اخلاق نمونه
سهشنبه, ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۱
نوید شاهد: فرمانده لشکر بود؛ ولی حقوق کمی می گرفت. هنگام شهادت، 2900 تومان حقوق می گرفت؛ صد تومان کمتر از پاسداران ساده تهرانی؛ زیرا او شهرستانی بود. هرگز در این باره شکایتی نکرد و چیزی نگفت...
فرمانده لشکر بود؛ ولی حقوق کمی می گرفت. هنگام شهادت، 2900 تومان حقوق می گرفت؛ صد تومان کمتر از پاسداران ساده تهرانی؛ زیرا او شهرستانی بود. هرگز در این باره شکایتی نکرد و چیزی نگفت...
بعد از عملیات خیبر، می دیدم که سرش شلوغ است و دیر به خانه می آید، او در این باره هیچ چیزی به من نمی گفت و من هم نمی پرسیدم. تا این که یک روز مامور مخابرات آمد تا برای منزل تلفن نصب کند. تلفن مخصوص بود. موقع وصل، آن ماموری که آمده بود، گفت که این تلفن مخصوص فرماندهی است و عباس فرمانده لشکر محمد رسول الله (ص) شده است. اصلا مقام های دنیایی، برای او اهمیتی نداشت که در این باره صحبت کند ...
با همه محترمانه برخورد می کرد. برایش فرقی نمی کرد در مقابلش چه کسی ایستاده است؛ پیر یا جوان، زن یا مرد. این احترام، شامل همه می شد. از پدر و مادر گرفته تا غریبه و آشنا. حتی می گویند در جبهه های جنگ، با رویی گشاده با اسیران عراقی رو به رو می شد. حتی اگر به یک بچه می رسید، با او سلام و علیک گرم می کرد.
یک بار داشتیم با ماشین می رفتیم، خانواده ای کنار جاده ایستاده بودند. دست تکان دادن و عباس ماشین را نگه داشت و سوارشان کرد. به محض سوار شدن، شروع کرد به صحبت با آنان. با مسافران چنان گرم و صمیمی شده بود که گویی صد سال است همدیگر را می شناسند. وقتی پیاده شان کرد، از من پرسید: چرا با خانمش گرم نگرفتیم. اعتراض کنان پرسیدم، فکر نکردی یک موقع به تو ضربه بزنند. خندید و با خونسردی گفت: نه بابا، مگر من کی هستم؟!
نظر شما