ستاره پرفروغ آسمان دفاع مقدس
سهشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۵۵
سخن شهید: وقتي كه براي در هم كوبيدن مواضع دشمن پرواز ميكنم حالتي دارم كه يك نفر عاشق به طرف معشوق خود مي رود. هرلحظه كه مي گذرد فكر مي كنم به معشوق نزدكتر ميشوم. وقتي در حال برگشتن هستم هرچند كه پروازم موفقيتآميز بوده باشد باز مقداري غمگين هستم چون احساس مي كنم هنوز آنطور كه بايد خالص نشدهام تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگيرم.
علياكبر تا سال سوم دبيرستان در مدرسه روستاي مجاور تحصيل نمود و سپس عازم تهران شد. شيرودي با اتمام تحصيلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و پس از طي دوره مقدماتي خلباني و دوره خلباني هليكوپتر كبرا با درجه «ستوانياري» فارغالتحصيل گشت.
در رژيم منحوس پهلوي صبر و انتظار پيشه كرد. زمانيكه راهپيمائي مردم در خيابانها شروع شد وي از اولين ارتشياني بود كه به صفوف مردم پيوست و به فرمان امام پادگان را ترك كرد و اقدام به تشكيل گروه چريكي نمود. علياكبر در تشكيل كميته استقبال از امام در كرمانشاه نقش مهمي را ايفا نمود و سرپرست گروه گشت و حفاظت شهر كرمانشاه را بر عهده گرفت. شيرودي پس ازا نقلاب از بنيانگزاران كميته در كرمانشاه بود و همكاري بسياري با سپاه پاسداران داشت و با شروع جنگ تحميلي ساعتي از جبهه فاصله نگرفت 40 بار سانحه ديد و 300 بار هليكوپترش مورد اصابت گلوله قرار گرفت او با دارابودن بالاترين ساعت پرواز جنگي در جهان ارتفاعات غرب را جولانگاه خويش قرار داد و سرسختانه ميجنگيد. ستاره درخشان غرب در هشتم ارديبهشت سال 1360 در قره بلاغ دشت ذهاب پس از انهدام چند تانك هلي كوپترش از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از 27 ماه مبارزه عاشقانه به شهادت رسيد و درياي مواج انقلاب را با خون خويش متلاطم ساخت. شيرودي دو فرزند به نامهاي ابوذر و عادله از خود به يادگار نهاد.
چند خاطره
اواسط سال تحصيلي 1351 بود اكبر حاضر بود با درآمد ناچيز زندگي كند ولي از فعاليتهاي سياسي مذهبي خود در تهران دور نشود. تقريباً تمام تلاش هايش بينتيجه ماند. عدهاي به او پيشنهاد مي كردند كه وارد ارتش شود. اما او با خود ميانديشيد. كدام ارتش؟ ارتشي كه آمريكا آن را تشكيل داده و ضامن حكومت طاغوت است. اين سؤال و صدها سؤال ديگر ذهن علياكبر را به خود مشغول ساخته بود. كه ناگهان جرقهاي در فكرش آرامش را براي او به ارمغان آورد. او ميتوانست به مانند موسي مدتي را در دستگاه فرعون بگذراند و سپس در خدمت انقلاب باشد. هنوز مردد بود اما اميد به آينده شيرودي را در ادامه راه مصمم نمود. با چنين تحليلي وارد ارتش شد و پس از گذراندن دوره مقدماتي خلباني به پادگاه هوانيروز اصفهان منتقل شد تا خلباني كارآمد و لايق باشد. در دوران آموزش با مسايل خريد اسلحه جنگي از خارج كشور بيشتر آشنا گشت. اطلاعات لازم را در اختيار افراد مطمئن و روحانيون قرار داد و از توسل به ائمه زيارت امامزادهها و مطالعه كتب مذهبي غافل نشد. تا اينكه جرقه انقلاب بر دامن حكومت پهلوي افتاد و خلبان علياكبر شيرودي عاشقانه در راه دفاع از اسلام حماسهها آفريد.
عقاب تيزبين
روزي هنگام تعقيب ضد انقلاب اتومبيل بليزري را كه در زير درخت قطوري استتار شده بود شناسايي و تصميم به انهدام آن گرفت. درجه و سرعت راكت را تنظيم كرد دستور شليك راكت را سروان سهيليان دستيار شهيد شيرودي داد. اما ناگهان علياكبر فرمان هليكوپتر را گرفت و جهت پرواز را تغيير داد. پس از اينكه هلي كوپتر را به محل امني هدايت نمود با دوربين مخصوص به سروان سهيليان كه از اين كار او متعجب شده بود. كودك معصومي را نشان داد كه در نزديكي اتومبيل اشرار مشغول بازي بود. شيرودي دوباره پروازكرد و مسير را چنان تغيير داد كه ابتدا كودك از باد علي كوپتر ترسيده و فرار كند تا آنان بتوانند براي انهدام اتومبيل اقدام نمايند. او زمانيكه مطمئن شد خطري متوجه كودك نيست راكت را شليك كرد.
تنبيه متجاوز
از سر پل ذهاب اخبار نگرانكنندهاي به گوش ميرسيد كه حاكي از پيشرفت عراقيها به سوي اين منطقه بود. حدوداً سه لشگر از نيروهاي عراقي در حال حركت به سمت سرپل ذهاب بودند تانكها پشت سر هم و به سرعت پيشروي ميكردند. در پادگان ابوذر مستقر بوديم كه دستور عقبنشيني دادند. شيرودي كه از اين دستور عصباني بود گفت :«دشمن در سراسر مرزهاي ما در حال پيشرفت است. هركجا كه او پيشروي كرد ما بايد عقب نشيني كنيم؟ نظر من اين است كه بمانيم و تا جائي كه امكان دارد مقاومت كنيم و مانع از پيشرفت آنها بشويم. بقيه هم موافقت نمودند. مهماتگيري هليكوپترهاي آغاز شد و ما بدون معطلي به طرف عراقيها پرواز كرديم. آتش خشم و نفرت بچههاي خلبان در موشكهاي تاو و رگبار توپهاي هليكوپترهاي كبرا بر سر مهاجمان ميريخت. تانكها دور خودشان مي چرخيدند و با هم تصادف ميكردند. غافلگير شدند و بي هدف شليك ميكردند. سه روز نبرد شجاعانه خلبان شيرودي و دو خلبان ديگر و خدمه منجر به انهدام 15 تانك و به هلاكت رسيدن صدها نفر شد و متجاوز را كيلومترها به عقب راند.
حديث دلدادگي
در شب هشتم ارديبهشت ماه سال 1360 به خلبان شيرودي خبر دادند كه تانكهاي عراقي به سمت قره بلاغ دشت ذهاب در حركتند. او كه جنگيدن را تكليف شرعي خود ميدانست. شب را به راز و نياز پرداخت. پس از اقامه نماز صبح لباس رزم پوشيد و آخرين تعلقاتش را بر زمين نهاد و با هلي كوپتر به مصاف با دشمن شتافت و پس از انهدام چندين تانك دشمن هليكوپتر وي مورد اصابت قرار گرفت و روح پرفتوحش نداي ارجعي پرودرگارش را لبيك گفت سينه پاكش كه صفحه رنگين تاريخ انقلاب بود خونين شد و او عاشقانه در خون غلطيد. امام عاشقان خميني كبير (ره) پس از شنيدن خبر شهادت سردار رشيد اسلام علياكبر شيرودي به فكر فرو رفت و به جاي آنكه براي او طلب آمرزش كند گفت :« شيرودي آمرزيده شده است.
سخن شهيد
وقتي كه براي در هم كوبيدن مواضع دشمن پرواز ميكنم حالتي دارم كه يك نفر عاشق به طرف معشوق خود مي رود. هرلحظه كه مي گذرد فكر مي كنم به معشوق نزدكتر ميشوم. وقتي در حال برگشتن هستم هرچند كه پروازم موفقيتآميز بوده باشد باز مقداري غمگين هستم چون احساس مي كنم هنوز آنطور كه بايد خالص نشدهام تا مورد قبول دعوت خدا قرار بگيرم.دستنوشته شهيد شيرودي
من يك سرباز ساده مكتب اسلام هستم كه هنوز نتوانستهام خودم را در حد كمال قرار بدهم. شاگرد هيچ مكتبي نيستم فقط شاگرد اسلام نه مليگرا و نه و هيچمكتب در اسلام ما فقط ميتوانيم يك سرباز ساده باشيم تا روزي كه به شهادت برسيم در آن روز خداوند بزرگترين درجه افتخار را به من عنايت مي فرمايند. براي من مكان فرق نميكند حتي در درون خانهام اگر كسي بخواهد عليه اسلام حرف بزند قيام ميكنم با او مقابله ميكنم. براي من شهر مكان و خانه مطرح نيست اسلام مطرح است.منبع: كتاب پرواز به عرش اعلي
نظر شما