قوطی کمپوت
سهشنبه, ۰۴ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۰۹
نوید شاهد: شناسایی در منطقه عملیاتی به پایان رسیده بود. هدف، پیدان نمودن بهترین راهکار جهت پیاده نمودن گردان ضد زره در پشت توپخانه دشمن و تصرف توپخانه و نیز جلوگیری از اجرای آتش دشمن در زمان عملیات بود.
در عملیات فتح المبین، معجزه ای رخ داد، که می توان گفت این معجزه کلید پیروزی در عملیات بود. چگونگی بروز این معجزه توسط خود حاجی برای من نقل شد:
شناسایی در منطقه عملیاتی به پایان رسیده بود. هدف، پیدان نمودن بهترین راهکار جهت پیاده نمودن گردان ضد زره در پشت توپخانه دشمن و تصرف توپخانه و نیز جلوگیری از اجرای آتش دشمن در زمان عملیات بود. به همراه "حسین قجه ای" و فرمانده گردان ضد زره "محسن وزوایی" آخرین شناسایی ها را یک شب قبل از عملات انجام دادیم. تمام راه هایی که می توانست نیروها را به دف برساند، شناسایی کردیم و مختصات و علایم آن را ثبت نمودیم. در تاریکی شب در مکانی از زمین تحت نفوذ دشمن نشستیم تا استراحت کنیم. برای رفع خستگی و تشنگی، کمپوتی را که همراهمان بود، باز کردیم و بنا داشتیم قوطی خالی را همراه خود ببریم تا رد پایی به جا نگذاریم. بعد از شناسایی خوشحال به مقر بازگشتیم و گزارش کامل اطلاعات به دست آمده را تقدیم فرماندهی لشکر، حاج احمد متوسلیان نمودیم. بعد از ارائه ی گزارش، فهمیدیم قوطی کمپوت را در منطقه جا گذاشته ایم. خیلی ناراحت شدیم، اما جرات نکردیم موضوع را به حاج احمد بگوییم؛ چون یک بی احتیاطی و فراموشی بزرگ بود که در نهایت می توانست باعث لو رفتن عملیات و مشکلات زیادی شود. جز توکل به خداوند و صبر، چاره ای نداشتیم، از طرفی وقت و فرصت بازگشت به منطقه نبود؛ چون عملیات آن شب آغاز می شد.
با اضطراب زیاد به کار خود ادامه دادیم. بالاخره شب برادر محسن، گردان خود را با توکل به خداوند و امید به نصرت حق، حرکت داد.
قرار بود گردان در پشت توپخانه ی دشمن مستقر شود و بعد از اعلام آمادگی توسط این گردان، رمز عملیات به یگان ها ارسال و عملیات با شکستن خط دشمن آغاز گردد. چند ساعتی از حرکت گردان نگذشته بود که برادر محسن با بی سیم اعلام نمود که راه را گم کرده و هر چه تلاش می کند، نمی تواند راه را پیدا کند. این خبر تاثیر زیادی بر روحیه حاج احمد گذاشت و او را سخت نگران کرد، حاج احمد با گریه از خداوند کمک می خواست و به گونه ای اشک می ریخت که دل هر بیننده ای را به درد می آورد. چند لحظه ای از این راز و نیاز حاج احمد نگذشته بود که برادر محسن با بی سیم اعلام کرد: راه را پیدا نموده.
پس از مدتی نیروها به پشت مواضع دشمن رسیدند و آماده عملیات شدند. در اولین حرکت، گردان تمام مواضع مشخص شده را تصرف نمود. "پکوک" تعریف می کرد که: وقتی توپخا نه دشمن گرفته شد، سریع به آن جا رفتیم، بعد از توپ ها، آماده بودند برای شلیک. ما هم آنها را 180 درجه چرخاندیم و گلوله های آن را بر سر دشمن ریختیم.
وقتی برادر محسن از عملیات برگشت، از او پرسیدیم: چه طور راه را پیدا کردی؟
گفت: در آن تاریکی شب، وقتی راه را گم کردم، مرتب به این سو و آن سو می گشتم. گردان را کپ کرده بودم تا بتوانم راهی را که قبلا شناسایی شده بود، پیدا کنم. نگرانی جا گذاشتن قوطی کمپوت را هم داشتم و می ترسیدم هر لحظه در کمین دشمن قرار گیرم. فقط یک دریچه و روزنه امید در من وجود داشت و آن لطف و یاری خداوند بود. همین طور که به این طرف و آن طرف می رفتم، یکدفعه پایم به چیزی خورد وصدایی داد، آن را برداشتم. دیدم همان قوطی کمپوت خودمان است. خیلی خوشحال شدم، دیگر ترس لو رفتن عملیات را نداشتم.
پس از شناخت موقعیت مکانی، با استفاده از شناسایی هایی که قبلا به همراه قجه ای و کریمی انجام داده بودیم، توانستیم گردان را هدایت کنیم.
راوی: حسین رسولیان، همرزم شهید عباس کریمی
نظر شما