زندگینامه شهید جواد جامی خراسانی
نویدشاهد: جواد جامى خراسانى - سوّمين فرزند محمّدعلى و مريم - در تاريخ بيست و ششم خرداد ماه 1339 در شهر مقدّس مشهد به دنيا آمد.
دوره ابتدايى را در مدرسه دكتر على شهرستانى - واقع در منطقه آب و برق - سپرى كرد. به درس بسيار علاقه داشت و تكاليفش را به خوبى انجام مى داد و از همان كودكى فعّال و پر جنب و جوش بود، امّا از حدّ اعتدال خارج نمى شد. اخلاقش خوب بود و به والدين احترام مى گذاشت. دوره راهنمايى را در همان مدرسه به پايان برد و سپس وارد دبيرستان آقا مصطفى خمينى شد. از اين زمان فعاليتهاى اجتماعى او بيشتر شد و غير از درس، تمام فكرش انقلاب بود.
در راهپيماييها وتظاهرات شركت مى كرد و در پخش اعلاميه هاى حضرت امام(ره) نقش فعّال داشت. پدرش درباره فعاليتهاى او مى گويد: «در دوره دبيرستان چند نفر به ما گفتند: به جواد تذكّر بدهيد از كارهاى انقلابى دست بردارد، چون تصميم دارند او را كتك بزنند. ما هم گفتيم: او راه خودش را با تمام عواقبش انتخاب كرده است.»
جنبه مذهبى او بسيار قوى بود. در نماز جمعه و جماعت شركت مى كرد. همين كه اذان ظهر را مى گفتند، اوّل نماز را به جماعت مى خواند و بعد براى ناهار مى آمد. مسايل مذهبى را سرسرى نمى گرفت بلكه پيگيرى مى كرد و نظر علما را جويا مى شد. كتابهاى شهيد مطهرى و شهيد دستغيب را زياد مى خواند.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و با تشكيل سپاه پاسداران عضو سپاه شد. با شروع جنگ تصميم گرفت به جبهه برود. پدرش در اين باره مى گويد: «پيوسته تقاضا مى كرد به جبهه برود، امّا من از او مى خواستم كه اوّل ديپلمش را بگيرد. سرانجام يك شب جواد با لب خندان و با جعبه شيرينى وارد اتاق شد و گفت: شيرينى ديپلم را آورده ام. من نيز همان جا اجازه رفتن را به او دادم». او به همراه تيپ 21 امام رضا(ع) عازم جبهه شد. در مدّت حضور در جبهه، چهار بار مجروح شد و حتى تا هنگام شهادت تركش در بدنش وجود داشت.
بزرگ ترين آرزويش شهادت بود. يكى از دوستانش - كه روضه خوان و مدّاح اهل بيت است - در اين باره مى گويد: چند بار نزد من آمد و گفت: «آرزوى شهادت دارم، برايم دعا كنيد.»
مدّتى كه از حضور او در جبهه گذشت، در 23 تير 1362 با خانم فاطمه زنجان طلب ازدواج كرد و پس از مدّتى با همسرش به جبهه بازگشت. خودش در جبهه و همسرش در پشت جبهه فعّاليّت مى كرد.
همسرش درباره او مى گويد: «در رابطه با اجراى فريضه نماز و راز و نياز با خدا بسيار ممتاز بود. يك بار نيمه شب كه از خواب بيدار شدم، او را در حال راز و نياز با خدا ديدم، آن چنان گريه مى كرد و نماز مى خواند كه تاكنون آن صحنه را از ياد نبرده ام.»
همرزمش درباره او مى گويد: «در كارها مشورت مى كرد. شجاع، صبور و قانع بود و امر به معروف مى كرد. در عملياتى از طرف ارتش آمدند و نيرو خواستند، او كه فرمانده بود چند نيرو داد ولى آنها آمدند و گفتند: نمى شود قلّه را فتح كرد. جواد از اين برخورد ناراحت شد، خودش با نيروهايش رفت و قلّه را فتح كرد.»
همرزم ديگرش - محمد كامكار - درباره او مى گويد: «مدّتى در طرح و برنامه تيپ امام رضا(ع) بود و بعد فرمانده گردان فلق شد، امّا هميشه فقط به عنوان يك رزمنده عادى و بنا به انجام وظيفه عمل مى كرد. با او در يكى از جبهه ها بوديم كه جواد راننده ماشين بود و من كنارش نشسته بودم تا درِ پادگان آمديم، امّا همين كه خواستيم از پادگان خارج شويم جواد گفت: شما پشت فرمان بنشين، چون من گواهى نامه ندارم. در جبهه اجازه رانندگى داده اند، امّا اينجا پشت جبهه است.»
پدرش درباره تواضع او مى گويد: «اگر در مجلسى وارد مى شد بلافاصله در پايين مجلس مى نشست كه كسى به خاطر او از جا بلند نشود.»
آخرين بار كه مى خواست به جبهه برود به همسرش گفت: «برايم دعا كنيد كه اين بار با دست پُر برگردم.» همسرش مى گويد: «من كه مى دانستم منظور وى شهادت است به گريه افتادم، امّا بعد از اينكه آرامم كرد به او گفتم: براى شما آرزوى سعادت دارم و از شما مى خواهم از شفاعت من فراموش نكنى.»
جواد جامى خراسانى سرانجام در 23 اسفند 1363، در جزيره مجنون، هنگام عمليّات بدر و بر اثر اصابت تركش به دست و صورت به شهادت رسيد و پيكر پكش پس از تشييع با شكوه بردوش مردم مشهد، در صحن مطهّر امام هشتم(ع) به خاك سپرده شد.
چند روز پس از شهادتش، يكى از اقوام خواب مى بيند جواد و اكثر شهداى همرزمش در نماز هستند، مى گويد: «مگر شما شهيد نشده ايد؟» و آنها جواب مى دهند: «مگر نشنيده ايد كه شهدا زنده اند؟» سپس به آنها مى گويد: «آيا شهيدان نسبت به زحماتى كه كشيده اند، مقامى هم دارند؟» مى گويند: «مگر مى شود نداشته باشند؟» مى پرسد: «مثلاً در بين شما كدام يك مقامتان بالاتر است؟» آنها به طرف جواد اشاره مى كنند.
تنها فرزندش زينب در 11 ارديبهشت 1364 – پنجاه روز پس از شهادت پدر متولد شد.
در فرازهايى از وصيّت نامه شهيد آمده است: «برادران و خواهران، امروز اسلام در لحظه خاصى از تاريخ قرار گرفته است. تمامى اسلام در مقابل تمامى كفر است و خداوند متعال حجّتش را بر ما تمام كرده است. خون شهدا ديگر نقطه ابهام و ترديدى براى ما باقى نگذارده است. اگر خداى ناكرده در انجام مسئوليتهايمان كه ادامه دادن راه شهدا، كه حفظ اسلام و دادن آن به صاحب اصلى اش - امام زمان(عج اللّه) - است كوتاهى كنيم. در قيامت جلوى ما را خواهند گرفت.»
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ / زندگینامه فرماندهان شهید استان خراسان