سروده ی ایوب شیخی زاده از حال و هوای روزهای جنگ دزفول به زبان شعر برای ما می گوید
سروده ی ایوب شیخی­ زاده




ارتفاع می­گیرند

با شنیدن نامت، کبوتران

تا اسپند دانه­ ها را دور سرت بچرخانند

مبادا چشم بخورد

سرزمینی

که هر روز به شهدا سلام می­دهد

به خیابان­ها

به کوچه‌ها

به دیوارها

و همین که به میدانِ رادیو می­رسد

امواج تکرار می­شوند

الف

آژیر قرمز


بمب­ ها تکثیر می­شوند

به تعداد کوچه پس­کوچه‌ها

الف

دزفول زخم بر می­دارد

و خون

ابتدای اشک­ های پدری­ست

که عکس خانوادگی اش

در حجله‌ي سر خیابان

جوان مانده است

اما هنوز رجز می­خواند

تا تنها بازمانده به خط مقدم برگردد

امروز

دزفول به زبان مادری­ اش صحبت می­کند

این را

لرزش دستان مادربزرگ می­فهمد

با کفنی پر از پنبه

تا هنوز

چیزی برای خاک­سپاری داشته باشد

لباس پسری را

که تنش

در رمل­ های فکه جا ماند

تا هیچ پوتین غریبه­ای

خاک این سوی رودخانه را لمس نکند

 منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده