شهید حمید باکری، ستاره آسمان گمنامی
چگونه با جنگ آشنا شده و تصميم گرفتيد در جبهه حضور داشته باشيد؟
در مبارزات انقلاب اسلامي تجربياتي كسب كرده بودم و زماني كه جنگ تحميلي آغاز شد با توجه به مهارت هاي نظامي ام از من دعوت شد تا نسبت به آموزش و آماده سازي رزمندگان فعاليت كنم. چنين شد كه وارد فضاي جنگ شدم. بعد از مدتي وارد سپاه شدم و در آموزش به رزمندگان فعاليت داشتم.
چرا تصميم گرفتيد كه از واحد آموزش كناره گيري كنيد؟
وقتي مي ديدم رزمندگاني كه ما به آنها آموزش مي دهیم شهید می شوند به حالشان غبطه مي خوردم كه چرا من شهيد نشوم. احساس كردم در واحد آموزش شهادت نصيبم نخواهد شد، براي همين تصميم گرفتم از آموزش جدا شوم و به جبهه بروم. به جبهه كردستان رفتم و در درگيري هاي آن منطقه شركت داشتم.
وظيفه شما در جبهه كردستان چه بود؟
شهيد مرتضي ياغچيان كه آن زمان فرمانده عمليات ناحيه مراغه بودند در جبهه كردستان بودند كه من هم در مراغه معاون ايشان بودم و در كردستان هم كنار ايشان انجام وظيفه مي كردم. مدتي در كردستان بودم و سپس به جبهه جنوب رفتم.
از ورودتان به لشكر عاشورا و از نحوه آشنايي با شهيد حميد باكري برایمان بگوييد؟
شهريورماه سال 61 بود كه مطلع شدم عملياتي در پيش است. به مسئولين اصرار كردم كه من هم به اين عمليات اعزام شوم، موافقت شد و به تيپ عاشورا در پادگان ا لله اكبر گيلانغرب رفتم. خودم را به كارگزيني تيپ عاشورا معرفي كردم و درخواست كردم كه در يكي از گردان هاي عملياتي معرفي ام كنند. در كارگزيني گفتند چند لحظه صبر كنيد چون شما اعلام نياز شده اید! اسم شما در اعلام نيازهاي تيپ عاشورا قرار دارد، تعجب كردم! پرسيدم مگر چه كسي مرا اينجا مي شناسد! چه كسي ممكن است مرا شناخته باشد و اطلاع داشته باشد كه اينجاهستم! مسئول كارگزيني گفت ما هم اطلاع نداريم فقط گفتند كه شما منتظر باشيد تا بيايند دنبال شما.
منتظر شدم و ديدم شهيد مرتضي ياغچيان با موتور آمدند و داخل كارگزيني شده و دست مرا گرفتند و سوار موتور شديم و رفتيم ستاد. داخل ستاد كه رفتيم آقا مهدي باكري را از نزديك ديدم، چند رزمنده ديگري هم بودند كه نمي شناختمشان. احوالپرسي كرديم و صحبت شد كه مرا به عنوان فرمانده گردان معرفي كنند. من قبول نكردم و گفتم تازه آمده ام و مي خواهم به عنوان رزمنده بسيجي باشم. اما گفتند يك هفته مانده به عمليات و شما بايد فرمانده گردان باشيد و نيروها را آماده كنيد براي عمليات. در ستاد ديدند كه من قبول نمي كنم. آقا مهدي از آقاي كبيري پرسيدند چه شده آقاي كبيري!؟ آقاي كبيري گفتند كه آقاي حبيب الهي نمي پذيرند سمت فرماندهي گردان را. آقاي مهدي رو به من گفت: "الله بنده سي" وظيفه تان است بگوئيد چشم. تا آن لحظه آقا مهدي را نديده بودم و اين اولين برخوردم با شهيد مهدي باكري بود.
من نتوانستم قبول نكنم و پذيرفتم. حميد باكري هم در آن لحظه از سرتا پا مرا نگاه كرد و براندازي ام كرد. آشنائي جزيي هم با حميد آقا صورت گرفت.
كدام عمليات در پيش بود؟
عمليات مسلم ابن عقيل در منطقه سومار.
شما در عمليات مسلم ابن عقيل به عنوان فرمانده گردان، نقش شهيد حميد باكري را در اين عمليات چگونه ديديد؟
گردان را دست گرفتم و آشنایی با رزمندگان گردان صورت گرفت. آموزش هاي لازم را به گردان منتقل كردم. در عمليات مسلم ابن عقيل گردان ما به عنوان گردان احتياط بود. شب عملیات، گردان های عملیات کننده به منطقه رفتند و عمليات آغاز شد و من به همراه گردان در ستاد كنار آقا مهدي بودم. از من خواسته شد به همراه گردان به كمك گردان هاي عمليات كننده بروم. در تنگه سان واپا مستقر شديم و به حميدآقا كمك كرديم. در اين عمليات آشنايي خوبي با شهيد حميد باكري شكل گرفت و من متوجه شدم كه حميد توانايي نظامي بالايي دارد و مي توانم از تجربياتش استفاده كنم.
اهميت عمليات مسلم ابن عقيل چگونه بود؟
شهر سومار در 80 یکلومتری بغداد قرار داشت و با توجه به نزديكي اين منطقه با پايتخت عراق موجب شده بود عراقي ها اهميت خاصي براي اين منطقه قائل شوند چون مي دانستند اگر ارتفاعات سومار را از دست بدهند شهر بغداد كاملا در تيررس نيروهاي ما قرار مي گيرد و اين يعني در خطر افتادن پايتخت عراق. به همين دليل عراقي با تمام توان آمده بودند تا ما در این عملیات موفق نشویم و ارتفاعات این منطقه را به دست نگیریم. در این عملیات شب هم مثل روز روشن بود آنقدر که دشمن در این عمليات منور می زد. حمیدآقا با تدبير و با درايت کار میکرد، آرام بود. سنگر به سنگر به رزمندگان سر می زد و احوال پرسی میکرد و روحیه می داد. احساس میکرد که رزمندگان نیاز به روحیه دارند. پاتک دشمن سنگین بود ولی تدبیر حمید باکری اجازه نداد دشمن موفق شود حتي تا 70 متری ما هم آمدند ولي تلفات سنگینی به عراق تحميل کردیم و عقب نشيني كردند. ما امكانات نداشتیم و مجبور بوديم ابتدا اجازه دهيم دشمن جلوتر بيايد و بعد درگیر شویم. اين ها تدبير حمید باکری بود. حميد باكري در عمليات ها نوآوری داشت. من تعجب مي كردم كه این همه انرژی را از کجا آورده اند. تجربیاتش در عملیات های قبلي به حمید باکری کمک میکرد.
مهمترين خصوصيات حميد باكري كه از او فرمانده مقتدر ساخته بود، چه بود؟
فرماندهان محور باید چند خصيصه داشته باشند تا به عنوان فرمانده محور انتخاب شوند از جمله تبحرشان در جنگ و فرماندهی جنگ و همچنين شناخت كامل نسبت به منطقه و حميد باکری همه اين خصوصيات را داشت.
با اين همه توانايي و اقدامات حميد باكري در انقلاب و جنگ، چرا ايشان گمنام است؟
اگر تمام برگ های زندگی حمید آقا را مرور کنید در مبارزات ايشان عليه رژيم پهلوي، رفتنشان به محضر حضرت اما م خميني(ره)، عمليات مسلم ابن عقيل و... را ورق بزنید به یک نکته مهم از حميد آقا پی می برید و آن گمنام بودن حمید باکری است. حمید باکری ذره اي تظاهر نداشت. خودش مي خواست گمنام شود. شهادتش هم گمنام بود همانطورکه خواسته بود. خصوصیات حمید باکری حکایت از علاقه ایشان به گمنامی بود.امكان آوردن پیکر حميد باكري در عمليات خيبر وجود داشت اما با نظر من، این هم حکمت داشت و خواست حمید آقا این بود که گمنام زندگی کند و گمنام بماند.اهدافی که حمید دنبال مي كرد بین خودش و خداوند بود. حميد باكري در وادی تظاهر یک قدم هم بر نداشت با آنكه زحمات فراواني در جنگ کشید. شهيد حميد باكري به عنوان فرمانده در عمليات هاي متعدد كه وجب به وجب در كنار رزمندگان حضور داشت و نفر اول در عمليات ها بود، مکالمات و مصاحبه ایشان با تلویزیون و رسانه ها وجود نداشت فقط در حد يكي دو مورد بود. اين نشان از اهل تظاهر نبودن حميد دارد.
حمید در راه هدفش شهید شد و در راه هدفش گمنام ماند. از حمید باکری یادداشت زیادی در دسترس نيست. ايشان خيلي اهل يادداشت كردن نبودند. ایشان با حركات و رفتارش به ما درس داده است. هدفش این بود که کارها براي خداوند باشد. حمید باکری گوی سبقت را در گمنامی برد.
از ويژگي هاي اخلاقي شهيد حميد باكري كه در خاطر شما نقش بسته است بگوييد.
مونس بچه ها بود. هر کجا که به ایشان احساس
نیاز میکردیم در عملیات ها حضور داشت. آرام بود و پرکار و تلاشگر. ويژگي مهمي كه من
در وجود ایشان لمس کردم نترس بودن و شجاعت ایشان بود. دو نفر گفته اند که من در زندگی
ام هیچ وقت نترسیده ام. یکی حضرت امام خمینی(ره) بود و دیگری هم شهيد مدني بودند که
این دو نفر نترسیدن را به زبان گفته اند.
نفر سوم که به زبان نیاورده و نترسيده حمید باکری بود. جمله "در قاموس شهادت ترس نیست" را من در وجود ایشان دیدم. در حمید باکری ترس وجود نداشت. شجاع بود و تدابیرشان را با شجاعت به اجرا می گذاشت. ما با دیدن شجاعت حميد روحیه می گرفتیم. تدبیر و كارهاي حمیدآقا بسیار دلچسب بود. در مقابل رزمندگان ديگر بسیار رئوف بود. خوش برخورد بود. هيچ فردي را از بين رزمندگان نمی توان پیدا کرد که از حمید باکری ناراحتی در دل داشته باشد. یکی از دوست داشتني ترین فرماندهان جنگ بود.از وجود حمید و صلابت ایشان روحیه می گرفتم و به رزمندگان دیگر منتقل میکردم. از نظر معنوي حمید باکری با خدا بود. غیبت نمیکرد، پشت سرکسی حرف نمی زد. تذکر می داد به کسانی که غیبت میکردند. كمتر عصبانی می شد ولی نسبت به کارهای غلط موضع می گرفت و تذکر می داد. تمام لحظه های با حمید بودن برای من پندآموز بود.
ميزان صبر و توكل شهيد حميد باكري در مدتي كه دركنار ايشان بوده ايد را تا چه اندازه ديديد؟
شهيد حميد باكري یکی از فرماندهان منحصر به فردی بود که صبر بالایی داشت و صبرشان مثال زدنی بود. همین صبور بودنشان به ما هم منتقل می شد و نگرانی نداشتیم در حین عملیات. خاطرم است در عمليات مسلم ابن عقيل باران شدیدی آمد و سنگرهاي ما هم در تنگه بود. باران سیل آسايي بود و سنگرها كاملا خيس شدند و بدون سنگر مانديم. رفتم پیش ایشان و احساس نگرانی کردم و گفتم عراقی ها الان می رسند به سمت ما. به من گفت همین کاری که باران با ما کرده با عراقی ها هم کرده است. تانک های عراقی ها در گل گیر کرده اند و وضعیت عراقی ها بدتر از ماست. این باران رحمت خداوند است برای ما. صحبت های ایشان در من كه شدیدا استرس داشتم و نگران بودم آرامش داد. احساس مسئولیت ایشان بسیار زیاد بود و این خصوصیات ايشان به ما آرامش می داد.
ميزان اطاعت پذيري حميد باكري از مهدي باكري چه اندازه بود؟
شهيد حميد باكري با این همه دانش نظامی، با این همه هوش نظامی و ورزیدگی میدانی، در جلسات لشكر عاشورا مي دیدم که مثل یک سرباز عادی جلوی فرماندهش می نشست و فقط چشم می گفت. در جلسات اگر ابهامی داشت سوال میکرد. هیچ وقت به خاطر کمبود امکاناتي كه وجود داشت گلایه نمیکرد، مطیع فرمانده بود. در مدتی که من با ايشان بودم، ایشان مطیع امر مولا بودند. همانطورکه حضرت ابوالفضل(ع) از حضرت امام حسین(ع) اطاعت پذيري داشتند، حمیدآقا هم از آقامهدی اطاعت پذيري داشت.
پيش بيني كه شهيد حميد باكري از آينده رزمندگان، داشتند خاطرتان است، اين پيش بيني چه بود؟
شهيد حميد باكري در عملیات خيبر در اردوگاه، رزمندگان را جمع كرده و گفته بود دعا کنید که شهید شوید اگر شهيد نشديد بعد از جنگ شما سه دسته می شوید:
یک دسته از شما می گويید اشتباه کرديم به جنگ رفتيم و پشیمان می شوید و خدا می داند عاقبتشان چگونه می شود؛ عده ای دیگر راه بی تفاوتی در پیش می گیرند و مشغول مال دنیا می شوند و در زندگی مادی غرق می شوند. دسته سوم وضعيت حال را مي بينند و وضعيت بعد از جنگ را هم مي بينند، غصه و افسوس مي خورند كه چرا شهيد نشدند. حميد باكري براي رزمندگان حجت آورد و پيش بيني كرد و آینده را ترسيم کرد.
این ميزان از آينده نگري شهید از چه چيزي نشات می گرفت؟
ایشان تجربه زيادي داشتند برخلاف سنشان. به محضر امام رفته بودند و چند كشور را ديده بودند و البته مطالعه و تفکر ایشان زیاد بود که به این پیش بینی رسیده بود. شخصیت حمیدآقا شخصیت بزرگی بود. حمید باکری در زمانی که می زیست نسبت به مسائل جلوتر و آگا هتر بود.
چرا شهيد مهدي باكري هيچ كجا از شهيد حميد باكري تمجيد نكرده در حالي كه به خيلي از رزمندگان لوح سپاس داده است؟
این اتفاق عکس العمل حمیدآقاست. چون خود حميد نمی خواست که از او بگویند و شاید به آقا مهدي گفته بود که از من تعریف نکن. آقا مهدی از دیگران تعریف میکرد ولی چون از حمید باکری تعریف نکرده است به نظر من خواست حمیدآقا بوده است.
شما در عمليات خيبر حضور داشتيد؟
در عملیات خيبر حضور نداشتم و در آن زمان در سپاه مراغه بودم و سعادت نداشتم در عملیات خیبر شرکت کنم.
زماني كه خبر شهادت حميد باكري را شنيديد چه حسي داشتيد؟
شهادت حمید باکری همه رزمندگان را ناراحت کرد. مرتضي ياغچيان هم که مدت ها در کنارش بودم در عملیات خيبر شهيد شد. از شهادت اين دو فرمانده ناراحت شدم و افسوس خوردم. وقتی خبر شهادتشان را شنیدم نه برای خود و نه برای حمید و مرتضي بلکه برای خود آقا مهدی باکری گریه کردم، چون آقا مهدی دو بال داشت یکی از بال هايش حمید باکری بود و بال ديگرش مرتضي ياغچيان بود كه در عمليات خيبر هر دوبال مهدي باكري شكست. خيلي متأثر شدم كه آقا مهدي اين دو بال خودش را با رضاي خداوند از دست داد. از خداوند خواستم جاي خالي آنها را در لشكر برايمان پر كند.
نشر؛ افكار، انديشه و رفتار حميد باكري در مقطع كنوني تا چه اندازه كارگشاست؟
بسيار تاثيرگذار است. در مقطع كنوني هم به مردم و هم به مسئولين بايد گفته شودكه ما چنين فرماندهاني داشتيم. فرماندهي؛ آگاه، با بصيرت، با كرامت، مقاوم، با ايمان، شجاع و بادرايت. جامعه ما نياز دارد که چنين رزمندگاني در بين جوانان الگوسازي شوند. معرفي اين افراد اثربخش است بين جوانان و جامعه. من احساس مي كنم كه حميد باكري زنده است و در كنارم است. عملكرد اين شخصيت باعث شده تا نفوذ معنوي آن شهيد فراموش نشود. فرماندهي حميد و مهدي فرماندهي دل هاست.
از ميزان محبوبيت حميد باكري در بين رزمندگان و مردم برايمان بگوييد.
محبوبيت حميد باكري در بين رزمندگان كمتر از مهدي باكري نبود. از مقام معظم رهبري تشكر مي كنم كه فرمودند"من از رزمندگان لشكر عاشورا ياد و خاطره نيكي دارم." شهداي اين لشكر باعث شده اند كه حضرت آقا چنين مطلبي بفرمايند. ماهم، به تبعيت از حضرت آقا مي گویيم كه ما از اين ها ياد نيك داريم كه يادشان هرگز از ذهن ما پاك نخواهد شد. زماني كه راويان از حماسه هاي حميد و مهدي به مردم مي گويند مردم با تمام وجود گوش مي دهند و اين نشان از معنويت اين شهدا دارد.
در پايان اگر مطلبي هست بيان بفرماييد.
كاري كه شهيد حميد باكري انجام دادند را مطمئن هستم كه تاثيرش را در آينده خواهيم ديد. تا امروز حميد باكري نخواسته و نشده از او بگوئيم و بنويسيم ولي اكنون به نظرم خود شهيد خواسته كه شما از حميد بگوييد. تبريك عرض مي كنم كه اين مأموريت به شما در ماهنامه "شاهد ياران" سپرده شده است. از شما تقاضا دارم در كنار توانايي هاي مبارزاتي و رزمي ايشان از معنويات شهيد حميد باكري هم در مطالبتان بنويسيد چون اثر بخشي اش زياد خواهد بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران شماره 157