

کم‌کم فضای جلسات ما تغییر کرد و شوخی‌هایمان تلخی خود را از دست داد.

می‌دانستیم که اگر حتی به شوخی از کسی بد بگوییم، دل مجتبی می‌شکند.

برای ما محبت و احترام به برادری که این‌قدر بر اصولش پا برجا بود، از هر غیبتی شیرین‌تر بود.

آن کاغذ‌های کوچک ماه‌ها بر در‌ها ماند نه به عنوان یک فرمان، بلکه به عنوان یادآوری آرام و محکمی از یک اصل اخلاقی درسی که برادرم نه با سخنرانی، که با یک عمل ساده و خلاقانه، در دل خانه و خانواده کاشت.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه