غریبانه های شهدای آزاده (14)؛ فقط مولا علی!
چهارشنبه, ۰۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۳۸
تازه مجروحمان را در آمبولانس گذاشته بودیم تا به عقب ببریم که یک موشک ما را هدف گرفت. چشم محمد رفیق امدادگرمان، ترکش خورد و این، آغاز سفری دیگر شد.
تازه مجروحمان را در آمبولانس گذاشته بودیم تا به عقب ببریم که یک موشک ما را هدف گرفت. چشم محمد رفیق امدادگرمان، ترکش خورد و این، آغاز سفری دیگر شد.
روزهای نخست در اردوگاه، نماز خواندن هم عقوبت داشت. محمد را به خاطر نماز شب هایش شکنجه می کردند. گویا اینک در گوشه ای اتاق 2 در قاطع 2 اردوگاه 13 رمادی نشسته و با آرامش قرآن می خواند. اهل خورموج (استان بوشهر) بود. پدر و برادرش روزهای آغازین جنگ در خرمشهر اسیر شده بودند. شوهر خواهرش هم اسیر بود؛ باز از خندرویی اش کاسته نمی شد.
تا می گفتیم محمدآقا! م یگفت: «آقا فقط مولایم علی است. »
چون ناراحتی قلبی گرفته بود، نامش در فهرست اسرای تعویضی بود؛ اما بعثی ها اسمش را خط زدند. روز 25 رمضان 1367 از ساعت 5 عصر که حملۀ قلب یاش شروع شد، سر سجاده اش شروع کرد به قرآن خواندن. سر و صدا که کردیم نگهبان عراقی آمد و شروع کرد به فحش دادن. پافشاری کردیم. رفت که پزشک را خبر کند.
فحش می داد و می گفت: «بگذارید بمیرد، به درک! » محمد تندی تکیه به دیوار زده بود و ل بهایش تکان می خورد. اشک از چشم هایش قطره قطره می ریخت که افطار، رفت سر سفرۀ سا کنان بهشت. پزشک عراقی که آمد دیر شده بود.
نظر شما