شهید صدر و امام موسی صدر،در گفت و گو با محسن کمالیان: «پسر عموها تقسیم کار کرده بودند»
سهشنبه, ۰۹ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۸
راهی که شهید صدر انتخاب کرده بود، باقی ماندن در حوزه بود و تلاش برای ساماندهی آن و نیز اصلاح، تقویت و حمایت از مرجعیت صالحه. راهی هم که امام صدر برگزیده بود، هجرت به لبنان بود و در دست گرفتن زعامت دینی آن دیار و تلاش برای احیای هویت شیعیان و درمان محرومیتهای آنان، هردو آرزو داشتند که تجربۀامام صدر در لبنان قرین موفقیت باشد تا الگویی برای دیگر مناطق شیعهنشین جهان باشد
به گزارش نوید شاهد؛ به مناسبت سی و هشتمین سالروز ربودن امام موسی صدر شهادت، مصاحبه ماهنامه شاهد یاران با دکتر محسن کمالیان که در آن به تشریح رابطۀ امام موسی صدر و شهید صدر پرداخته است منتشر میشود.
*شواهد تاریخی نشان از ارتباط و اعتماد بین شهید صدر و امام موسی صدر دارند، به گونهای که اگر این ارتباط و اعتماد وجود نمیداشت، اساساً بسیاری از حوادث در زندگی این بزرگواران رخ نمیداد. به اعتقاد شما این اعتماد در چه عوامل و عناصری ریشه داشت؟
به نظر من ریشه این اعتماد متقابل و ارتباط، در شناخت عمیقی است که طرفین از یکدیگر داشتند، در دردها و آرزوهای مشترکشان است، در نیازی است که به همکاری تنگاتنگ با یکدیگر در آینده حس کرده بودند و نیز در امیدهایی است که به آتیه یکدیگر داشتند. همانطور که میدانید هم شهید صدر و هم امام موسی صدر، انسانهایی بسیار زیرک و آدمشناس بودند که بهراحتی شخصیت و توانمندی طرف مقابل خود را تشخیص میدادند. این دو بزرگوار، در فاصله سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ شمسی، تقریباً شب و روز را در نجفاشرف در کنار یکدیگر به سر بردند: هم همدرس بودند، هم مباحثه علمی بینالاثنینی داشتند، هم رفتوآمد خانوادگی داشتند، هم دوستانشان مشترک بودند و هم مهمتر از همه، همفکریهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فراوانی با هم داشتند. طبیعتاً این فضا باعث شد که آن دو از یکدیگر شناختی عینی و دقیق پیدا کنند و در عین حال دریابند که تا چه اندازه در آینده برای تحقق اهدافشان به همکاری با یکدیگر نیاز دارند.
*در زمینه فعالیتهای علمی مشترک، مشخصاً در کدام درسها به طور مشترک حاضر میشدند و مباحثات علمی آنها به چه شکلی بود؟
امام موسی صدر در فروردین سال ۱۳۳۳ و اندکی پس از درگذشت پدرشان، مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر، به نجف رفتند. ارتباط علمی ایشان با شهید صدر از همان بدو ورود آغاز شد. بیشتر درسهای آنان مشترک بود. هر دو در درسهای اصلی آن زمان حوزه نجف، یعنی دروس فقه و اصول آیاتعظام سیدمحسنحکیم و سیدابوالقاسم خویی شرکت داشتند. مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ مرتضی آلیاسین، دایی شهید صدر نیز یک درس خصوصی فقه داشتند که همه بزرگان خاندان صدر از جمله شهید صدر، برادرشان مرحوم آیتالله سید اسماعیل صدر و نیز امام موسی صدر در آن شرکت داشتند. همزمان با آن مرحوم آیتالله شیخ صدرا بادکوبی، تنها مدرس فلسفه آن روزگار نجف، درس اسفاری گذاشته بودند که باز هردو پسرعمو درآن شرکت میکردند. البته امام موسی صدر در درسهای آیاتعظام سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلی نیز حاضر میشدند. نمیدانم که آیا شهید صدر نیز در آن درسها حاضر میشدند یا خیر. طبیعتاً مباحثات این دو بزرگوار با یکدیگر نیز از همان بدو ورود آغاز شد. امامصدر در نجف با دو نفر مباحثه بینالاثنینی داشتند: یکی با شهیدصدر و دیگر با مرحوم آیتالله سید محمد علی موحد ابطحی. البته ایشان با شهید صدر، هم فقه و اصول را مباحثه میکردند و هم فلسفه را.
*از مباحثات فقه و اصول شهید صدر و امام صدر چه خاطراتی دارید؟
در اینباره خاطرات شیرین و آموزنده زیادی نقل شدهاند. معروف است که این دو بزرگوار از همان آغاز مباحثات بینالاثنینی خود درباره اینکه از لحاظ علمیت، آیا حوزه مقدم است یا حوزه نجف، با یکدیگر بحث و مطایبه داشتند. ظاهراً شهید صدر ابتدا بر این اعتقاد بودند که مرحوم آقای خویی در فقه و اصول از مراجع قم مسلطتر و اعلم هستند. پاسخ امام صدر نیز تا آخر آن بود که «آقای خویی اگر چه خیلی مسلط است، اما ما از آن ارادتی که به آقای داماد داریم، دست برنمیداریم». امام موسی صدر از شاگردان برجسته مرحوم آیتالله العظمی سید محمد محقق داماد بودند و ایشان را به هیچوجه از آقای خوئی کمتر نمیدانستند. البته خود شهید صدر نیز برای مقام علمی مرحوم آقای داماد خیلی احترام قائل بودند. آقای دکتر سید مصطفی محقق داماد خیلی احترام قائل بودند. آقای دکتر سید مصطفی محقق داماد، فرزند مرحوم آیتالله العظمی داماد، مکرر از دیدار اردیبهشت سال ۱۳۵۸ خود با شهید صدر نقل کردهاند که آن بزرگوار تصریح کرده بودند «من شاگرد «بالمنزله» پدر شما هستم. برای اینکه وقتی آقا موسی صدر به نجف آمدند، ایشان تحصیلکرده قم بودند و نوشتههایشان در قم را همراه خود آورده بودند. من احساس کردم که باید بنشینم و مباحثی را که ایشان نوشتهاند، به واسطه بشنوم».
*نتیجه این بحث و مطایبه چه بودهاست؟ بالاخره شهید صدر و امام صدر چگونه باهم به تفاهم رسیدند؟
بحث اعلمیت آقایان خویی یا داماد تا آخرین روز حضور امام صدر در نجف میان این دو پسر عموی بزرگوار ادامه یافت. البته همانطور که میدانید، این فضای شیرین و سازنده رقابت میان دو حوزه قم و نجف، از اواخر دوران مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکرم حائری به طور جدی وجود داشته است. شما اثرات این رقابت را حتی در آثار امام خمینی نیز به کرات مشاهده میکنید؛ از جمله آنجا که حضرت امام پس از اولین سفر خود به نجف تصریح میکنند که در سراسر حوزه کهنسال نجف، عالمی در حد و اندازه «آقا سید محمد رضای خودمان» [مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی] مشاهده نکردند. طبیعتاً در زمان مرجعیت آیتالله العظمی بروجردی که دوران شکوفایی حوزه قم بودهاست، رقابت میان دو حوزه نیز اوج گرفت و به خصوص با ظهور و بروز قوی دانشآموختگان برجسته قمی، از جمله امام موسی صدر و آیات عظام سید موسی شبیری زنجانی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و میرزا جواد تبریزی در دروس مراجع حوزه نجف، شدت بیشتری یافت. آیتالله العظمی شبیری زنجانی در گفتگویی که در سال ۶۹ درباره امامصدرخدمتشان داشتیم، این طور فرمودند که امام موسی صدر وقتی از قم به نجف رفتند درآنجا درخشش بسیار داشتند و چنان مورد توجه واقع شدند که نجفیها گفته بودند: «ما خیال نمیکردیم قم چنین محصولی داشته باشد! شما روی قم و قمیها را سفید کردید.» مرحوم آیتالله سید محمدباقر سلطانی طباطبایی (باجناق شهیدصدر) نیز در گفتگویی که در سال ۱۳۷۴ با ایشان داشتیم؛ چنین فرمودند: «آقا موسی به قدری مورد توجه حوزه نجف قرار گرفتهبود که گفته میشد فضلای قم افضل از فضلای نجف هستند». همچنین برخی از مراجع بزرگوار امروز قم از مرحوم آیتالله سید محمد روحانی نقل میکنند که مرحوم آیتالله العظمی خویی به مناسبتی گفته بودند، «سه طلبه از قم به نجف آمدند، اما نماندند و پس از مدت کوتاهی بازگشتند. کاش من هرگز اینها را نمیدیدم و به آنها دل نمیسپردم. بعد امام صدر و آیات عظام شبیری زنجانی و موسوی اردبیلی را نام برده بودند. غرض آنکه این رقابت شیرین میان دوحوزه از قدیم وجود داشته است و حوزه قم و فضلای آن همواره مورد تأیید مراجع بزرگ حوزه نجف بودهاند.
*از مباحثات فقه و اصول شهید صدر و امام صدر دیگر چه خاطراتی دارید؟ آیا شنیدهاید که امام موسی صدر جملهای درباره شهید صدر گفته باشند؟
همانطور که اشاره کردم، این نوع خاطرات که اتفاقاً ظرائف اخلاقی و نکات آموزنده بسیایر در آنها نهفته است، زیادند. آیتالله موسویاردبیلی در گفتگویی سال ۱۳۷۶ خود با ما تعریف میکردند که امام صدر وقتی در تابستان سال ۱۳۳۴ و پس از یک سال اقامت در نجف به قم بازگشتند تا چندماهی را در ایران بگذرانند، از شهید صدر خیلی تجلیل کرده و گفته بودند که ایشان خیلی قوی است. ایشان حتی از امام صدر نقل میکردند که در مباحثاتی که با شهید صدر داشتهاند، گاهی اوقات مشکل میتوانستند در برابر آن بزرگوار مقاومت کنند. همچنین آیتالله شیخ علی اصغر مسلمی کاشانی به واسطه یکی از شاگردان برجسته شهید صدر از قول امام صدر نقل کردند که گاهی اوقات هرچه مطالعه میکردم، در مقابل آقا سید محمد باقر چون گنجشکی بودم در برابر باز! یعنی در کمال تواضع خودشان را کوچکتر گرفته بودند.
*آیا واقعیت نیز همینطور بود؟
قطعاً خیر! اینهایی که گفتم تنها یک روی سکه بود. بسیاری از بزرگان که هردو بزرگوار را میشناختند و طی این سالها خدمتشان رسیدیم، اعتقاد داشتند که امام صدر و شهید صدر، از نظر هوش و استعداد، هم ردیف یکدیگر و تالی تلو جد اعلای خاندان صدر، مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین موسوی عاملی بودند. همانطور که مقام معظم رهبری نیز در دیدار سال ۱۳۸۳ خود با خانواده شهید صدر عنوان کردند، خاندان صدر استعدادهای درخشان زیاد داشته است، بگذارید برایتان خاطرهٔ دیگری را تعریفکنم که آن روی سکه را نشان میدهد.
این خاطره را در زمستان سال ۱۳۷۸شمسی از جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ علی پاکستانی در لبنان شنیدم که هم عظمت علمی این ذو پسر عمو را یم رساند و هم عظمت اخلاقی آنان را. آقای شیخ علی پاکستانی یکی از مدیران مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان است که تحصیلات حوزوی خود را در نجف و بخشی از آن را نزد شهید صدر گذرانده است. ایشان تعریف میکردند که وقتی در نجف اشرف درس میخواندند، یکی از شاگردان برجسته شهید صدر از آن بزرگوار نقلکرده بود که یکبار در یکی از فروعات فقهی با امام صدر اختلاف نظر پیدا کرده بودند. مباحثات آن دو بزرگوار روزهای متمادی به طول انجامیده بود و طرفین بر رأی خود ایستادگی کرده بودند؛ یعنی نه شهید صدر کوتاه آمده بود و نه امام صدر. نهایتاً استاد مشترک خود مرحوم آیتالله العظمی خویی را حکم قرار داده و برای داوری خدمت ایشان رفته بودند. مرحوم آقای خوی هم رای امام صدر را تأیید کرده بودند. آقای پاکستانی میگفتند که مدتی پس از آنکه به لبنان آمدم و در خدمت امام صدر به کار مشغول شدم، روزی شرح ماجرا را از خود آن بزرگوار سؤال کردم. امام صدر اول پرسیده بودند که این خاطره را چه کسی نقل کرده است؟ پس از آنکه آقای پاکستانی از شاگرد شهید صدر را نام بردند. امام صدر ضمن تأیید صحت خاطره تذکر داده بودند. «البته آقا یک موقع اشتباه نشود؛ این قصه به معنای آن نیست که سید محمد باقر اعلم است»!
*آیا از شهید صدر نیز دربارهٔ اعلمیت امام صدر جملاتی به یاد دارید؟
فراوان بسیاری از شاگردان عراقی و لبنانب شهیدصدر طی گفتگوهایی که با ما داشتند نقل کردند که آن بزرگوار از همان دوران مباحثات خود با امام صدر در نجف، ایشان را مجتهدی مسلم میدانستهاند. حجت الاسلام شیخ ادیب حیدر یکی از شاگردان لبنانی شهیدصدر در این باره خاطره جالبی را برایمان تعریف کرده است. ایشان میگفت وقتی در سال ۱۳۵۵ تصمیم گرفتم به لبنان، برگردم؛ نزد شهیدصدر رفتم و نظر ایشان را درباره امام صدر و همکاری با آن بزرگوار جویا شدم. شهیدصدر نظر خود را درباره اعلمیت و تقوای امامصدر با دو جمله بیان کرده و درباره اعلمیت امامصدر گفته بودند. «اگر آقاموسی به سنت حوزه پایبند بود و در نجف باقی میماند، بدون شک، مرجعمطلق و بلامنازع شیعه میشد!» یعنی با کمال تواضع، امامصدر را در امر مرجعیت برخود مقدم دانسته بودند. درباره تقوای امامصدرنیز گفته بودند. «آقاموسی در عبادات، شخصیتی ممتاز است. دراین مدتی که با هم بودیم، به یاد ندارم که حتی بار نماز شب و تهجدش ترک شده باشد.» همچنین آنگونه که از آقای دکتر صادق طباطبایی شنیدم، مرحوم پدرشان آیتالله سلطانی طباطبایی بارها این جمله شهید صدر را نقل کرده بودند که «پسرعموی من آقاسید موسی، ازکی فقها، معاصر در مستئل مستحدثه است».
*درباره مباحثات فلسفی شهیدصدر و امامصدر نیز نکاتی را ذکر کنید.
هم امام موسی صدر و هم شهید صدر، هر دو به فلسفه علاقمند و متمایل بودند. امام صدر زمانی قم را به قصد نجف ترک کردندکه مشتاقانه و مرتبا در دوره دوم درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی که در مسجد سلماسی تدریس میشد، شرکت داشتند. همزمان با آن، هم درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی و هم کتب اشارات و شرح شیخ هادی و شیخالرئیس را با شهید بهشتی به صورت بین الثنینی مباحثه میکردند. طبیعتاً رفتن ایشان به نجف اشرف، محرومیت از درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی و مباحثه با شهید بهشتی را در پی داشت؛ به همین جهت در نجف به فکر جبران و چاره جویی افتادند. ظاهراً در ابتدابه اتفاق شهید صدر از مرحوم آیت الله سید محمد علی موحد ابطحی خواسته بودند تا برای آنها و یکی دو نفر دیگر درس اسفار بگویند. دلیل رجوع به مرحوم آقای ابطحی نیز گویا این بوده است که آن بزرگوار خود از شاگردان فعال اولین دوره درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی درقم بوده و نقطه نظرات استاد را خوب ثبت و ضبط کرده بودند. اما مرحوم آقای ابطحی به احترام جدشان، صاحب مکیال المکارم، که فرزندانش را از تدریس فلسفه منع کرده بود، عذر خواسته بودند. ظاهراً پس از آن بود که شهید صدر و امام صدر در درس عمومی اسفار مرحوم آیت الله شیخ صدرا بادکوبی در نجف شرکت کردند. البته آن درس عمومی نیز به سبب موضع منفی حوزه نجف علیه فلسفه و اعتراض برخی از مراجع وقت، خصوصاً مرحوم آیتالله العظمی سید محمود شاهرودی، چند هفتهای بیش دوام نیاورده بود. به همین جهت در عین حضور در درس خصوصی مرحوم آیت الله صدرا بادکوبی، خود با یکدیگر به مطالعه و مباحثه کتاب اسفار پرداختند.
*آیا خاطرهای درباره مباحثه اسفار شهیدصدر و امام موسیصدر دارید؟
جناب آقای حاج شیخ حسن اختری که خود از شاگردان امام موسی صدر در فلسفه هستند، از یکی از علمای بزرگ نجف که به رحمت ایزدی پیوسته است برایمان نقل کردند که روزی در مورد توان فلسفی امام موسی صدر صحبت به میان آمد. آن عالم نجفی نقل کرده بود که در ایام مباحثه فلسفه امام صدر و شهید صدر، به این دو بزرگوار مراجعه و درخواست کرده بود تا در جلسات مباحثه آنان شرکت کند؛ اما آن دو بزرگوار به رغم آنکه عالم نجفی همان وقت از اساتید بزرگ و سرشناس نجف بود و بعدها نیز از مراجع شیعه شد، به سبب تفوق علمی و فلسفی خود بر وی و تمایل به استفاده علمی هرچه بیشتر از یکدیگر، به شکلی بسیار محترمانه عذرخواسته بودند.
اشاره داشتید که شهید صدر و امام صدر طی این چند سالی که در نجف در کنار هم تحصیل و مباحثه علمی میکردند، در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز همفکریهای مهمی داشتهاند. دراین باره نیز کمی توضیح دهید.
همانطور که اطلاع دارید، ایامی که شهید صدر و امام صدر در نجف تحصیل و مباحثه میکردند. سالهای اوجگیری افکار و فعالیتهای طرفداران ناسیونالیسم عرب، چپ و کمونیسم در جهان عرب و خاورمیانه بود. درهمان دوران بود که جمال عبدالناصر و یارانش در مصر، بساط سلطنت را جمع و یک نظام جمهوری قومیتگرا و متحد با شوروی را جایگزین کردند. عراق نیز در همین دوران گرفتار تغییر و تحول شد و کودتای سال ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم راه را برای آمدن بعثیها هموار ساخت. در آن روزگار، دین و مذهب در حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع اسلامی کاملاً مهجور و متروک واقع شده بود. کشورهای اسلامی از انواع محرومیتها و عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، بهداشتی و سیاسی رنج میبردند و به معنای دقیق کلمه از قافله تمدن عقب افتاده بودند. دین و مذهب نه تنها نقشی در اداره جامعه نداشت، بلکه از سوی احزاب چپ و کمونیستی، افیون تودهها خوانده میشد و جوانان از آن گریزان بودند. طبیعتاً چنین فضایی برای فضلای جوان و پرشوری مثل شهید صدر و امام صدر قابل تحمل نبود. درست همانطور که در ایران نیز برای فضلای برجسته آن روزگار چون شهیدان بهشتی، مطهری، مفتح، باهنر و بزرگان امروز حوزه قابل قبول نبود. این بزرگان با همه وجود اعتقاد داشتند که اسلام و مکتب اهل بیت(ع) به بهترین وجه قادر است جامعه بشری را اداره کند و آرزوی بزرگ آنها این بود که جایگاه دین و مذهب در جوامع اسلامی چنان که شایسته آن است، ارتقاء یابد. اینجا بود که به طور طبیعی، بحث ضرورت اصلاح شیوههای دعوت اسلامی میان شهید صدر و امام صدر پیش آمد. هر دو بزرگوار اعتقاد داشتند که شیوههای دعوت اسلامی را باید متناسب با شرایط زمان، مکان و با توجه به نیازها و مقتضیات روزگار اصلاح کرد. به عبارت دیگر، این دو بزرگوار، هم درد مشترک داشتند و هم آرزوها و اهداف مشترک.
*آیا برای دستیابی به این اهداف، روش های مشابهی را پیشنهاد میکردند؟
نکته کلیدی همین جاست. به نظر من تفاوت مهم شهیدصدر و امام صدر و نیز رمز ارتباط و همکاری تنگاتنگ بعدی آن دو بزرگوار با یکدیگر، همین جاست. راههایی که شهید صدر و امام صدر برای اصلاح شیوه دعوت اسلامی در نظر داشتند، متفاوت و البته مکمل هم بودند. بگذارید در این موردخاطرهای را که همان روزها در میان فضلای مرتبط با این دو بزرگوار شهرت یافت، نقل کنم. آیتالله شیخ عبدالامیر قبلان، نائب رئیس کنونی مجلس اعلای اسلامی شیعه که آن روزگار خود نیز در نجف اشرف تحصیل میکردند، در گفتگوی سال ۱۳۷۵ خود با ما چنین فرمودند که روزی امام صدر و شهید صدر درباره ضرورت اصلاح شیوههای دعوت اسلامی گفتگو میکردند. هردو بزرگوار اعتقاد داشتند که شیوههای دعوت اسلامی باید متناسب با شرایط زمان، مکان و همچنین با نگاه به مقتضیات جهان امروز متحول شوند، اما در مورد چگونگی انجام این اصلاحات، نظرات متفاوتی داشتند. شهید صدر اعتقاد داشتند که اصلاحات باید از نجف و از طریق حوزه علمیه آن انجام گیرد. ایشان معتقد بودند که تشکیلات روحانیت و روش های آموزشی حوزه باید اصلاح شوند تا وقتی که فارغ التحصیلان آن به جامعه وارد میشوند، بتوانند از سوئی بر معارف مسلمانان بیفزایند و از سوی دیگر، اسلام را به غیر مسلمانان نیز معرفی کنند. این نظر شهید صدر بود اما امام صدر نظر دیگری داشتند، ایشان اعتقاد داشتند که طرح صحیح دعوت اسلامی در جهان امروزهمچنین نیازمند آن است که روحانیت مستقیماً با تودههای مردم رابطه برقرار و بزای ساماندهی زندگی دنیوی آنها چاره اندیشی و اقدام کند. امام صدر اعتقاد داشتند که روحانیت امروز نمی تواند در حوزهها بنشیند و متوقع باشد که دنیا به سراغ او برود و نیازهای خود را بپرسد. ایشان معتقد بودند که روحانیت امروز باید مانند حضرت پیامبر (ص)، خود به سراغ جامعه و مردم برود و برای حل مشکلات زندگی و در نتیجه هدایت عملی آنها اقدام کند. در راستای همین نظر بود که ایشان باور داشتند که اگر بخواهند افکار اصلاحی خود را پیاده کنند، نباید در نجف یا قم باقی بمانند. آقای دکتر طباطبایی در گفتگوی سال ۱۳۷۶ خود با ما از دایی بزرگوار خود امام صدر نقل کردند که وقتی در آخرین روز اقامت در نجف اشرف میخواستند با شهید صدر خداحافظی کنند، برای آخرین بار باهم درددل کردند. اشک در چشمان هردو جمع شده بود. ایشان به شهید صدر گفته بودند: «پسرعمو! هر دو یک هدف داریم. منتها دوراه مختلف برای رسیدن به آن در پیش گرفتهایم. من احساس میکنم که نمیتوانم در این شرایط بنشینم. احساس میکنم که زمانی میتوانم بیشتر منشأ اثر باشم که حرکت کنم؛ علاوه بر اینکه کار ناتمام سید جمال را هم امثال ماها باید تمام کنیم. از طرفی حرکت آینده، حرکت علم و دنیای تمدن است و نمیتوان این مقولهها را نا دیده گرفت و من نمیتوانم بمانم و باید از اینجا بروم. من به امیدخدا و با توکل بر او میروم؛ اما چشم امید ما به شماست تا بهعنوان مرجعیت آینده، کار را بر ما آسان کنید». البته این دوراهی که شهید صدر و امام صدر برای اصلاح شیوههای دعوتاسلامی در دنیای امروز مدنظر داشتند، قابلجمع و مکمل اند.
درست است. اساساً رمز ارتباط و همکاری تنگاتنگ شهید صدر و امام صدر نیز به نظر من همین بود. شهید صدر و امام صدر نهایتاً به این جمع بندی رسیده بودند که تا زمانی که حضور دین و مذهب به محافل علمی و درسی حوزههای علمیه نجف و قم محدود باشد و فقه برای ساماندهی شئون مختلف زندگی روزمره جوامع اسلامی به کار گرفته نشود، هیچ نوع پیشرفت و بهبودی حاصل نخواهد شد. نمیتوان از توانمندی و برتری اسلام و مذهب حقه جعفری سخن گفت و دنیا را به پذیرش این حقیقت ترغیب کرد، اما در همان حال بیشترین آمار فقر، فلاکت، بیسوادی، عقب ماتدگی، فساد و محرومیت در جوامع اسلامی و شیعی باشد. شهید صدر و امام صدر به این جمع بندی رسیده بودند که دین و مذهب باید در زندگی روزمره جوامع اسلامی وارد و پیاده شود تا با ساماندهی آن، قابلیتها و توانمندی های خود را عملاً و با اقتدار نشان دهد. طبیعتاً چنین تحولی امکانپذیر نخواهد بود مگر آنکه فقهایی آگاه به رموز زمانومکان، خوشفکر، مدیر.
مدیر و مردمدار، در جوامع اسلامی مستقر شوند و با تلاش، فداکاری و به شکلی کاملاً طبیعی و تدریجی، زمام حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن را در دست گیرند. اینجاست که بحث مرجعیت عالیه دینی یا به تعبیر شهید صدر مرجعیت صالحه، بحث رهبری یا به تعبیر شهید صدر زعامت دینی و نیز بحث ضرورت ساماندهی سازمان روحانیت و نه تنها حوزههای علمیه، مطرح میشود. من تصور میکنم که شهید صدر و امام صدردر همان تابستان سال ۱۳۳۷ که امامصدر، نجف را به قصد قم ترک کردند، درباره مسئولیت های مرجعیت و رهبری، شرایط هرکدام، نسبت این دو جایگاه با یکدیگر و نیز نقش مکمل آنها در ساماندهی و گسترش عالم تشیع، به یک جمع بندی و باور مشترک، به یک طرح و مدل مشخص و حتی به نوعی تقسیم کار رسیده بودند. به نظر من ریشه آن اعتماد متقابل و ارتباط تنگاتنگی که در آغاز گفتگو مطرح کردید، همین بود.
*طرح مشخص این دو چه بود؟
آنطور که من فهمیدم، مدل مرجعیت و رهبری شهید صدر و امام صدر بر سه اصل کلی مبتنی بوده است:
۱- مرجعیت عالیه دینی که بنابر سنت هزارساله در حوزۀ دینی بزرگ نجف (یا قم) مستقر و متمرکز است. رهبری علمی و خصوصاً فقهی عالم تشیع را برعهده دارد و علاوه بر اداره شئون و توسعه حوزههای علمیه، از حرکت های اصلاحی رهبران جوامع اسلامی به طرق مقتضی حمایت میکند.
۲- برگزیدگانی از فقهای جامع الشرایط و زمانشناس باید از حوزهها هجرت کنند و در متن مردم و جوامعاسلامی مستقر شوند تا با ایجاد رهبری و زعامت حرکت های اصلاحی و تشکیلات مناسب، زندگی مردم را براساس آموزههای دینی و مذهبی ساماندهی کنند.
۳- مرجعیت صالحه و زعامت دینی دو مسئولیت کاملاً مستقل و جدا از یکدیگر هستند، نه مرجعیت شرط زعامت است و نه زعامت از وظایف مرجعیت.
*چه تقسیم کاری میان آن دو صورت گرفته بود؟
هردو به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه تبیین و گسترش فرهنگ تشیع در جهان امروز آن است که روحانیت شیعه سازماندهی خود را به روز کند و با دو بازوی قوی، یعنی مرجعیت صالحه و زعامت دینی، درصدد اصلاح وضع جوامع اسلامی برآید؛ بنابراین هر دو بازو باید فعال، تقویت و هماهنگ میشد. راهی که شهید صدر انتخاب کرده بود، باقی ماندن در حوزه بود و تلاش برای ساماندهی آن و نیز اصلاح، تقویت و حمایت از مرجعیت صالحه. راهی هم که امام صدر برگزیده بود، هجرت به لبنان بود و در دست گرفتن زعامت دینی آن دیار و تلاش برای احیای هویت شیعیان و درمان محرومیتهای آنان، هردو آرزو داشتند که تجربۀامام صدر در لبنان قرین موفقیت باشد تا الگویی برای دیگر مناطق شیعهنشین جهان باشد. آن دو میدانستند که تحقق این موفقیت در گرو هماهنگی و بلکه همکاری تنگاتنگ مرجعیت صالحه و زعامت دینی است و با شناختی که از استعداد و توانمندی دیگری داشتند، به موفقیت و آتیه وی دل بسته بودند. آثار این همفکری و تقسیم کار را در جای جای حرکت آنها طی دهههای چهل و پنجاه شمسی به روشنی میتوان مشاهده کرد.
*برخی از جلوههای این همکاری را بیان کنید.
پس از آبان سال ۱۳۳۸ که امام صدر در لبنان مستقر شدند، خصوصاً در نیمه اول دهه چهل شمسی، هم ایشان سفرهای متعددی به نجف کردند و هم شهید صدر چندبار به لبنان رفتند.
*شهید صدر چند بار و در چه سالهایی به لبنان سفر کردند؟
من در مورد دو سفر شهید صدر به طور مشخص حضور ذهن دارم. یکی سفر زمستان سال ۱۳۴۰ ایشان به لبنان است که ازدواجشان با یکی از خواهران امام موسی صدر هم طی همان سفر انجام گرفت. یکی هم سفر تابستان سال ۱۳۴۸ ایشان به لبنان است که پس از تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه صورت گرفت. از سال ۱۳۴۸ و با شدت یافتن برخوردهای دولت بعثی عراق با حوزههای علمیه نجف و کربلا، شهید صدر دیگر امکان خروج از عراق را نیافتند.
*یعنی از سال ۱۳۴۸ به بعد شهید صدر و امام صدر تنها در نجف باهم دیدار داشتند؟
خیر. امامصدر هم بعد از رمضان سال ۱۳۴۷ که برای آخرین بار به عراق رفتند، به سبب عدم اجازه دولت بعثی عراق، دیگر امکان سفر به آن کشور را نیافتند. یکی از محرومیت های شهید صدر و امام صدر همین بود که از سال ۱۳۴۸ به بعد، دیگر از امکان دیدار با یکدیگر محروم شدند.
*درباره چگونگی همکاری های شهیدصدر و امامصدر پس از استقرار امامصدر در لبنان به نکاتی اشاره کنید.
همکاریها و روابط شهید صدر و امام صدر در چهار بخش مختلف متمرکز شدند: بخش اول همکاریها، حمایتی بود که مرجعیت شیعه در نجف و شخص شهید صدر از اقدامات اصلاحی امام صدر در لبنان به عمل آوردند. بخش دوم همکاریها، اقداماتی بود که امام صدر در مناسبت های مختلف، به درخواست شهید صدر از حوزۀ علمیۀ نجف و نیز شیعیان عراق به انجام رساندند. بخش سوم همکاریها، حمایتی بود که آن دو از حرکت اسلامی مردم ایران و شخص امام راحل مبذول داشتند. بخش چهارم همکاریها نیز همفکریها و مبادلات علمی بود که از زمان استقرار امام صدر در لبنان هرگز قطع نشد.
*شهید صدر از برنامههای اصلاحی امام صدر در لبنان چه حمایت هایی کردند؟
شهید صدر در حمایت از اقدامات اصلاحی امام صدر در لبنان اقدامات مفید و مؤثر فراوانی کردند. اولین اقدام ایشان که بلافاصله پس از هجرت امام صدر به لبنان انجام گرفت، آن بود که حلقهای مقتدر و متنفذ در نجف پدیدآوردند تا موجبات حمایت مؤثر حوزه نجف و خصوصاً مرجعیت وقت شیعه از اقدامات اصلاحی پسر عموی خود را فراهم آورند. افراد این حلقه، علاوهبر خود شهید صدر، شهیدان بزرگوار آیت الله سید محمد باقر حکیم، آیتالله سید مهدی حکیم و نیز مرحوم آیتالله شیخ محمد مهدی شمسالدین را در بر میگرفت. در سفرهایی که امام صدر به نجف ادامه دادند، جلسات متعددی در منازل این بزرگان تشکیل شدند که طی آنها، همفکری های پیشین شهید صدر و امام صدر در سطح گستردهتر ادامه یافتند، جزئیات اجرایی برنامههای اصلاحی امام صدر در لبنان مورد بحث و توافق قرار گرفتند و زمینه حمایت مطلق مرجعیت وقت شیعه از آنها فراهم گردید. آن طوری که مرحوم آیتالله شیخ محمد مهدی شمسالدین در گفتگوی سال ۱۳۷۷ خود با ما عنوان کردند، طرح تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه در برخی از همین جلسات بود که توسط امامصدر مطرح شد و دقیقاً درباره آن بحث و نهایتاً تصویب شد. مرحوم شمسالدین همچنین تعریف کردند که در سفر سال ۱۳۴۷ امامصدر به نجف، امام صدر و دوستانش موفق شدند تأیید و حمایت بیچون و چرای مرحوم آیتالله العظمی سید محسن حکیم مرجع بزرگوار وقت را از طرح تأسیس مجلس اعلای شیعه کسب کنند که در قالب یک فتوا و پیام تبریک ایشان به امام صدر منعکس شد. مرحوم آیتالله حکیم در آن فتوا که هماکنون یکی از اسناد تاریخی مجلس است، بر ضرورت تأسیس مجلس و مشروعیت آن تأکید کردند.
*چه شد که مرحوم آیتالله حکیم در جریان تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه این چنین از امامصدر حمایت کردند؟
مرحوم آیتالله العظمی حکیم مرجعی بسیار خوشفکر و روشن ضمیر بودند. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که تأسیس این مجلس، اقدامی بزرگ و تاریخی است که برای شیعیان لبنان و جهان خیر و برکت در برخواهد داشت. به همین جهت و به رغم همه مخالفتها، با ارسال تلگراف تبریکی به امام صدر، مشروعیت مجلس اعلای اسلامی شیعه و حمایت و تأیید مرجعیت شیعه از آن را رسماً اعلان کردند. البته مرحوم آیت العظمی حکیم نه تنها در قضیه تأسیس مجلس، بلکه پیش از آن نیز همواره حامی و پشتیبان آقای صدر بودند. ایشان در همان سال ۱۳۳۸ که امام صدر راهی لبنان شدند، برای علماء، شخصیتها و محترمین آن کشور نامهای نوشتند و ضمن معرفی امام صدر، ضرورت حمایت آنها از ایشان را متذکر شدند یا در قصه طهارت اهل کتاب، امام صدر پیش از آنکه مرحوم آیتالعظمی حکیم بر طهارت ذاتی اهل کتاب فتوی صادر کنند، این نظر را داشتند و به سبب شرایط اجتماعی خاص لبنان براساس آن عمل کرده بودند. همانطور که میدانید، این امام صدر انتقادات فراوانی را در لبنان و حتی نجف علیه ایشان موجب شد: اما مرحوم آیتالله حکیم از رأی امامصدر حمایت و نهایتاً خود بر طهارت ذاتی اهل کتاب فتوا صادر کردند. از طرفی آنطور که آیتالله شیخ محمود خلیلی در گفتگوی سال ۱۳۸۳ خود با ما عنوان کردند، امام صدر به واسطه احتیاط هایی که داشتند، برای اینکه محکم کاری کنند و جلوی برخی اشکالتراشیها را بگیرند، مقید بودند تا به هنگام تصرف در اموری که به اذن ولی فقیه نیاز است، از مرجعیت اجازه بگیرند. مرحوم آیتالله حکیم به همین جهت اجازه مفصلی به آقای صدر داده بودند تا در اموریکه به اذن ولیفقیه نیاز است از جانب ایشان تصرف کنند.
*با توجه به اهمیتی که شهید صدر و امام صدر برای مرجعیت شیعه قائل بودند، چه شد که آنها پس از درگذشت مرحوم آیتالله العظمی حکیم، مرحوم آیتالله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول معرفی کردند؟ آیا آنها واقعاً آقای خویی را اعلم میدانستند؟
تا آنجایی که من فهمیدم از نظر شهید صدر و امام صدر، علمیت و اعلمیت، به هیچ وجه تنها شرط مرجعیت نبود. از نظر آن دو، مجموعهای از شرایط میبایست در شخص مرجع جمع شود که یکی از مهمترین آنها مقبولیت کافی نداشته باشد، تشتت، پراکندگی و ضعف حوزههای علمیه و عالم تشیع را موجب خواهد شد. از آن طرف مرجعیت مطلق، اقتداری شبیه زمان آیات عظام میرزای شیرازی، سیدابوالحسن اصفهانی و بروجردی در پی خواهد داشت. اجازه دهید خاطره تلخی را که یکی از دردهای امام صدر بود برایتان نقل کنم تا مطلب بیشتر روشن شود. در یکی از سفرهایی که مرحوم آیت الله حکیم به خارج از عراق داشتند، هواپیمای حامل ایشان از آسمان لبنان عبور کرد. آن زمان عرف دیپلماتیک چنان بود که وقتی هواپیمای حامل پاپ رهبر کاتولیک های جهان از آسمان کشوری عبور میکرد، رئیس آن کشور نسبت به وی ادای احترام و برای وی پیام خوشامد ارسال میکرد. طبیعتاً امام صدر نیز مایل بودند که وقتی رهبر عالم تشیع از آسمان کشوری عبور میکند، به همان شکل مورد احترام و تکریم قرار گیرد؛ زیرا عزت و اقتدار مرجع شیعیان، عزت و اقتدار کل شیعه، تشیع وکتب اهل بیت (ع) است. اما شارل حلو، رئیس جمهور وقت لبنان که اتفاقاً به امام صدر بسیار علاقه داشت، پیامی نفرستاد. امام صدر در اولین دیداری که پس از قضیه با وی داشتند، صمیمانه گله کردند که چرا آن حرمتی را که برای رهبر کاتولیک ها قائل هستید، برای مرجع شیعیان قائل نشدید؟ پاسخ شارل حلو آن بود که من نمیدانستم آقای حکیم مرجع مطلق شیعیان جهان است. اگر میبینید که پاپ را تکریم میکنیم، برای آن است که تکلیف ما در مورد او روشن است. رهبر کاتولیک های جهان تنها یک نفر است که همان پاپ است و همه دنیا، جایگاه و مقام او را به رسمیت شناختهاند؛ اما در عالم تشیع، مراجع تقلید متعددی وجود دارند و ما واقعاً نمیدانیم که چه کسی مرجعیت اعلا را برعهده دارد تا او را به رسمیت بشناسیم و او را مخاطب قرار دهیم. میخواهم بگویم که امام صدر و همینطور شهید صدر، به همان اندازه که مسئله علمیت و اعلمیت برایشان اهمیت داشت، مسئله مقبولیت و در نتیجه وحدت مرجعیت را نیز مهم میدانستند. هم ایشان و هم شهید صدر مصلحت عالم تشیع را در این میدانستند که مرجعیت واحد داشته باشد؛ نه متعدد. مصلحت آن روز شیعیان عراق و لبنان اجازه نمیداد که به واسطه اختلافنظر در امر مرجعیت، دچار چنددستگی شوند.
در عراق روز به روز بر قدرت حزب بعث افزوده میشد و در چنین شرایطی، نهاد مرجعیت نباید گرفتار تزلزل و تشتت میشد. در لبنان نیز امام صدر تازه توانسته بودند جامعه شیعیان را از جنوب تا بقاع و شمال آن کشور متحد و منسجم کنند و اصلاً به پشتوانه همین اتحاد و انسجام بود که در سال ۱۳۴۸، یک کیان رسمی برای آنان ایجاد و مجلس اعلای اسلامی شیعه را تأسیس کردند. از طرفی امام صدر مصرانه در پی آن بودند که حرکت المحرومین و مقاومت لبنان در برابر اسرائیل را راه اندازی کنند. اگر در حوادث آن روزگار لبنان دقت کنیم، خواهیم دید که امام صدر در همان گیرودار حاد شدند بیماری و نهایتاً رحلت مرحوم آقای حکیم بود که اعتصاب سراسری و تاریخی سال ۱۳۴۹ لبنان را در اعتراض به کوتاهی های دولت وقت لبنان در دفاع از جنوب آن کشور در برابر تجاوزات اسرائیل سازماندهی کردند. ایشان تنها زمانی میتوانستند برنامههای اصلاحی و جهادی خود را پیش ببرند که مردم در صحنه باشند و تنها زمانی میتوانستند مردم را این گونه به صحنه بکشانند که شیعیان لبنان، متحد و یکپارچه باشند. علمای آن روز لبنان همه، بدون استثناء دانشآموخته حوزه نجف اشرف و شاگرد آیتالله خویی بودند. آنها آقای خویی را زعیم میدانستند و به همین جهت نیز بلافاصله پس از درگذشت آیت الله حکیم، جمعاً یا منفرداً بیانیه دادند و آقای خویی را به عنوان مرجع معرفی کردند. معروف است که حضرات آیات شیخ مهدی شمس الدین و سید محمد حسین فضل الله یکی از معدود بیانیههای مشترک خود را در همان ایام دادند و آقای خویی را به عنوان مرجع معرفی کردند. شخصیت علمی و فقهی حضرت امام در آن زمان هنوز برای مردم کشورهای عربی و نیز علمائی که شاگرد ایشان نبودند، شناخته شده نبود. میخواهم بگویم امام صدر حتی اگر اعتقادی هم به اعلمیت حضرت امام یا بزرگ دیگری داشتند، مصلحت نمیدانستند که با اجماع علمای وقت لبنان بر مرجعیت آیتالله خویی مخالفت و از این راه آن اتحاد و انسجام مورد نیاز شیعیان لبنان را متزلزل کنند؛ به همین سبب نیز در مصاحبهای که چند هفته پس از درگذشت آقای حکیم انجام دادند، بدون آنکه واژه «اعلمیت» را به کار ببرند، اعلان کردند که مجلس اعلای شیعه پس از مشورت گستردهای که با علمای لبنان انجام داده است، آیتالله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول شیعه و جانشین مرحوم آیتالله العظمی حکیم اختیار کرده است.
*امام موسی صدر ظاهراً در آن مصاحبه از حضرت امام و شهید صدر نیز نام برده بودند؟
بله و اتفاقاً یکی از ظرافت های مصاحبه آن روز امام صدر نیز همین بود. ایشان در ادامه آن مصاحبه، حضرت امام و آیات عظام شریعتمداری و شهید صدر را در یک رده قرار دادند و آنها را به عنوان مراجع درجه دوم معرفی کردند. ایشان با این کار اگر چه آقای خویی را به عنوان مرجع اصلی معرفی کردند، اما با ذکر نام این سه تن، اولاً افکار عمومی و دنیا را رسماً با جایگاه و شأن حضرت امام و شهید صدر آشنا کردند؛ ثانیاً زمینههای ایجاد گله و اختلاف در محافل حوزوی ایران و لبنان را به حداقل کاهش دادند.
*درباره شهید صدر چه نظری داشتند؟
باور من این است که ایشان شهیدصدر را از نظر علمیت، بر همه مقدم میدانستند. ایشان نه تنها در سال ۱۳۴۹ که آیتالله حکیم مرحوم شدند؛ چنین باوری داشتند که به نظرم از سالها پیش از آن به چنین باوری دست یافته بودند. در ادامه همان بحث دوران طلبگی که ایشان و شهید صدر در قیاس میان آیات عظام داماد و خویی با هم داشتند، خاطرهای از ایشان نقل شده است که همین معنا را بیان میکند. شهیدصدر در تابستان سال ۱۳۳۷ و در آخرین جلسه مباحثهای که با امام صدر داشتند، در قالب شوخی و مطایبه از ایشان سؤال کرده بودند که «پسر عمو! پس از این چند سال حضور در درس آقای خویی، بالاخره ایشان را اعلم میدانی یا آقای داماد را؟» امامصدر نیز لبخندی زده و پاسخ داده بودند: «پسر عمو! من امروز تو را هم از آقای خویی اعلم میدانم و هم از آقای داماد».
*به نظر شما امام موسی صدر چرا درباره شهید صدر به چنین جمع بندی دست یافته بود؟
شما اگر خاطرات آیتالله جوادی آملی از امام صدر را در کتاب «مهر استاد» مطالعه کرده باشید، حتماً این مطلب را به یاد دارید که ایشان از همان دوران حضور در درس مرحوم آیتالله داماد در قم، گلهمند بودند که چرا طلاب آن روز درباره دمای ثلاث حیض، نفاس و استحاضه که چندان محل ابتلا و نیاز نیست بحث میکنند، اما درباره مسائل مستحدثه و نیازهای روز مردم و جوامع اسلامی چارهاندیشی نمیکنند، توجه عمده امام صدر به مباحث اجتماعی، اقتصادی و حکومتی فقه بود و آن را بیشتر مورد نیاز مردم و جامعه میدانستند. امام صدر اعتقاد داشتند که مذاق فقهی و مبانی فکری، سیاسی و اجتماعی شهید صدر با علمای دیگر تفاوت دارد. ایشان معتقد بودند که مبانی فقهی شهید صدر مبانی جدیدی است که بهتر میتواند جوابگوی نیازهای امروز جامعه اسلامی باشد. ایشان اعتقاد داشتند که شهید صدر جزو معدود فقهایی است که بهدرستی درک کرده است که عناصر زمان و مکان در فقه چه جایگاهی دارند. ایشان شهید صدر را در تشخیص موضوعات، بسیار باهوش و بردیگران مقدم میدانستند و اعتقاد داشتند که ایشان با آن مذاق فقهی و مبانی درستی که دارند، بهتر از دیگران قادرند به نیازهای حکومتی دنیای امروز پاسخ گویند.
*اشاره داشتید که شهید صدر از موقعیت امام صدر در حمایت از حوزه نجف و شیعیان عراق کمک میگرفتهاند. اگر در اینباره خاطرات مشخصی دارید، ذکر کنید.
یکی از مهمترین مواردی که پیش آمد، در جریان فشار دولت بعثی عراق بر مرحوم آیت الله العظمی حکیم در تابستان سال ۱۳۴۸ بود. در آن جریان که اتفاقاً شهید صدر نیز به لبنان آمده بودند، امام صدر با تحرکات وسیع دیپلماتیک و با نامهها و تلگراف هایی که برای سران کشورها و سازمان های جهانی فرستادند، دنیای عرب و جهان اسلام را به حوادث نجف متوجه ساختند. شهید صدر در نامهای که دو هفته پس از ورود خود به لبنان برای آیت الله سید محمد باقر حکیم نوشتند، خاطر نشان ساختند که امام صدر به نام مجلس اعلای اسلامی شیعه برای تمامی پادشاهان و روسای جمهور کشورهای عربی و اسلامی تلگراف فرستادهاند و ضمن تشریح اوضاع اسفبار نجف، مداخله و کمک آنها را خواستار شدند و در همین راستا جواب های جمال عبدالناصر، ملک فیصل واریانی رئیس جمهور یمن را تاکنون دریافت کردهاند. آنگونه که بعضی از بزرگان در گفتگوی با ما تصریح کردند، شاید این اولینبار بود که دنیا متوجه شد که در نجف چه میگذرد و اصلاً مرجعیت شیعه چه هست و چه موقعیتی دارد. پس از درگذشت مرحوم آیتالله حکیم نیز هرگاه فشار بعثی های عراق بر حوزه علمیه و شیعیان آن کشور اوج میگرفت، شهید صدر برخی از شاگردان خود را مخفیانه نزد امام صدر میفرستادند تا از طریق تماس هایی که با سران عرب و شخصیت های جهانی دارند؛ برای کاستن از فشارها اقدام کنند و یا حداقل، حقایق عراق را صراحتاً در رسانههای جمعی دنیا منعکس سازند؛ چون مطبوعات و رسانههای عراق همه خاموش بودند و اخبار آن کشور به خارج هیچ راهی نداشت. هیچ کس در دنیا نمیدانست که بعثیها چگونه شدیدترین تعرضها را به مردم، شیعیان و علما روا میدارند. شهید صدر به همین سبب برخی از شاگردان خود را نزد امامصدر میفرستادندتا از طریق ایشان لااقل دنیا و افکار عمومی را مطلع سازند که چه مصائبی در عراق و حوزههای علمیه آن بر شیعیان و علماء وارد میشوند. آنطور که خانم لیلا موسوی، خواهر شهید سید عباس موسوی، دبیرکل فقید حزبالله در سال ۱۳۷۸ برای ما تعریف کردند، در طول دهه پنجاه شمسی، بارها چنین وضعیتی پیش آمد و شهید صدر، آقای سید عباس موسوی را در اوقات مختلف سال به طور مخفیانه راهی لبنان میکردند تا اخبار دستگیریها و فشارهای بعثیها بر شیعیان عراق را به امام صدر منتقل کند.
*آیا در مورد خاصی از این نوع سفرها را به یاد دارید؟
بله: مثلاً در یکی از سالها که مردم بنابر آداب ایام سوگواری با پایپیاده از نجف عازم کربلا بودند، هواپیماها، تانکها و توپخانههای ارتش بعث به آنان حملهور شدند و شمار زیادی را به خاک و خون کشیدند و متأسفانه خیلیها کشته و مجروح شدند. شهید سید عباس موسوی پس از آن حادثه بلافاصله مخفیانه به لبنان رفت و امام صدر را از شرایط سخت عراق مطلع کرد.
*دیگر چه خاطراتی از همکاری شهید صدر و امام صدر در کمک به شیعیان عراق دارید؟
این نوع خاطرات زیادند؛ از جمله حجتالاسلام والمسلمین شیخ ادیب حیدر در گفتگوی سال ۱۳۷۵ خود با ما تعریف کرد که شهید صدر به مناسبتی از امامصدر درخواست کرده بودند تا نزد حافظ اسد رئیسجمهور فقید سوریه که با مردم عراق همدردی زیادی داشت، بروند و وساطت کنند. جریان از این قرار بود که سوریه قصد داشت آب رودخانه فرات را از مسیر اصلی خود منحرف کند. اگر چنین میشد، تأثیر مخربی بر زندگی شیعیان جنوب عراق بر جای میگذاشت. مردم آن منطقه که با مرجعیت شیعه در نجف پیوند نزدیک و تاریخی داشتند، به شهید صدر تظلم کرده بودند. آن شهید نیز از امام صدر خواسته بودند تا برای حل این مشکل اقدام کنند. همینطور هم شد. امام صدر مسئله را بدون سروصدا حل کرده بودند و بنابر برخی از دلایلسیاسی و امنیتی، اقدامات خود را هرگز آشکار نساختند.
*شواهد تاریخی نشان از ارتباط و اعتماد بین شهید صدر و امام موسی صدر دارند، به گونهای که اگر این ارتباط و اعتماد وجود نمیداشت، اساساً بسیاری از حوادث در زندگی این بزرگواران رخ نمیداد. به اعتقاد شما این اعتماد در چه عوامل و عناصری ریشه داشت؟
به نظر من ریشه این اعتماد متقابل و ارتباط، در شناخت عمیقی است که طرفین از یکدیگر داشتند، در دردها و آرزوهای مشترکشان است، در نیازی است که به همکاری تنگاتنگ با یکدیگر در آینده حس کرده بودند و نیز در امیدهایی است که به آتیه یکدیگر داشتند. همانطور که میدانید هم شهید صدر و هم امام موسی صدر، انسانهایی بسیار زیرک و آدمشناس بودند که بهراحتی شخصیت و توانمندی طرف مقابل خود را تشخیص میدادند. این دو بزرگوار، در فاصله سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ شمسی، تقریباً شب و روز را در نجفاشرف در کنار یکدیگر به سر بردند: هم همدرس بودند، هم مباحثه علمی بینالاثنینی داشتند، هم رفتوآمد خانوادگی داشتند، هم دوستانشان مشترک بودند و هم مهمتر از همه، همفکریهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فراوانی با هم داشتند. طبیعتاً این فضا باعث شد که آن دو از یکدیگر شناختی عینی و دقیق پیدا کنند و در عین حال دریابند که تا چه اندازه در آینده برای تحقق اهدافشان به همکاری با یکدیگر نیاز دارند.
*در زمینه فعالیتهای علمی مشترک، مشخصاً در کدام درسها به طور مشترک حاضر میشدند و مباحثات علمی آنها به چه شکلی بود؟
امام موسی صدر در فروردین سال ۱۳۳۳ و اندکی پس از درگذشت پدرشان، مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر، به نجف رفتند. ارتباط علمی ایشان با شهید صدر از همان بدو ورود آغاز شد. بیشتر درسهای آنان مشترک بود. هر دو در درسهای اصلی آن زمان حوزه نجف، یعنی دروس فقه و اصول آیاتعظام سیدمحسنحکیم و سیدابوالقاسم خویی شرکت داشتند. مرحوم آیتاللهالعظمی شیخ مرتضی آلیاسین، دایی شهید صدر نیز یک درس خصوصی فقه داشتند که همه بزرگان خاندان صدر از جمله شهید صدر، برادرشان مرحوم آیتالله سید اسماعیل صدر و نیز امام موسی صدر در آن شرکت داشتند. همزمان با آن مرحوم آیتالله شیخ صدرا بادکوبی، تنها مدرس فلسفه آن روزگار نجف، درس اسفاری گذاشته بودند که باز هردو پسرعمو درآن شرکت میکردند. البته امام موسی صدر در درسهای آیاتعظام سید عبدالهادی شیرازی و شیخ حسین حلی نیز حاضر میشدند. نمیدانم که آیا شهید صدر نیز در آن درسها حاضر میشدند یا خیر. طبیعتاً مباحثات این دو بزرگوار با یکدیگر نیز از همان بدو ورود آغاز شد. امامصدر در نجف با دو نفر مباحثه بینالاثنینی داشتند: یکی با شهیدصدر و دیگر با مرحوم آیتالله سید محمد علی موحد ابطحی. البته ایشان با شهید صدر، هم فقه و اصول را مباحثه میکردند و هم فلسفه را.
*از مباحثات فقه و اصول شهید صدر و امام صدر چه خاطراتی دارید؟
در اینباره خاطرات شیرین و آموزنده زیادی نقل شدهاند. معروف است که این دو بزرگوار از همان آغاز مباحثات بینالاثنینی خود درباره اینکه از لحاظ علمیت، آیا حوزه مقدم است یا حوزه نجف، با یکدیگر بحث و مطایبه داشتند. ظاهراً شهید صدر ابتدا بر این اعتقاد بودند که مرحوم آقای خویی در فقه و اصول از مراجع قم مسلطتر و اعلم هستند. پاسخ امام صدر نیز تا آخر آن بود که «آقای خویی اگر چه خیلی مسلط است، اما ما از آن ارادتی که به آقای داماد داریم، دست برنمیداریم». امام موسی صدر از شاگردان برجسته مرحوم آیتالله العظمی سید محمد محقق داماد بودند و ایشان را به هیچوجه از آقای خوئی کمتر نمیدانستند. البته خود شهید صدر نیز برای مقام علمی مرحوم آقای داماد خیلی احترام قائل بودند. آقای دکتر سید مصطفی محقق داماد خیلی احترام قائل بودند. آقای دکتر سید مصطفی محقق داماد، فرزند مرحوم آیتالله العظمی داماد، مکرر از دیدار اردیبهشت سال ۱۳۵۸ خود با شهید صدر نقل کردهاند که آن بزرگوار تصریح کرده بودند «من شاگرد «بالمنزله» پدر شما هستم. برای اینکه وقتی آقا موسی صدر به نجف آمدند، ایشان تحصیلکرده قم بودند و نوشتههایشان در قم را همراه خود آورده بودند. من احساس کردم که باید بنشینم و مباحثی را که ایشان نوشتهاند، به واسطه بشنوم».
*نتیجه این بحث و مطایبه چه بودهاست؟ بالاخره شهید صدر و امام صدر چگونه باهم به تفاهم رسیدند؟
بحث اعلمیت آقایان خویی یا داماد تا آخرین روز حضور امام صدر در نجف میان این دو پسر عموی بزرگوار ادامه یافت. البته همانطور که میدانید، این فضای شیرین و سازنده رقابت میان دو حوزه قم و نجف، از اواخر دوران مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکرم حائری به طور جدی وجود داشته است. شما اثرات این رقابت را حتی در آثار امام خمینی نیز به کرات مشاهده میکنید؛ از جمله آنجا که حضرت امام پس از اولین سفر خود به نجف تصریح میکنند که در سراسر حوزه کهنسال نجف، عالمی در حد و اندازه «آقا سید محمد رضای خودمان» [مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی] مشاهده نکردند. طبیعتاً در زمان مرجعیت آیتالله العظمی بروجردی که دوران شکوفایی حوزه قم بودهاست، رقابت میان دو حوزه نیز اوج گرفت و به خصوص با ظهور و بروز قوی دانشآموختگان برجسته قمی، از جمله امام موسی صدر و آیات عظام سید موسی شبیری زنجانی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و میرزا جواد تبریزی در دروس مراجع حوزه نجف، شدت بیشتری یافت. آیتالله العظمی شبیری زنجانی در گفتگویی که در سال ۶۹ درباره امامصدرخدمتشان داشتیم، این طور فرمودند که امام موسی صدر وقتی از قم به نجف رفتند درآنجا درخشش بسیار داشتند و چنان مورد توجه واقع شدند که نجفیها گفته بودند: «ما خیال نمیکردیم قم چنین محصولی داشته باشد! شما روی قم و قمیها را سفید کردید.» مرحوم آیتالله سید محمدباقر سلطانی طباطبایی (باجناق شهیدصدر) نیز در گفتگویی که در سال ۱۳۷۴ با ایشان داشتیم؛ چنین فرمودند: «آقا موسی به قدری مورد توجه حوزه نجف قرار گرفتهبود که گفته میشد فضلای قم افضل از فضلای نجف هستند». همچنین برخی از مراجع بزرگوار امروز قم از مرحوم آیتالله سید محمد روحانی نقل میکنند که مرحوم آیتالله العظمی خویی به مناسبتی گفته بودند، «سه طلبه از قم به نجف آمدند، اما نماندند و پس از مدت کوتاهی بازگشتند. کاش من هرگز اینها را نمیدیدم و به آنها دل نمیسپردم. بعد امام صدر و آیات عظام شبیری زنجانی و موسوی اردبیلی را نام برده بودند. غرض آنکه این رقابت شیرین میان دوحوزه از قدیم وجود داشته است و حوزه قم و فضلای آن همواره مورد تأیید مراجع بزرگ حوزه نجف بودهاند.
*از مباحثات فقه و اصول شهید صدر و امام صدر دیگر چه خاطراتی دارید؟ آیا شنیدهاید که امام موسی صدر جملهای درباره شهید صدر گفته باشند؟
همانطور که اشاره کردم، این نوع خاطرات که اتفاقاً ظرائف اخلاقی و نکات آموزنده بسیایر در آنها نهفته است، زیادند. آیتالله موسویاردبیلی در گفتگویی سال ۱۳۷۶ خود با ما تعریف میکردند که امام صدر وقتی در تابستان سال ۱۳۳۴ و پس از یک سال اقامت در نجف به قم بازگشتند تا چندماهی را در ایران بگذرانند، از شهید صدر خیلی تجلیل کرده و گفته بودند که ایشان خیلی قوی است. ایشان حتی از امام صدر نقل میکردند که در مباحثاتی که با شهید صدر داشتهاند، گاهی اوقات مشکل میتوانستند در برابر آن بزرگوار مقاومت کنند. همچنین آیتالله شیخ علی اصغر مسلمی کاشانی به واسطه یکی از شاگردان برجسته شهید صدر از قول امام صدر نقل کردند که گاهی اوقات هرچه مطالعه میکردم، در مقابل آقا سید محمد باقر چون گنجشکی بودم در برابر باز! یعنی در کمال تواضع خودشان را کوچکتر گرفته بودند.
*آیا واقعیت نیز همینطور بود؟
قطعاً خیر! اینهایی که گفتم تنها یک روی سکه بود. بسیاری از بزرگان که هردو بزرگوار را میشناختند و طی این سالها خدمتشان رسیدیم، اعتقاد داشتند که امام صدر و شهید صدر، از نظر هوش و استعداد، هم ردیف یکدیگر و تالی تلو جد اعلای خاندان صدر، مرحوم آیتالله العظمی سید صدرالدین موسوی عاملی بودند. همانطور که مقام معظم رهبری نیز در دیدار سال ۱۳۸۳ خود با خانواده شهید صدر عنوان کردند، خاندان صدر استعدادهای درخشان زیاد داشته است، بگذارید برایتان خاطرهٔ دیگری را تعریفکنم که آن روی سکه را نشان میدهد.
این خاطره را در زمستان سال ۱۳۷۸شمسی از جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ علی پاکستانی در لبنان شنیدم که هم عظمت علمی این ذو پسر عمو را یم رساند و هم عظمت اخلاقی آنان را. آقای شیخ علی پاکستانی یکی از مدیران مجلس اعلای اسلامی شیعیان لبنان است که تحصیلات حوزوی خود را در نجف و بخشی از آن را نزد شهید صدر گذرانده است. ایشان تعریف میکردند که وقتی در نجف اشرف درس میخواندند، یکی از شاگردان برجسته شهید صدر از آن بزرگوار نقلکرده بود که یکبار در یکی از فروعات فقهی با امام صدر اختلاف نظر پیدا کرده بودند. مباحثات آن دو بزرگوار روزهای متمادی به طول انجامیده بود و طرفین بر رأی خود ایستادگی کرده بودند؛ یعنی نه شهید صدر کوتاه آمده بود و نه امام صدر. نهایتاً استاد مشترک خود مرحوم آیتالله العظمی خویی را حکم قرار داده و برای داوری خدمت ایشان رفته بودند. مرحوم آقای خوی هم رای امام صدر را تأیید کرده بودند. آقای پاکستانی میگفتند که مدتی پس از آنکه به لبنان آمدم و در خدمت امام صدر به کار مشغول شدم، روزی شرح ماجرا را از خود آن بزرگوار سؤال کردم. امام صدر اول پرسیده بودند که این خاطره را چه کسی نقل کرده است؟ پس از آنکه آقای پاکستانی از شاگرد شهید صدر را نام بردند. امام صدر ضمن تأیید صحت خاطره تذکر داده بودند. «البته آقا یک موقع اشتباه نشود؛ این قصه به معنای آن نیست که سید محمد باقر اعلم است»!
*آیا از شهید صدر نیز دربارهٔ اعلمیت امام صدر جملاتی به یاد دارید؟
فراوان بسیاری از شاگردان عراقی و لبنانب شهیدصدر طی گفتگوهایی که با ما داشتند نقل کردند که آن بزرگوار از همان دوران مباحثات خود با امام صدر در نجف، ایشان را مجتهدی مسلم میدانستهاند. حجت الاسلام شیخ ادیب حیدر یکی از شاگردان لبنانی شهیدصدر در این باره خاطره جالبی را برایمان تعریف کرده است. ایشان میگفت وقتی در سال ۱۳۵۵ تصمیم گرفتم به لبنان، برگردم؛ نزد شهیدصدر رفتم و نظر ایشان را درباره امام صدر و همکاری با آن بزرگوار جویا شدم. شهیدصدر نظر خود را درباره اعلمیت و تقوای امامصدر با دو جمله بیان کرده و درباره اعلمیت امامصدر گفته بودند. «اگر آقاموسی به سنت حوزه پایبند بود و در نجف باقی میماند، بدون شک، مرجعمطلق و بلامنازع شیعه میشد!» یعنی با کمال تواضع، امامصدر را در امر مرجعیت برخود مقدم دانسته بودند. درباره تقوای امامصدرنیز گفته بودند. «آقاموسی در عبادات، شخصیتی ممتاز است. دراین مدتی که با هم بودیم، به یاد ندارم که حتی بار نماز شب و تهجدش ترک شده باشد.» همچنین آنگونه که از آقای دکتر صادق طباطبایی شنیدم، مرحوم پدرشان آیتالله سلطانی طباطبایی بارها این جمله شهید صدر را نقل کرده بودند که «پسرعموی من آقاسید موسی، ازکی فقها، معاصر در مستئل مستحدثه است».
*درباره مباحثات فلسفی شهیدصدر و امامصدر نیز نکاتی را ذکر کنید.
هم امام موسی صدر و هم شهید صدر، هر دو به فلسفه علاقمند و متمایل بودند. امام صدر زمانی قم را به قصد نجف ترک کردندکه مشتاقانه و مرتبا در دوره دوم درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی که در مسجد سلماسی تدریس میشد، شرکت داشتند. همزمان با آن، هم درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی و هم کتب اشارات و شرح شیخ هادی و شیخالرئیس را با شهید بهشتی به صورت بین الثنینی مباحثه میکردند. طبیعتاً رفتن ایشان به نجف اشرف، محرومیت از درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی و مباحثه با شهید بهشتی را در پی داشت؛ به همین جهت در نجف به فکر جبران و چاره جویی افتادند. ظاهراً در ابتدابه اتفاق شهید صدر از مرحوم آیت الله سید محمد علی موحد ابطحی خواسته بودند تا برای آنها و یکی دو نفر دیگر درس اسفار بگویند. دلیل رجوع به مرحوم آقای ابطحی نیز گویا این بوده است که آن بزرگوار خود از شاگردان فعال اولین دوره درس اسفار مرحوم علامه طباطبایی درقم بوده و نقطه نظرات استاد را خوب ثبت و ضبط کرده بودند. اما مرحوم آقای ابطحی به احترام جدشان، صاحب مکیال المکارم، که فرزندانش را از تدریس فلسفه منع کرده بود، عذر خواسته بودند. ظاهراً پس از آن بود که شهید صدر و امام صدر در درس عمومی اسفار مرحوم آیت الله شیخ صدرا بادکوبی در نجف شرکت کردند. البته آن درس عمومی نیز به سبب موضع منفی حوزه نجف علیه فلسفه و اعتراض برخی از مراجع وقت، خصوصاً مرحوم آیتالله العظمی سید محمود شاهرودی، چند هفتهای بیش دوام نیاورده بود. به همین جهت در عین حضور در درس خصوصی مرحوم آیت الله صدرا بادکوبی، خود با یکدیگر به مطالعه و مباحثه کتاب اسفار پرداختند.
*آیا خاطرهای درباره مباحثه اسفار شهیدصدر و امام موسیصدر دارید؟
جناب آقای حاج شیخ حسن اختری که خود از شاگردان امام موسی صدر در فلسفه هستند، از یکی از علمای بزرگ نجف که به رحمت ایزدی پیوسته است برایمان نقل کردند که روزی در مورد توان فلسفی امام موسی صدر صحبت به میان آمد. آن عالم نجفی نقل کرده بود که در ایام مباحثه فلسفه امام صدر و شهید صدر، به این دو بزرگوار مراجعه و درخواست کرده بود تا در جلسات مباحثه آنان شرکت کند؛ اما آن دو بزرگوار به رغم آنکه عالم نجفی همان وقت از اساتید بزرگ و سرشناس نجف بود و بعدها نیز از مراجع شیعه شد، به سبب تفوق علمی و فلسفی خود بر وی و تمایل به استفاده علمی هرچه بیشتر از یکدیگر، به شکلی بسیار محترمانه عذرخواسته بودند.
اشاره داشتید که شهید صدر و امام صدر طی این چند سالی که در نجف در کنار هم تحصیل و مباحثه علمی میکردند، در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز همفکریهای مهمی داشتهاند. دراین باره نیز کمی توضیح دهید.
همانطور که اطلاع دارید، ایامی که شهید صدر و امام صدر در نجف تحصیل و مباحثه میکردند. سالهای اوجگیری افکار و فعالیتهای طرفداران ناسیونالیسم عرب، چپ و کمونیسم در جهان عرب و خاورمیانه بود. درهمان دوران بود که جمال عبدالناصر و یارانش در مصر، بساط سلطنت را جمع و یک نظام جمهوری قومیتگرا و متحد با شوروی را جایگزین کردند. عراق نیز در همین دوران گرفتار تغییر و تحول شد و کودتای سال ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم راه را برای آمدن بعثیها هموار ساخت. در آن روزگار، دین و مذهب در حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع اسلامی کاملاً مهجور و متروک واقع شده بود. کشورهای اسلامی از انواع محرومیتها و عقب ماندگی های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، بهداشتی و سیاسی رنج میبردند و به معنای دقیق کلمه از قافله تمدن عقب افتاده بودند. دین و مذهب نه تنها نقشی در اداره جامعه نداشت، بلکه از سوی احزاب چپ و کمونیستی، افیون تودهها خوانده میشد و جوانان از آن گریزان بودند. طبیعتاً چنین فضایی برای فضلای جوان و پرشوری مثل شهید صدر و امام صدر قابل تحمل نبود. درست همانطور که در ایران نیز برای فضلای برجسته آن روزگار چون شهیدان بهشتی، مطهری، مفتح، باهنر و بزرگان امروز حوزه قابل قبول نبود. این بزرگان با همه وجود اعتقاد داشتند که اسلام و مکتب اهل بیت(ع) به بهترین وجه قادر است جامعه بشری را اداره کند و آرزوی بزرگ آنها این بود که جایگاه دین و مذهب در جوامع اسلامی چنان که شایسته آن است، ارتقاء یابد. اینجا بود که به طور طبیعی، بحث ضرورت اصلاح شیوههای دعوت اسلامی میان شهید صدر و امام صدر پیش آمد. هر دو بزرگوار اعتقاد داشتند که شیوههای دعوت اسلامی را باید متناسب با شرایط زمان، مکان و با توجه به نیازها و مقتضیات روزگار اصلاح کرد. به عبارت دیگر، این دو بزرگوار، هم درد مشترک داشتند و هم آرزوها و اهداف مشترک.
*آیا برای دستیابی به این اهداف، روش های مشابهی را پیشنهاد میکردند؟
نکته کلیدی همین جاست. به نظر من تفاوت مهم شهیدصدر و امام صدر و نیز رمز ارتباط و همکاری تنگاتنگ بعدی آن دو بزرگوار با یکدیگر، همین جاست. راههایی که شهید صدر و امام صدر برای اصلاح شیوه دعوت اسلامی در نظر داشتند، متفاوت و البته مکمل هم بودند. بگذارید در این موردخاطرهای را که همان روزها در میان فضلای مرتبط با این دو بزرگوار شهرت یافت، نقل کنم. آیتالله شیخ عبدالامیر قبلان، نائب رئیس کنونی مجلس اعلای اسلامی شیعه که آن روزگار خود نیز در نجف اشرف تحصیل میکردند، در گفتگوی سال ۱۳۷۵ خود با ما چنین فرمودند که روزی امام صدر و شهید صدر درباره ضرورت اصلاح شیوههای دعوت اسلامی گفتگو میکردند. هردو بزرگوار اعتقاد داشتند که شیوههای دعوت اسلامی باید متناسب با شرایط زمان، مکان و همچنین با نگاه به مقتضیات جهان امروز متحول شوند، اما در مورد چگونگی انجام این اصلاحات، نظرات متفاوتی داشتند. شهید صدر اعتقاد داشتند که اصلاحات باید از نجف و از طریق حوزه علمیه آن انجام گیرد. ایشان معتقد بودند که تشکیلات روحانیت و روش های آموزشی حوزه باید اصلاح شوند تا وقتی که فارغ التحصیلان آن به جامعه وارد میشوند، بتوانند از سوئی بر معارف مسلمانان بیفزایند و از سوی دیگر، اسلام را به غیر مسلمانان نیز معرفی کنند. این نظر شهید صدر بود اما امام صدر نظر دیگری داشتند، ایشان اعتقاد داشتند که طرح صحیح دعوت اسلامی در جهان امروزهمچنین نیازمند آن است که روحانیت مستقیماً با تودههای مردم رابطه برقرار و بزای ساماندهی زندگی دنیوی آنها چاره اندیشی و اقدام کند. امام صدر اعتقاد داشتند که روحانیت امروز نمی تواند در حوزهها بنشیند و متوقع باشد که دنیا به سراغ او برود و نیازهای خود را بپرسد. ایشان معتقد بودند که روحانیت امروز باید مانند حضرت پیامبر (ص)، خود به سراغ جامعه و مردم برود و برای حل مشکلات زندگی و در نتیجه هدایت عملی آنها اقدام کند. در راستای همین نظر بود که ایشان باور داشتند که اگر بخواهند افکار اصلاحی خود را پیاده کنند، نباید در نجف یا قم باقی بمانند. آقای دکتر طباطبایی در گفتگوی سال ۱۳۷۶ خود با ما از دایی بزرگوار خود امام صدر نقل کردند که وقتی در آخرین روز اقامت در نجف اشرف میخواستند با شهید صدر خداحافظی کنند، برای آخرین بار باهم درددل کردند. اشک در چشمان هردو جمع شده بود. ایشان به شهید صدر گفته بودند: «پسرعمو! هر دو یک هدف داریم. منتها دوراه مختلف برای رسیدن به آن در پیش گرفتهایم. من احساس میکنم که نمیتوانم در این شرایط بنشینم. احساس میکنم که زمانی میتوانم بیشتر منشأ اثر باشم که حرکت کنم؛ علاوه بر اینکه کار ناتمام سید جمال را هم امثال ماها باید تمام کنیم. از طرفی حرکت آینده، حرکت علم و دنیای تمدن است و نمیتوان این مقولهها را نا دیده گرفت و من نمیتوانم بمانم و باید از اینجا بروم. من به امیدخدا و با توکل بر او میروم؛ اما چشم امید ما به شماست تا بهعنوان مرجعیت آینده، کار را بر ما آسان کنید». البته این دوراهی که شهید صدر و امام صدر برای اصلاح شیوههای دعوتاسلامی در دنیای امروز مدنظر داشتند، قابلجمع و مکمل اند.
درست است. اساساً رمز ارتباط و همکاری تنگاتنگ شهید صدر و امام صدر نیز به نظر من همین بود. شهید صدر و امام صدر نهایتاً به این جمع بندی رسیده بودند که تا زمانی که حضور دین و مذهب به محافل علمی و درسی حوزههای علمیه نجف و قم محدود باشد و فقه برای ساماندهی شئون مختلف زندگی روزمره جوامع اسلامی به کار گرفته نشود، هیچ نوع پیشرفت و بهبودی حاصل نخواهد شد. نمیتوان از توانمندی و برتری اسلام و مذهب حقه جعفری سخن گفت و دنیا را به پذیرش این حقیقت ترغیب کرد، اما در همان حال بیشترین آمار فقر، فلاکت، بیسوادی، عقب ماتدگی، فساد و محرومیت در جوامع اسلامی و شیعی باشد. شهید صدر و امام صدر به این جمع بندی رسیده بودند که دین و مذهب باید در زندگی روزمره جوامع اسلامی وارد و پیاده شود تا با ساماندهی آن، قابلیتها و توانمندی های خود را عملاً و با اقتدار نشان دهد. طبیعتاً چنین تحولی امکانپذیر نخواهد بود مگر آنکه فقهایی آگاه به رموز زمانومکان، خوشفکر، مدیر.
مدیر و مردمدار، در جوامع اسلامی مستقر شوند و با تلاش، فداکاری و به شکلی کاملاً طبیعی و تدریجی، زمام حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن را در دست گیرند. اینجاست که بحث مرجعیت عالیه دینی یا به تعبیر شهید صدر مرجعیت صالحه، بحث رهبری یا به تعبیر شهید صدر زعامت دینی و نیز بحث ضرورت ساماندهی سازمان روحانیت و نه تنها حوزههای علمیه، مطرح میشود. من تصور میکنم که شهید صدر و امام صدردر همان تابستان سال ۱۳۳۷ که امامصدر، نجف را به قصد قم ترک کردند، درباره مسئولیت های مرجعیت و رهبری، شرایط هرکدام، نسبت این دو جایگاه با یکدیگر و نیز نقش مکمل آنها در ساماندهی و گسترش عالم تشیع، به یک جمع بندی و باور مشترک، به یک طرح و مدل مشخص و حتی به نوعی تقسیم کار رسیده بودند. به نظر من ریشه آن اعتماد متقابل و ارتباط تنگاتنگی که در آغاز گفتگو مطرح کردید، همین بود.
*طرح مشخص این دو چه بود؟
آنطور که من فهمیدم، مدل مرجعیت و رهبری شهید صدر و امام صدر بر سه اصل کلی مبتنی بوده است:
۱- مرجعیت عالیه دینی که بنابر سنت هزارساله در حوزۀ دینی بزرگ نجف (یا قم) مستقر و متمرکز است. رهبری علمی و خصوصاً فقهی عالم تشیع را برعهده دارد و علاوه بر اداره شئون و توسعه حوزههای علمیه، از حرکت های اصلاحی رهبران جوامع اسلامی به طرق مقتضی حمایت میکند.
۲- برگزیدگانی از فقهای جامع الشرایط و زمانشناس باید از حوزهها هجرت کنند و در متن مردم و جوامعاسلامی مستقر شوند تا با ایجاد رهبری و زعامت حرکت های اصلاحی و تشکیلات مناسب، زندگی مردم را براساس آموزههای دینی و مذهبی ساماندهی کنند.
۳- مرجعیت صالحه و زعامت دینی دو مسئولیت کاملاً مستقل و جدا از یکدیگر هستند، نه مرجعیت شرط زعامت است و نه زعامت از وظایف مرجعیت.
*چه تقسیم کاری میان آن دو صورت گرفته بود؟
هردو به این نتیجه رسیده بودند که تنها راه تبیین و گسترش فرهنگ تشیع در جهان امروز آن است که روحانیت شیعه سازماندهی خود را به روز کند و با دو بازوی قوی، یعنی مرجعیت صالحه و زعامت دینی، درصدد اصلاح وضع جوامع اسلامی برآید؛ بنابراین هر دو بازو باید فعال، تقویت و هماهنگ میشد. راهی که شهید صدر انتخاب کرده بود، باقی ماندن در حوزه بود و تلاش برای ساماندهی آن و نیز اصلاح، تقویت و حمایت از مرجعیت صالحه. راهی هم که امام صدر برگزیده بود، هجرت به لبنان بود و در دست گرفتن زعامت دینی آن دیار و تلاش برای احیای هویت شیعیان و درمان محرومیتهای آنان، هردو آرزو داشتند که تجربۀامام صدر در لبنان قرین موفقیت باشد تا الگویی برای دیگر مناطق شیعهنشین جهان باشد. آن دو میدانستند که تحقق این موفقیت در گرو هماهنگی و بلکه همکاری تنگاتنگ مرجعیت صالحه و زعامت دینی است و با شناختی که از استعداد و توانمندی دیگری داشتند، به موفقیت و آتیه وی دل بسته بودند. آثار این همفکری و تقسیم کار را در جای جای حرکت آنها طی دهههای چهل و پنجاه شمسی به روشنی میتوان مشاهده کرد.
*برخی از جلوههای این همکاری را بیان کنید.
پس از آبان سال ۱۳۳۸ که امام صدر در لبنان مستقر شدند، خصوصاً در نیمه اول دهه چهل شمسی، هم ایشان سفرهای متعددی به نجف کردند و هم شهید صدر چندبار به لبنان رفتند.
*شهید صدر چند بار و در چه سالهایی به لبنان سفر کردند؟
من در مورد دو سفر شهید صدر به طور مشخص حضور ذهن دارم. یکی سفر زمستان سال ۱۳۴۰ ایشان به لبنان است که ازدواجشان با یکی از خواهران امام موسی صدر هم طی همان سفر انجام گرفت. یکی هم سفر تابستان سال ۱۳۴۸ ایشان به لبنان است که پس از تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه صورت گرفت. از سال ۱۳۴۸ و با شدت یافتن برخوردهای دولت بعثی عراق با حوزههای علمیه نجف و کربلا، شهید صدر دیگر امکان خروج از عراق را نیافتند.
*یعنی از سال ۱۳۴۸ به بعد شهید صدر و امام صدر تنها در نجف باهم دیدار داشتند؟
خیر. امامصدر هم بعد از رمضان سال ۱۳۴۷ که برای آخرین بار به عراق رفتند، به سبب عدم اجازه دولت بعثی عراق، دیگر امکان سفر به آن کشور را نیافتند. یکی از محرومیت های شهید صدر و امام صدر همین بود که از سال ۱۳۴۸ به بعد، دیگر از امکان دیدار با یکدیگر محروم شدند.
*درباره چگونگی همکاری های شهیدصدر و امامصدر پس از استقرار امامصدر در لبنان به نکاتی اشاره کنید.
همکاریها و روابط شهید صدر و امام صدر در چهار بخش مختلف متمرکز شدند: بخش اول همکاریها، حمایتی بود که مرجعیت شیعه در نجف و شخص شهید صدر از اقدامات اصلاحی امام صدر در لبنان به عمل آوردند. بخش دوم همکاریها، اقداماتی بود که امام صدر در مناسبت های مختلف، به درخواست شهید صدر از حوزۀ علمیۀ نجف و نیز شیعیان عراق به انجام رساندند. بخش سوم همکاریها، حمایتی بود که آن دو از حرکت اسلامی مردم ایران و شخص امام راحل مبذول داشتند. بخش چهارم همکاریها نیز همفکریها و مبادلات علمی بود که از زمان استقرار امام صدر در لبنان هرگز قطع نشد.
*شهید صدر از برنامههای اصلاحی امام صدر در لبنان چه حمایت هایی کردند؟
شهید صدر در حمایت از اقدامات اصلاحی امام صدر در لبنان اقدامات مفید و مؤثر فراوانی کردند. اولین اقدام ایشان که بلافاصله پس از هجرت امام صدر به لبنان انجام گرفت، آن بود که حلقهای مقتدر و متنفذ در نجف پدیدآوردند تا موجبات حمایت مؤثر حوزه نجف و خصوصاً مرجعیت وقت شیعه از اقدامات اصلاحی پسر عموی خود را فراهم آورند. افراد این حلقه، علاوهبر خود شهید صدر، شهیدان بزرگوار آیت الله سید محمد باقر حکیم، آیتالله سید مهدی حکیم و نیز مرحوم آیتالله شیخ محمد مهدی شمسالدین را در بر میگرفت. در سفرهایی که امام صدر به نجف ادامه دادند، جلسات متعددی در منازل این بزرگان تشکیل شدند که طی آنها، همفکری های پیشین شهید صدر و امام صدر در سطح گستردهتر ادامه یافتند، جزئیات اجرایی برنامههای اصلاحی امام صدر در لبنان مورد بحث و توافق قرار گرفتند و زمینه حمایت مطلق مرجعیت وقت شیعه از آنها فراهم گردید. آن طوری که مرحوم آیتالله شیخ محمد مهدی شمسالدین در گفتگوی سال ۱۳۷۷ خود با ما عنوان کردند، طرح تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه در برخی از همین جلسات بود که توسط امامصدر مطرح شد و دقیقاً درباره آن بحث و نهایتاً تصویب شد. مرحوم شمسالدین همچنین تعریف کردند که در سفر سال ۱۳۴۷ امامصدر به نجف، امام صدر و دوستانش موفق شدند تأیید و حمایت بیچون و چرای مرحوم آیتالله العظمی سید محسن حکیم مرجع بزرگوار وقت را از طرح تأسیس مجلس اعلای شیعه کسب کنند که در قالب یک فتوا و پیام تبریک ایشان به امام صدر منعکس شد. مرحوم آیتالله حکیم در آن فتوا که هماکنون یکی از اسناد تاریخی مجلس است، بر ضرورت تأسیس مجلس و مشروعیت آن تأکید کردند.
*چه شد که مرحوم آیتالله حکیم در جریان تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه این چنین از امامصدر حمایت کردند؟
مرحوم آیتالله العظمی حکیم مرجعی بسیار خوشفکر و روشن ضمیر بودند. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که تأسیس این مجلس، اقدامی بزرگ و تاریخی است که برای شیعیان لبنان و جهان خیر و برکت در برخواهد داشت. به همین جهت و به رغم همه مخالفتها، با ارسال تلگراف تبریکی به امام صدر، مشروعیت مجلس اعلای اسلامی شیعه و حمایت و تأیید مرجعیت شیعه از آن را رسماً اعلان کردند. البته مرحوم آیت العظمی حکیم نه تنها در قضیه تأسیس مجلس، بلکه پیش از آن نیز همواره حامی و پشتیبان آقای صدر بودند. ایشان در همان سال ۱۳۳۸ که امام صدر راهی لبنان شدند، برای علماء، شخصیتها و محترمین آن کشور نامهای نوشتند و ضمن معرفی امام صدر، ضرورت حمایت آنها از ایشان را متذکر شدند یا در قصه طهارت اهل کتاب، امام صدر پیش از آنکه مرحوم آیتالعظمی حکیم بر طهارت ذاتی اهل کتاب فتوی صادر کنند، این نظر را داشتند و به سبب شرایط اجتماعی خاص لبنان براساس آن عمل کرده بودند. همانطور که میدانید، این امام صدر انتقادات فراوانی را در لبنان و حتی نجف علیه ایشان موجب شد: اما مرحوم آیتالله حکیم از رأی امامصدر حمایت و نهایتاً خود بر طهارت ذاتی اهل کتاب فتوا صادر کردند. از طرفی آنطور که آیتالله شیخ محمود خلیلی در گفتگوی سال ۱۳۸۳ خود با ما عنوان کردند، امام صدر به واسطه احتیاط هایی که داشتند، برای اینکه محکم کاری کنند و جلوی برخی اشکالتراشیها را بگیرند، مقید بودند تا به هنگام تصرف در اموری که به اذن ولی فقیه نیاز است، از مرجعیت اجازه بگیرند. مرحوم آیتالله حکیم به همین جهت اجازه مفصلی به آقای صدر داده بودند تا در اموریکه به اذن ولیفقیه نیاز است از جانب ایشان تصرف کنند.
*با توجه به اهمیتی که شهید صدر و امام صدر برای مرجعیت شیعه قائل بودند، چه شد که آنها پس از درگذشت مرحوم آیتالله العظمی حکیم، مرحوم آیتالله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول معرفی کردند؟ آیا آنها واقعاً آقای خویی را اعلم میدانستند؟
تا آنجایی که من فهمیدم از نظر شهید صدر و امام صدر، علمیت و اعلمیت، به هیچ وجه تنها شرط مرجعیت نبود. از نظر آن دو، مجموعهای از شرایط میبایست در شخص مرجع جمع شود که یکی از مهمترین آنها مقبولیت کافی نداشته باشد، تشتت، پراکندگی و ضعف حوزههای علمیه و عالم تشیع را موجب خواهد شد. از آن طرف مرجعیت مطلق، اقتداری شبیه زمان آیات عظام میرزای شیرازی، سیدابوالحسن اصفهانی و بروجردی در پی خواهد داشت. اجازه دهید خاطره تلخی را که یکی از دردهای امام صدر بود برایتان نقل کنم تا مطلب بیشتر روشن شود. در یکی از سفرهایی که مرحوم آیت الله حکیم به خارج از عراق داشتند، هواپیمای حامل ایشان از آسمان لبنان عبور کرد. آن زمان عرف دیپلماتیک چنان بود که وقتی هواپیمای حامل پاپ رهبر کاتولیک های جهان از آسمان کشوری عبور میکرد، رئیس آن کشور نسبت به وی ادای احترام و برای وی پیام خوشامد ارسال میکرد. طبیعتاً امام صدر نیز مایل بودند که وقتی رهبر عالم تشیع از آسمان کشوری عبور میکند، به همان شکل مورد احترام و تکریم قرار گیرد؛ زیرا عزت و اقتدار مرجع شیعیان، عزت و اقتدار کل شیعه، تشیع وکتب اهل بیت (ع) است. اما شارل حلو، رئیس جمهور وقت لبنان که اتفاقاً به امام صدر بسیار علاقه داشت، پیامی نفرستاد. امام صدر در اولین دیداری که پس از قضیه با وی داشتند، صمیمانه گله کردند که چرا آن حرمتی را که برای رهبر کاتولیک ها قائل هستید، برای مرجع شیعیان قائل نشدید؟ پاسخ شارل حلو آن بود که من نمیدانستم آقای حکیم مرجع مطلق شیعیان جهان است. اگر میبینید که پاپ را تکریم میکنیم، برای آن است که تکلیف ما در مورد او روشن است. رهبر کاتولیک های جهان تنها یک نفر است که همان پاپ است و همه دنیا، جایگاه و مقام او را به رسمیت شناختهاند؛ اما در عالم تشیع، مراجع تقلید متعددی وجود دارند و ما واقعاً نمیدانیم که چه کسی مرجعیت اعلا را برعهده دارد تا او را به رسمیت بشناسیم و او را مخاطب قرار دهیم. میخواهم بگویم که امام صدر و همینطور شهید صدر، به همان اندازه که مسئله علمیت و اعلمیت برایشان اهمیت داشت، مسئله مقبولیت و در نتیجه وحدت مرجعیت را نیز مهم میدانستند. هم ایشان و هم شهید صدر مصلحت عالم تشیع را در این میدانستند که مرجعیت واحد داشته باشد؛ نه متعدد. مصلحت آن روز شیعیان عراق و لبنان اجازه نمیداد که به واسطه اختلافنظر در امر مرجعیت، دچار چنددستگی شوند.
در عراق روز به روز بر قدرت حزب بعث افزوده میشد و در چنین شرایطی، نهاد مرجعیت نباید گرفتار تزلزل و تشتت میشد. در لبنان نیز امام صدر تازه توانسته بودند جامعه شیعیان را از جنوب تا بقاع و شمال آن کشور متحد و منسجم کنند و اصلاً به پشتوانه همین اتحاد و انسجام بود که در سال ۱۳۴۸، یک کیان رسمی برای آنان ایجاد و مجلس اعلای اسلامی شیعه را تأسیس کردند. از طرفی امام صدر مصرانه در پی آن بودند که حرکت المحرومین و مقاومت لبنان در برابر اسرائیل را راه اندازی کنند. اگر در حوادث آن روزگار لبنان دقت کنیم، خواهیم دید که امام صدر در همان گیرودار حاد شدند بیماری و نهایتاً رحلت مرحوم آقای حکیم بود که اعتصاب سراسری و تاریخی سال ۱۳۴۹ لبنان را در اعتراض به کوتاهی های دولت وقت لبنان در دفاع از جنوب آن کشور در برابر تجاوزات اسرائیل سازماندهی کردند. ایشان تنها زمانی میتوانستند برنامههای اصلاحی و جهادی خود را پیش ببرند که مردم در صحنه باشند و تنها زمانی میتوانستند مردم را این گونه به صحنه بکشانند که شیعیان لبنان، متحد و یکپارچه باشند. علمای آن روز لبنان همه، بدون استثناء دانشآموخته حوزه نجف اشرف و شاگرد آیتالله خویی بودند. آنها آقای خویی را زعیم میدانستند و به همین جهت نیز بلافاصله پس از درگذشت آیت الله حکیم، جمعاً یا منفرداً بیانیه دادند و آقای خویی را به عنوان مرجع معرفی کردند. معروف است که حضرات آیات شیخ مهدی شمس الدین و سید محمد حسین فضل الله یکی از معدود بیانیههای مشترک خود را در همان ایام دادند و آقای خویی را به عنوان مرجع معرفی کردند. شخصیت علمی و فقهی حضرت امام در آن زمان هنوز برای مردم کشورهای عربی و نیز علمائی که شاگرد ایشان نبودند، شناخته شده نبود. میخواهم بگویم امام صدر حتی اگر اعتقادی هم به اعلمیت حضرت امام یا بزرگ دیگری داشتند، مصلحت نمیدانستند که با اجماع علمای وقت لبنان بر مرجعیت آیتالله خویی مخالفت و از این راه آن اتحاد و انسجام مورد نیاز شیعیان لبنان را متزلزل کنند؛ به همین سبب نیز در مصاحبهای که چند هفته پس از درگذشت آقای حکیم انجام دادند، بدون آنکه واژه «اعلمیت» را به کار ببرند، اعلان کردند که مجلس اعلای شیعه پس از مشورت گستردهای که با علمای لبنان انجام داده است، آیتالله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول شیعه و جانشین مرحوم آیتالله العظمی حکیم اختیار کرده است.
*امام موسی صدر ظاهراً در آن مصاحبه از حضرت امام و شهید صدر نیز نام برده بودند؟
بله و اتفاقاً یکی از ظرافت های مصاحبه آن روز امام صدر نیز همین بود. ایشان در ادامه آن مصاحبه، حضرت امام و آیات عظام شریعتمداری و شهید صدر را در یک رده قرار دادند و آنها را به عنوان مراجع درجه دوم معرفی کردند. ایشان با این کار اگر چه آقای خویی را به عنوان مرجع اصلی معرفی کردند، اما با ذکر نام این سه تن، اولاً افکار عمومی و دنیا را رسماً با جایگاه و شأن حضرت امام و شهید صدر آشنا کردند؛ ثانیاً زمینههای ایجاد گله و اختلاف در محافل حوزوی ایران و لبنان را به حداقل کاهش دادند.
*درباره شهید صدر چه نظری داشتند؟
باور من این است که ایشان شهیدصدر را از نظر علمیت، بر همه مقدم میدانستند. ایشان نه تنها در سال ۱۳۴۹ که آیتالله حکیم مرحوم شدند؛ چنین باوری داشتند که به نظرم از سالها پیش از آن به چنین باوری دست یافته بودند. در ادامه همان بحث دوران طلبگی که ایشان و شهید صدر در قیاس میان آیات عظام داماد و خویی با هم داشتند، خاطرهای از ایشان نقل شده است که همین معنا را بیان میکند. شهیدصدر در تابستان سال ۱۳۳۷ و در آخرین جلسه مباحثهای که با امام صدر داشتند، در قالب شوخی و مطایبه از ایشان سؤال کرده بودند که «پسر عمو! پس از این چند سال حضور در درس آقای خویی، بالاخره ایشان را اعلم میدانی یا آقای داماد را؟» امامصدر نیز لبخندی زده و پاسخ داده بودند: «پسر عمو! من امروز تو را هم از آقای خویی اعلم میدانم و هم از آقای داماد».
*به نظر شما امام موسی صدر چرا درباره شهید صدر به چنین جمع بندی دست یافته بود؟
شما اگر خاطرات آیتالله جوادی آملی از امام صدر را در کتاب «مهر استاد» مطالعه کرده باشید، حتماً این مطلب را به یاد دارید که ایشان از همان دوران حضور در درس مرحوم آیتالله داماد در قم، گلهمند بودند که چرا طلاب آن روز درباره دمای ثلاث حیض، نفاس و استحاضه که چندان محل ابتلا و نیاز نیست بحث میکنند، اما درباره مسائل مستحدثه و نیازهای روز مردم و جوامع اسلامی چارهاندیشی نمیکنند، توجه عمده امام صدر به مباحث اجتماعی، اقتصادی و حکومتی فقه بود و آن را بیشتر مورد نیاز مردم و جامعه میدانستند. امام صدر اعتقاد داشتند که مذاق فقهی و مبانی فکری، سیاسی و اجتماعی شهید صدر با علمای دیگر تفاوت دارد. ایشان معتقد بودند که مبانی فقهی شهید صدر مبانی جدیدی است که بهتر میتواند جوابگوی نیازهای امروز جامعه اسلامی باشد. ایشان اعتقاد داشتند که شهید صدر جزو معدود فقهایی است که بهدرستی درک کرده است که عناصر زمان و مکان در فقه چه جایگاهی دارند. ایشان شهید صدر را در تشخیص موضوعات، بسیار باهوش و بردیگران مقدم میدانستند و اعتقاد داشتند که ایشان با آن مذاق فقهی و مبانی درستی که دارند، بهتر از دیگران قادرند به نیازهای حکومتی دنیای امروز پاسخ گویند.
*اشاره داشتید که شهید صدر از موقعیت امام صدر در حمایت از حوزه نجف و شیعیان عراق کمک میگرفتهاند. اگر در اینباره خاطرات مشخصی دارید، ذکر کنید.
یکی از مهمترین مواردی که پیش آمد، در جریان فشار دولت بعثی عراق بر مرحوم آیت الله العظمی حکیم در تابستان سال ۱۳۴۸ بود. در آن جریان که اتفاقاً شهید صدر نیز به لبنان آمده بودند، امام صدر با تحرکات وسیع دیپلماتیک و با نامهها و تلگراف هایی که برای سران کشورها و سازمان های جهانی فرستادند، دنیای عرب و جهان اسلام را به حوادث نجف متوجه ساختند. شهید صدر در نامهای که دو هفته پس از ورود خود به لبنان برای آیت الله سید محمد باقر حکیم نوشتند، خاطر نشان ساختند که امام صدر به نام مجلس اعلای اسلامی شیعه برای تمامی پادشاهان و روسای جمهور کشورهای عربی و اسلامی تلگراف فرستادهاند و ضمن تشریح اوضاع اسفبار نجف، مداخله و کمک آنها را خواستار شدند و در همین راستا جواب های جمال عبدالناصر، ملک فیصل واریانی رئیس جمهور یمن را تاکنون دریافت کردهاند. آنگونه که بعضی از بزرگان در گفتگوی با ما تصریح کردند، شاید این اولینبار بود که دنیا متوجه شد که در نجف چه میگذرد و اصلاً مرجعیت شیعه چه هست و چه موقعیتی دارد. پس از درگذشت مرحوم آیتالله حکیم نیز هرگاه فشار بعثی های عراق بر حوزه علمیه و شیعیان آن کشور اوج میگرفت، شهید صدر برخی از شاگردان خود را مخفیانه نزد امام صدر میفرستادند تا از طریق تماس هایی که با سران عرب و شخصیت های جهانی دارند؛ برای کاستن از فشارها اقدام کنند و یا حداقل، حقایق عراق را صراحتاً در رسانههای جمعی دنیا منعکس سازند؛ چون مطبوعات و رسانههای عراق همه خاموش بودند و اخبار آن کشور به خارج هیچ راهی نداشت. هیچ کس در دنیا نمیدانست که بعثیها چگونه شدیدترین تعرضها را به مردم، شیعیان و علما روا میدارند. شهید صدر به همین سبب برخی از شاگردان خود را نزد امامصدر میفرستادندتا از طریق ایشان لااقل دنیا و افکار عمومی را مطلع سازند که چه مصائبی در عراق و حوزههای علمیه آن بر شیعیان و علماء وارد میشوند. آنطور که خانم لیلا موسوی، خواهر شهید سید عباس موسوی، دبیرکل فقید حزبالله در سال ۱۳۷۸ برای ما تعریف کردند، در طول دهه پنجاه شمسی، بارها چنین وضعیتی پیش آمد و شهید صدر، آقای سید عباس موسوی را در اوقات مختلف سال به طور مخفیانه راهی لبنان میکردند تا اخبار دستگیریها و فشارهای بعثیها بر شیعیان عراق را به امام صدر منتقل کند.
*آیا در مورد خاصی از این نوع سفرها را به یاد دارید؟
بله: مثلاً در یکی از سالها که مردم بنابر آداب ایام سوگواری با پایپیاده از نجف عازم کربلا بودند، هواپیماها، تانکها و توپخانههای ارتش بعث به آنان حملهور شدند و شمار زیادی را به خاک و خون کشیدند و متأسفانه خیلیها کشته و مجروح شدند. شهید سید عباس موسوی پس از آن حادثه بلافاصله مخفیانه به لبنان رفت و امام صدر را از شرایط سخت عراق مطلع کرد.
*دیگر چه خاطراتی از همکاری شهید صدر و امام صدر در کمک به شیعیان عراق دارید؟
این نوع خاطرات زیادند؛ از جمله حجتالاسلام والمسلمین شیخ ادیب حیدر در گفتگوی سال ۱۳۷۵ خود با ما تعریف کرد که شهید صدر به مناسبتی از امامصدر درخواست کرده بودند تا نزد حافظ اسد رئیسجمهور فقید سوریه که با مردم عراق همدردی زیادی داشت، بروند و وساطت کنند. جریان از این قرار بود که سوریه قصد داشت آب رودخانه فرات را از مسیر اصلی خود منحرف کند. اگر چنین میشد، تأثیر مخربی بر زندگی شیعیان جنوب عراق بر جای میگذاشت. مردم آن منطقه که با مرجعیت شیعه در نجف پیوند نزدیک و تاریخی داشتند، به شهید صدر تظلم کرده بودند. آن شهید نیز از امام صدر خواسته بودند تا برای حل این مشکل اقدام کنند. همینطور هم شد. امام صدر مسئله را بدون سروصدا حل کرده بودند و بنابر برخی از دلایلسیاسی و امنیتی، اقدامات خود را هرگز آشکار نساختند.
نظر شما