اردستانی لایق شهادت بود
عصر پانزدهم دیماه 73 بود. غم سنگینی سراسر وجودم را فراگرفته بود. دوست داشتم با خود خلوت کنم و های های بگویم که شاید کمی سبک شوم. در اندیشه آن بودم تا مکان مناسبی را بدین جهت بیابم. مدتها بود به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) نرفته بودم- همان آقایی که در روایت ثواب زیارتش همچون زیارت حرم مطهر حضرت امام حسین (ع) آمده است- لذا به مادر شوهرم گفتم:
- موافقی بریم زیارت شاه عبدالعظیم (ع)؟
- پیشنهاد خوبی است حاضرم.
از ورامین سوار ماشین شدیم و به سوی شهر ری حرکت کردیم. دل شوره عجیبی داشتم. در طول مسیر مدام با خود زمزمه می کردم. در کنار ضریح حضرت، حال و هوای خاصی پیدا کردم. همانند مرغ پرشکسته ای دست و پا می زدم و اشک از چشمانم چون سیل روان بود، از آنچه بر من می گذشت متحیر بودم. هنوز سرخی غروب آفتاب در آسمان پهناور پرتوافکن بود که به منزل رسیدیم و ساعاتی بعد در خواب شبانگاهی فرو رفتیم.
هنگام سحر، در خواب دیدم منادی جمله «الهی هَب لی کمال الانقطاع الیک» را سر داد و آنگاه سه مرتبه تکرار کرد: «من قطع شدم و به خدا وصل شدم.» از خواب برخاستم. نگاهی به ساعت دیواری انداختم، به اذان صبح دقایقی بیش نمانده بود. زمان به سرعت گذشت و صدای موذن از مسجد محل طنین انداز شد، الله اکبر، الله اکبر... وضو گرفتم و سجاده را پهن کردم. نماز را خواندم و به دعا نشستم و مشغول مناجات با خالق هستی شدم. هنوز زیارت جامعه کبیر را به اتمام نرسانده بودم که زنگ خانه به صدا درآمد. آری قاصد شهادت حاج مصطفی با تنی خسته و رنجور از راه رسید بود. رنگ رخسار و آمدن زود هنگامش حکایت از خبری ناگوار برایمان داشت.
شوهرم پرسید:
- اتفاقی افتاده؟!
- خیر: ولی ...
- ولی چی؟! زودتر بگو چی شده؟!
- شب گذشته تیمسار سکته کرده!
بی درنگ به او گفتم:
- حاج مصطفی سکته نمی کند. من یقین دارم حاجی شهید شده!
در این هنگام بود که بغض گلویش ترکید و با نگاهش گفت:
آره حاج مصطفی سکته نمی کند! او لیاقت شهادت را داشت و خدا نیز دوست داشت که او به مرگ طبیعی نمیرد.
راوی: زهرا اردستانی، خواهر شهید
منبع: اعجوبه ی قرن/ مروری بر زندگی شهید سرلشگر خلبان مصطفی اردستانی/ گروه پژوهشی و نگارش انتشارات نیروی هوایی ارتش/ 1377