نگاهی کوتاه به سردار شهید محمدعلی زارچی
محمدعلی زارچی، فرزند علی و فاطمه، در شهریور ماه سال 1338 در روستای زارچ، شهرستان یزد به دنیا آمد. پنج ساله بود كه پدرش فوت كرد.
از شش یا هفت سالگی تحت تعلیم حاج آقای صدوقی قرار گرفت و تحولاتی در رفتار و خصوصیاتش رخ داد.از هفت سالگی نماز را بر خود واجب میدانست و در جلسات هفتگی انجمن اسلامی سرچشمه شركت میكرد. در مراسم ختم مرحوم احمد فتاحی، شعری- كه سروده بود- قرائت كرد و همه حاضران را متأثر و گریان ساخت.
در دوره تحصیل ابتدا نمازش را میخواند، بعد به درس و تكلیفش میرسید. تابستانها همراه برادرش كار میكرد.در طول تحصیل اگر بینوایی را میدید، ناراحت میشد و در حد توان به او كمك میكرد. به مادرش در كارها كمك میكرد و كمتر بازی میكرد. بیشتر دنبال فعالیت بود. در دوره نوجوانی، فعال، اجتماعی و معاشرتی بود. مدرك دیپلم خود را در رشته برق دریافت نمود. مهربانی خاصی نسبت به افراد به خصوص افراد مومن و كودكان بیسرپرست داشت. مسایل را به خوبی تشخیص میداد و عقلش بیشتر از سنش بود.
در مراسم دعای ندبه و مراسم عزاداری و نوحه حضوری فعال داشت و مدتی را درس طلبگی خواند. فردی صبور و باحوصله بود و به فریضه نماز خیلی اهمیت میداد و بعداز نماز همواره قرآن و ادعیه میخواند.
او خیلی با اخلاص بود. به صدقه دادن و خواندن حمد و سوره برای اموات اهمیت میداد. همواره در حین راه رفتن سورههای حمد و قل هو الله را زمزمه میكرد. فردی جدی و دارای ارادهای قوی بود. یك رفتار توأم با احترام نسبت به كودكان داشت. خوش خلق، بسیار مؤدب، متین، خاضعانه و خاشعانه با اهل علم، تقوی و به ویژه روحانیون رفتار میكرد.
او به افراد خدمتگزار به اسلام، روحانیون، عالمان و مؤمنین علاقه داشت. هنگامی كه میتوانست كاری برای افراد بیسرپرست و نیازمندان انجام دهد، بسیار خشنود میشد و سعی میكرد با افراد كوته فكر هم صحبت و هم كلام نشود.
برای مطالعه، بیشتر كتابهای علمی و كتب شهید مطهری را انتخاب میكرد. از آدم های دورو و ریاكار بدش میآمد.
به مسألهی حلال و حرام بسیار اهمیت میداد و اگر كسی دانشگاه قبول میشد به والدینش میگفت: «مال و ارثی كه باید بعد از مرگ به او برسد، الآن خرج تحصیلش كنید تا علم بیاموزد. »
او نسبت به ترك واجبات و انجام محرمات بسیار حساس بود و در این موارد واكنش نشان میداد. بسیار مراقب این اعمال برای خودش و نزدیكانش بود و نسبت به كسانی كه غیبت میكردند، عکسالعمل نشان میداد. ظلمپذیر نبود و شجاعت و شهامت قابل ستایشی در برابر منكرات داشت.
بزرگترین خصوصیت او، اخلاص و پنهان كاری در كارهای خیر و شجاعت در گفتن حقایق بود.انسانی مردمدار بود. در روابط خود مسائل شرعی را در نظر میگرفت. ارتباط سازندهای با اطرافیان و همسایگان داشت. او قبل از انقلاب و تا پیروزی انقلاب درگیر مسایل انقلاب و مبارزه با رژیم پهلوی بود.
موضعگیریهایش نشأت گرفته از معرفت بالا بود و اطلاعات سیاسی خوبی داشت. دلایل منطقی برای حمایت از رهبری بیان میكرد. از آنجا كه اثرات مفید و سازندهای از حاج آقای صدوقی گرفته بود، در انتخابات و دیگر فعالیتها مشاهد میشد كه تشخیص او درست است. همه چیز را به وضوح درك میكرد و تحت تأثیر جو قرار نمیگرفت.
در دوران انقلاب در تكثیر و پخش اطلاعیهها و نوارهای حضرت امام فعالیت گستردهای داشت. همین راستا خانهشان چندین بار مورد تجسس و تعرض ساواك قرار گرفت و چند روز دستگیر شد.
علاقه خاصی به امام و انقلاب داشت. در حوادث حساس انقلاب بسیار هوشیار بود و افراد ضد انقلاب از او حساب میبردند. افراد كوته فكر و ظاهربین از نگاه تند و تیز او جا میخوردند. او با سخنان كوبنده جواب آنها را میداد. صلابت و عطوفت را به هم آمیخته بود.
دانشگاه قبول شده بود مدت شش ماه تحصیل كرد كه با شروع انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در منزل آیتالله صدوقی فعالیت میكرد. در ابتدای تشكیل بسیج در سمت مربی آموزش نظامی فعالیت داشت و اقدامات موثری انجام داد.
با اوج گرفتن غائله كردستان به همراه جمعی از نیروهای یزدی به آنجا رفت و در درگیری با حزب كومله و دمكرات رشادتهای زیادی از خود نشان داد. در یكی از این درگیریهای ضد انقلاب، نارنجكی به درون ماشینش انداخته شد و او با خونسردی آن را برداشت و به طرف یكی از سركردههای كومله انداخت و او را به درك واصل كرد. این اقدام شجاعانه باعث شد كه به او لقب شریف داده شود، كه این اسم در آن زمان به خاطر شباهت اسمی با یكی از سرداران بزرگ كشور از وجاهت خاصّی برخوردار بود.
پس از بازگشت از كردستان برای ادامه تحصیل به دانشگاه پلیتكنیك (امیركبیر) رفت، ولی شرایط سیاسی و امنیتی آن زمان و موج ترور توسط منافقین باعث شد تحصیل را رها كند و در واحد اطلاعات سپاه یزد به فعالیت بپردازد. مهمترین اقدامش در این مورد كشف توطئه ترور آیتالله صدوقی بود كه در مصاحبه تلویزیونی مراحل كشف توطئه را بیان كرده بود. از آن موقع بود كه محافظ آیتالله صدوقی شد.
آذرماه سال 1360 با خانم زهرا سراج ازدواج كرد. خانم زهرا سراج دلیل انتخاب خود را ارتباط طولانی او با آقای صدوقی و تابع ولایت بودن، و دلسوز نسبت به انقلاب و كلاً به خاطر حزب الهی بودن او میداند.
محمدعلی در هنگام ازدواج 22 ساله بود و خطبه عقدش را آیتالله صدوقی خواند. ثمره این ازدواج دو فرزند دختر به نامهای فاطمه (متولد 1361) و صدیقه (متولد 1364) میباشد.
اوایل جنگ به بسیج كارگری پیوست و در امر آموزش نیروهای كارگری و كارمندی گامهای مؤثری برداشت. در تأمین نیرو و امكانات برای جنگ فعالیت میكرد. او با فعال كردن بسیج كارگری بخش عظیمی از تداركات نیروهای یزدی را در منطقه جنگی تأمین نمود.
شهید با راه انداختن كاروانهای بزرگ كمكهای اهدایی مردم موج تبلیغی وسیعی به راه انداخت و باعث شور و شوق مردم برای حضور در جبهه شد.
فعالیتهای گسترده او باعث شد كه به عنوان مسئول تداركات و لجستیك سپاه ناحیه یزد به فعالیت خود ادامه دهد.
با توجه به عظمت و گستردگی عملیات كربلای پنج در جبهه حضور یافت. به خانوادهاش میگفت: «دعا كنید شهید شوم و بر اثر تصادف نمیرم.» او توصیه میكرد: «نماز را با سعهصدر بخوانید، روزهتان را با دقت بگیرید. » در روزهای آخر حیاتش در كنار فعالیت شبانهروزی دائم در حال نماز بود. به گونهای كه شیفتگی او به نماز در میان رزمندگان برجسته بود.
پس از نه سال خدمت به انقلاب و جبهه در 27 سالگی در تاریخ 1بهمن1365 در منطقه شلمچه، در عملیات كربلای پنج بر اثر اصابت تركش به پا و پهلو و پشت به شهادت رسید. پیكر پاكش پس از تشییع در منطقه سرچشمه زارچ، شهرستان یزد به خاك سپرده شد.