رجایی؛ آینه سادگیها/سادگی در تردد و رفتوآمد
الان همه ماشینهای تهران مال ماست!
شهید رجایی اهل محاسبه بود و در کارهای کوچک و بزرگ دقیقا محاسبه میکرد. مثلا وقتی عده زیادی از افراد فامیل و نزدیکان به ایشان اصرار میکردند که شما چرا با مشغلهای که دارید، برای خودتان ماشین نمیخرید؟ پاسخ میداد: ماشین داشتن مایه دردسر است و به جای اینکه ماشین برای ما باشد با مشکلاتی که پیش میآورد، ما در خدمت او قرار میگیریم! بعد به شوخی میگفت: ولی الان همه ماشینهای تهران مال ماست، هرجا که بخواهیم برویم تا دستمان را بلند میکنیم، فوری جلوی ما میایستند و ما را سوار میکنند و تا هرجا که بخواهیم ما را میبرند، با این حساب چرا خودمان را به دردسر بیندازیم، پول میدهیم و دردسر نمیکشیم. ایشان واقعا حساب کرده بودند که نداشتن وسیله برای او بهتر از داشتن است. (عاتقه صدیقی)
با تاکسی به منزل ما آمدند
یک روز جمعه عمو از نخستوزیری تلفن کرد که ساعت 3 به منزل شما میآیم. راس ساعت که منتظر ورود ایشان بودیم با کمال تعجب دیدم که با تاکسی میآید و پس از دقایقی ماشین مخصوص او نیز سراسیمه به درب منزل رسید.
ایشان با این کار دو هدف را دنبال میکرد؛ اولا ضمن اینکه در آن شرایط سختکاری و گرفتاری، صله رحم و دیدار با برادر بزرگش را ترک نمیکرد و دیگر اینکه میخواست تا حد ممکن ترک تشریفات بکند تا با آمد و رفت ایشان در محل ایجاد حساسیت نشود که همه بفهمند نخستوزیر با این اسکورت به اینجا آمده است. (محمد رجایی)
از نماز جمعه پیاده به منزل میرفت
زمانی که آقای رجایی کفیل وزارت آموزش و پرورش بودند، یک بار که با برادرم و مادرم از نماز جمعه به منزل برمیگشتیم، ایشان را دیدیم که نماز را خوانده و پیاده به طرف منزلش حرکت میکند، به احترام ایشان ایستاده و سوارشان کرده و تا دم منزلشان رساندیم. برای ما خیلی تعجبآور بود که ایشان با سابقه سیاسی و اجرایی و مسئولیتی، وسیله نقلیه شخصی نداشته باشد. (صادق نوروزی)
ترجیح میدهم سوار ژیان بشوم
در موقعی که آقای رجایی وزیر آموزش و پرورش بود، با یکی از دوستان که در مدرسه کمال افتخار شاگردی ایشان را داشتیم، قرار گذاشتیم به دیدن او برویم. قبلا تلفن زدیم که میخواهیم خدمت برسیم و ایشان گفت: من در این ساعت میخواهم به وزارت راه بروم، شما به اینجا بیایید با همدیگر میرویم و توی راه صحبت میکنیم. ما با ژیان دوستمان راهی میدان بهارستان شدیم و ایشان را از وزارت آموزش و پرورش سوار کردیم و به راه افتادیم در طول مسیر آقای رجایی میگفتند من ترجیح میدهم مثل شما در ماشین ژیان سوار بشوم تا این ماشینهای تشریفاتی وزارتخانهها، که وقتی آدم سوار میشود احساس میکند کمکم گردنش به طرف عقب پیش میرود و یک حالت تکبری به او دست میدهد. بعد گفت: من اصلا از این تشریفاتی که هست، خوشم نمیآید. (سید علی بنایی)
مرا صدا زد و به ترک موتور من سوار شد
یکی از دوستان دوران زندان آقای رجایی برای من تعریف میکرد یک روز که با موتور از میدان بهارستان عبور میکردم ناگهان صدای کسی را شنیدم که نام مرا صدا کرد و گفت علی آقا، وقتی به عقب نگاه کردم باکمال تعجب دیدم آقای رجایی وزیر آموزش و پرورش است. خدمتشان رفتم بعد از حال و احوالپرسی گفت: داشتی کجا میرفتی؟ وقتی مسیرم را ذکر کردم با تواضع و افتادگی خاصی که داشت درحالی که به ترک موتور من سوار شد گفت مسیر من به تو میخورد! در مسیر که میرفتم به یاد گذشته و دبدبه و کبکبهای که نه وزرای سابق بلکه حتی روسای دفاتر آنها داشتند افتادم و با وضع پس از انقلاب و وزرای دولت اسلامی به خصوص آقای رجایی مقایسهای کردم و خداروشکر گفتم. (حسن رجایی)
صبح زود با موتور محافظش به نخست وزیری رفت
یک روز صبح زود که هوا نیمه روشن بود عازم محل کارم بودم دیدم یک موتور سوار که یک نفر را هم ترک خود کرده است از کنار من رد شد. وقتی آن فردی که بر ترک موتور سوار شده به من سلام کرد با تعجب دیدم آقای رجایی نخستوزیر است. پرسیدم آقا چرا با موتور؟ گفت ماشین نیامد و من هم کاری دارم که باید زودتر از هر روز به نخستوزیری بروم. بعد معلوم شد تلفن کرده و گفتهاند هنوز راننده نیامده است. او نیز گفته هرچه که هست بیاید که من به کارم برسم و آنها هم که میدانستند عادت به تشریفات ندارد یکی از محافظینشان را با موتور به در منزل فرستاده بودند. (حسین امیر موید)