فرمانده مهندسي جنگ جهاد؛ كبوتر خونين بال حرم امن الهي/ تصاوير منتشر نشده
شنبه, ۰۵ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: يكي از كبوتران خونين بالِ حرم امن در جمعه ي خونين، سردارجهادگر شهيد حاج سيد كمال الدين كامروا است، شهيد همه ي جبهه ها، در جزيره ي مجنون، در فاو، در والفجر هشت و در كربلاي پنج، نشانه هاي وجود سراسر خير سيد كمال الدين كامروا را مي توان يافت.
نهم مرداد سال 66 عظمت راهپيمايي برائت از مشركين به راستي خيره كننده بود؛ شكوهي كه حقيقتآ، و نه در مقام مبالغه، از حد توصيف فراتر است. اجتماع عظيم راهپيمايان از خيابان بعثه ي شماره ي دو در جهت مقابل مسجد الحرام، تا آنجا كه چشم مي ديد گسترده بود و حتي از بالاي پشت بام ساختمان بعثه نيز نمي شد انتهاي جمعيت را تشخيص داد. راهپيمايي برائت از مشركين تمرين تشكلي است كه بايد امت اسلام را در سراسر سياره ي زمين در صفوف جهاد في سبيل الله و مقابله با مستكبرين جمع آورد.
يكي از كبوتران خونين بالِ حرم امن در جمعه ي خونين ، سردارجهادگر شهيد حاج سيد كمال الدين كامروا است، از فرماندهان مهندسي جنگ جهاد سازندگي، شهيد همه ي جبهه ها. در همه ي جبهه ها، در جزيره ي مجنون، در فاو، در والفجر هشت و در كربلاي پنج، هر جا كه جاده اي همچون صراطي از نور فراروي مركوب رزم آوران جبهه ي حق با بال ملائك فرش شده است و يا هر جا كه خاكريزي همچون حرزي حفيظ، جان پناه عزيزترين ياران خدا گشته، نشانه هاي وجود سراسر خير سيد كمال الدين كامروا را مي توان يافت.
به مناسبت حمله وحشيانه عناصر تروريست دولت سعودي در خيابان بعثه واقع در مكه مكرمه گفت و گويي را با وجيهه سادات كامروا، خواهر يكي از شهداي اين حج خونين ترتيب داديم كه با هم مي خوانيم.
وجيهه سادات 9 سال از برادرش بزرگتر است و ضمن اشراف به گذشته و كودكي شهيد سيد كمال از ارتباط قوي عاطفي خود با اين شهيد نيز براي ما مي گويد:
محبوب قلبهاي همگان
خيلي دشوار است كه در مورد بارزترين خصوصيت اخلاقي شهدا صحبت كنيم چرا كه اين افراد به مثابه قواره اي جدا شده توسط خداوند بودند كه عصاره همه خصائل خوب از جمله مهرباني، احساس عاطفي عميق، خوش اخلاقي، مسئوليت پذيري ، دست و دلبازي، روابط عمومي قوي داشتن خونگرمي، اجتماعي و مردم دار بودن و از لحاظ عاطفي فوق العاده محبوب بودن بودند.
در محيط مدرسه علي رغم شيطنت خاص خودش از همان كودكي مورد توجه اولياء مدرسه و بچه ها بود به طوري كه فقط كافي بود براي گردش علمي حاضر نشود، اعتراض ديگر بچه ها بلند مي شد. دورترين افراد فاميل مي گويند كه هيچ وقت برخورد خوب سيد را نمي توانند فراموش كنند.
من علي رغم داشتن 4 برادر ديگر، وابستگي و ارتباط عاطفي عميقي به سيد كمال الدين كه يكي مانده به اخري است داشتم .
او رسم خوب صله رحم و برگزاري جلسات قرآني در منزل هر يك از خواهر و برادر ها را به اجرا درآورد. سيد كمال بچه ها را بسيار دوست داشت و اين علاقه سبب شيفتگي بچه ها نسبت به ايشان شده بود. سيد خيلي به نظافت و آراستگي اهميت مي داد. در تمام شرايط، حتي زمان مجروحيت هرگز نامرتب نبود. هميشه معطر و آراسته بود.
روحيه كنجكاو و مطالعه همه جانبه
كمال الدين تحصيلات ابتدايي را در دبستانهاي فضيلت و عدل با موفقيت به پايان رساند. از همان ابتدا روحيه جستجوگر و كنجكاوانه اي كه داشت او را به تحقيق و تفحص در مورد همه مسائلي كه مي ديد واميداشت. همين روحيه را داشت تا زماني كه به نوجواني و جواني رسيد. بسيار علاقمند بود تا ريشه مسائل را پيدا كند. براي همه دانسته هايش دنبال چرايي بود. بدون استدلال و منطق چيزي را نمي پذيرفت. بايد جستجو مي كرد و خودش مي رسيد.
كمال الدين مطالعه اش خيلي زياد و عميق بود. همواره براي جستجو و جمع آوري اخبار و شرح وقايع سياسي و مذهبي مخصوصا وقايع سال ۴۲ اشتياق خاصي از خود نشان مي داد. همين علائق هم باعث شده بود كه اوقات مطالعاتي او بيشتر صرف مطالعات مذهبي همچمون شرح زندگي ائمه طاهرين(ع) و نيز رساله عمليه امام روح الله شود. آشنايي او با تفكرات شهيد مطهري و دكتر شريعتي گامي مؤثر در روند فعاليتهاي سياسي و مذهبي او به شمار مي رفت. مخصوصا علاقه بسيار شديد و توصيف ناپذيري به شهيد مطهري داشت و مطالعه كتب او و تفكر در آراي ايشان را براي خودش فرض مي دانست و از هر فرصتي براي مطالعه بهره مي برد.
خاطره اي از دوران كودكي كمال
وقتي چشم به جهان گشود دقيقاً موقع نماز صبح بود. مادر، در گوش او اذان و اقامه خواند و بعد از آن هر موقع كه مي خواست به او شير بدهد وضو مي گرفت! سيدكمال الدين در سه سالگي همراه با خانواده اش به تهران مهاجرت نمود. پنج ساله بود كه همگي با هم به باغ يكي از آشنايان در دزفول رفتند. بچه ها مشغول بازي بودند. ساعتي كه گذشت كودكان هراسان سراغ بزرگترها رفتند و با گريه و بريده بريده گفتند كمال... چاه! مادر به سرعت دويد سراغ چاه و مدام نام خدا را مي برد و از خدا كمك مي خواست. برادرش، يعني دايي كمال رفت داخل چاه و در اوج ناباوري كمال الدين را كه از شدت سرما كبود شده بود بيرون آورد. كمي كه حالش بهتر شد مادر از او ماجرا را پرسيد. كمال الدين جواب داد: وقتي در چاه آب افتادم يا علي گفتم و در همين زمان ريشه درختي به دستم آمد و من آن را محكم گرفتم تا اينكه دايي آمد و مرا نجات داد!
شروع زندگي از صفر در خانه هاي با صفاي قديمي
در 16 شهريور ماه سال 61 براي جاري نمودن خطبه عقد به نزد امام رفت و ازدواجش رابا كلام امام متبرك ساخت. بنابر اعتقادي كه سيدكمال الدين داشت زندگي مشتركش در نهايت ساده زيستي با اجاره نشيني در خانه اي قديمي در محله گذر لوطي صالح پشت بازار بزرگ تهران شروع شد و همه چيز را از صفر شروع كرد. او هميشه مي گفت صفا و آرامشي كه در اين خانه قديمي وجود دارد در خانه هاي بالا شهر نيست. او آنچنان زندگي ساده اي داشت كه تمام دارايي اش بعد از شهادت يك موتور سيكلت و كتابهايش بود.
عقد ايشان را امام خميني(ره) بستند و بعد از شهادتشان ما بار ديگر به دست بوسي امام حاضر شديم و اين افتخار براي من محسوب مي شود.
آقا كمال گل و بلبل؛ گره گشاي مشكلات به يمن بارش احساس
در دنيا با هيچ كس به اندازه او دلبستگي نداشتم و مثل رابطه مادر فرزندي بين ما ارتباط قوي عاطفي دو طرفه بود.
هميشه از او گلايه داشتم كه چرا براي خداحافظي براي جبهه هميشه خانه مرا در زمره آخرين خانه ها قرار مي دهد. او پاسخ داد:\"حضرت رسول وقتي جايي مي خواست برود آخر از همه از حضرت زهرا(س) خداحافظي مي كرد چرا كه مي خواست تصوير دخترش در ذهنش باقي بماند\".
من بعد از شهادت سيد كمال هم هنوز ارتباط عاطفي ام را با او حفظ كرده ام، گاهي حتي جلوي ديدگانم مجسم مي شود گاهي به خوابم مي آيد و راهگشاي مسائل روزمره من است و اين توصيه ها هنوز ادامه دارد.
وجيهه سادات با تعريف كردن خواب هايي كه از اين ارتباط عاطفي نشات مي گيرد گفت: \"در خوابي من از او پرسيدم كه چه زماني پيش او مي روم. او پاسخ داد:\" بي تابي نكن\" و مايعي را در كف دستش نشان داد كه بينش شكاف و شيار داشت و گفت:\" هر زمان فاصله بين اين شيار ها پر شد.\" من بار ديگر گفتم: تو شهيد شدي، مرا كه نزد تو نمي آورند\" جمله معروف خودش را گفت كه\" اين را بزار به عهده آقا كمال گل بلبل و اينگونه به من ارامش داد.
\"به وجي بگو رمزش يا زهرا بوده\"
ايشان در عمليات كربلاي 5 از ناحيه شكم مجروح شد و من پا به پاي ايشان براي بستري و پانسمان رفتم او گفت: اينجا پر از مرد است اگر به خاطر من ميايي ديگر نيا ولي اگر به خاطر ثوابش هست اشكال ندارد بيايي.
بعد از شهادتش مسابقه پر كردن جدول را شركت كردم همه گزينه ها را جواب دادم به جز يك گزينه كه پرسيده بود رمز عمليات كربلاي 5 چه بود. در آن هنگام من خودخوري كردم كه چرا اينهمه با كمال بودم ولي رمز اين عمليات را از او نپرسيدم. او بعد از چند شب به خواب يكي از اقوام رفت و گفته بود \"به وجي بگو رمزش يا زهرا(س) بوده\". آن فاميل دور از محتواي خواب چيزي عايدش نشده بود، ولي به محضي كه به من گفت اشك از چشمانم جاري شد.
بگو برايم واقعه بخواند
يكبار با شهيد مهندس رضوي كه ايشان هم همرزم ايشان بودند. به خوابم آمدند و پيغامي را از شهيد دادند كه ايشان گفته\" به خواهرم بگوييد براي من هر زمان دلشان خواست سوره اي كه \"وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُون\" دارد بخوانيد\" من نيمه هاي شب از خواب پريدم و به همسرم يادآوري كردم كه فردا وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ را به يادم بياورد.
كه بعد از رفع حالت خواب متوجه شدم. منظورشان سوره واقعه بوده است. و به قدري اين سوره را خوانده ام كه آن را حفظ شدم.
راديو گفت : سيد كمال الدين كامروا
سيد كمال الدين در ششم ذيحجه الحرام سال 1407 در مكه مكرمه در عملياتي كه به :حج خونين ناميده شد به شهادت رسيد.
شهادت ايشان براي من خيلي غير قابل تصور بود. حتي به دليل ارتباط قوي عاطفي من با سيد كمال خبر شهادتش را به من ندادند. برادر كوچكم خواست تا با زمينه سازي مرا از شهادت كمال با خبر كند. به من گفت:\" اگر قرار بود هر دويمان شهيد شويم دوست داشتي\" من اجازه ندادم صحبتش به پايان برسد گفتم هر كسي را مي خواهي بگو الا كمال!
من از شهادت سيد كمال الدين از طريق راديو زماني كه ليست اسامي شهداي مكه را اعلام مي كرد با خبر شدم و خيلي لحظه وحشتناكي بود. قبلش خيالم راحت بود كه در مكه جراحي شده و حالش خوب است كه به يكباره تا به نفر هفتم رسيد و گفت\" سيد\" قلبم از آسمان ريخت گفتم:\" يا امام زمان! \" دلم بد جوري شور افتاد تا گفت \"كمال الدين\" سرم گيج رفت و تا نامش را خواند و گفت \"كامرا\" شوكه شدم چشمانم تار رفت بي اختيار جيغ زدم و دور تا دور اتاق دويدم مي خواستم خودم را از بالكن پرت كنم كه برادر كوچكترم از راه رسيد و مرا عقب كشيد و قرآن را در اغوشم گذاشت و گفت بيا اين كمال و در واقع اين خدا بود كه با اين حركت اب سردي روي من ريخت.
سيد كمال الدين اوايل در بعثه به دليل فعاليت هاي فرهنگي اجتماعي و فروش كتاب توسط ايشان در عربستان سعودي توسط پليس عربستان سعودي دستگير شد و حتي اين خصومت بعد از شهادتش نيز ادامه يافت و تا 40 روز پيكر ايشان را ندادند بعد از پيگيري هاي دولت وقت ايشان را با چند پيكر ديگر برگرداندند و اخوي كوچكترمان براي شناسايي ايشان رفت و يكي از دوستانش كه بسيار به او شباهت داشت را در ابتدا با او اشتباه گرفت.
شهيد سيد كمال به همراه ديگر يارانش در قطعه 26 (قطعه شهداي مكه) آرميده است و سنگ قبر شهيد كمال به نام تربت نام گرفته است. گرچه سنگ قبري به رسم يادبود براي ديگر شهدايي كه پيكرشان در شهرستانشان مدفون است قرار گرفته و تعداد سنگ قبرها 400 عدد است.
زمزمه هاي واپسين در كتاب \"ديدار عشق، وصال شيرين\"
من با ويرايشي كه بر سفرنامه ايشان انجام داده ام كتاب \"ديدار عشق- وصال شيرين\" را جمع آوري كرده ام كه به همت جهاد سازندگي ، ستاد مركزي پشتيباني و مهندسي جنگ ، واحد ثبت وقايع جنگ منتشر شده است. كتاب ديدار عشق - وصال شيرين متشكل از 5 دفتر از جمله دفتر اول : شهيد حسن همتي مندرجات : .- دفتر سوم : يادواره شهيد حاج محسن الشريف مندرجات : .- دفتر چهارم: يادواره سردار رشيد اسلام شهيد محمدنقي رضوي است كه دفتر پنجم (يادواره شهيد كمالالدين كامروا) است.
شهيد سيد كمال الدين از روز اول سفر به مكه تمام لحظات خود را يادداشت كرده اند. و من با مدد جويي و همكاري دوست صميمي اش مهندس لطفي كه همرزم، همكلاسي دانشكده و نيز كسي بود كه در مكه عقد اخوت بينشان بسته بودند و همراهي مهندس فاتحي، و منهدس فروزش اين يادداشت ها را ويرايش كردم. به دليل اينكه كتاب تخصصي جنگ و عمليات هاست و اسامي زيادي در كتاب بود و افراد سرشناس در جنگ بودند. تنها مي توانستم به كمك اين افراد كتاب را ويرايش كنم. اين همكاري به صورت دوستانه شكل گرفت. اين كتاب بسيار بسيار عرفاني و زيباست حتي در خوابي كه بعد از شهادت ايشان ديدم شهيد اين كتاب را در دستانش محكم گرفته بود و من اين خواب را به معناي تاييديه اين كتاب در نظر دارم. در مراسم كلنگ زني ساختمان بخش كشاورزي وزارت، مهندس نواب معاون وزير جهاد كشاورزي خاطراتي از دوران جبهه با شهيد كمال گفتند كه متوجه شدم ايشان نيز با ايشان همرزم بوده است.
براي مثال تكه اي از يادداشتهاي سيد در سفر خونين حج به دين شرح آمده است: \"....ساعت ۱۰: ۲۳ است و بيش از ۲۰ دقيقه از پرواز هواپيمايي كه اكنون در آن عازم جده مي باشم، نمي گذرد و جاي ترديد نيست كه اين سفر براي شخصي چون من سفري كاملاً استثنايي و تاريخي و به عبارتي سرنوشت ساز مي باشد و قاعدتاً به همين دليل بايد از حالات خاصي نيز برخوردار باشم. اما نمي دانم چرا متأسفانه آن چيزي را كه فكر مي كردم هنوز در خود احساس نمي كنم. تنها احساس من در اين لحظه اين بود كه گويي قلبم به تار مويي مويرگي آويزان شده است. و من هنوز هم نتوانسته ام اين مطلب را با پوست و گوشت و استخوانم درك كنم. كه عازم كجايم و براي چه عازم هستم؟ ...\"
آثار ماتأخره اي به نام خوابگاه شهداي مكه
سيد كمال كارشناسي اش را در دانشكده كشاورزي دانشگاه تهران گذراند و فوق ليسانس و دكترايش را در دانشكده تربيت مدرس به همراه شهيد شهرياري كه ايشان همراه و رزمشان بود و در مكه شهيد شدند. سيد كمال در زمان حيات بسيار درصدد احداث خوابگاه براي دانشجويان مجرد و متأهل شهرستاني در دانشكده تربيت مدرس بود و به دليل آنكه بخش اعظم پيگيري هايش قبل از شهادتش به پايان رسيد اين پروژه موفقيت آميز به پايان رسيد و اثر ماتأخره اي از خود به جاي گذاشت الان آن ساختمان به نام شهداي مكه در حال بهره برداري است.
در عمليات والفجر۸ (فاو) در قرارگاه زين العابدين كه در واقع مركز فرماندهي مهندسي جنگ در فاو بود حضور داشت. مسئوليت آن را هم سيدكمال الدين بر عهده داشت. او در آن عمليات بسيار خوش درخشيد. يعني مسئوليت جهاد كه در مورد ايجاد كانالها، جاده ها و كارهاي مهندسي به او محول شده بود را تمام و كمال به انجام رساند. فرماند هان رده بالاي سپاه كارهاي او را بسيار ارزشمند مي دانستند.
در مورد كارنامه شهيد كامرا به صورت مختصر مي توان گفت كه ايشان، در 19 خرداد سال 38 ، مطابق با ششم ذي الحجه الحرام ۱۳۷۹هـ.ق، در آبادان در خانواده اي مذهبي و معتقد و متدين از نسل سادات به دنيا آمد. سيدكمال الدين در سال ۱۳۵۶ در رشته گياه پزشكي دانشگاه تهران پذيرفته شد. در همين ايام به مبارزه عليه رژيم ستمشاهي پرداخت و با درسهاي سازنده دكتر مفتح، آيت الله مطهري و دكتر بهشتي آشنا شد و در تكثير و پخش اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني امام شبانه روزي فعاليت كرد. در راهپيمايي ۱۷ شهريور كمال الدين بعد از غسل شهادت روانه ميدان ژاله شد و تا آخرين لحظات جانانه ايستاد، اما سرانجام با اصرار دوستانش از آن معركه خونين بيرون كشيده شد. كمال الدين در تظاهرات ۱۳ آبان در دانشگاه حضوري پر رنگ داشت. در روز ۱۲ بهمن ماه ۵۷ كمال الدين به اتفاق دو برادر ديگرش مانند همه مردم به فرودگاه مهرآباد رفته و براي اولين بار سرود تاريخي «خميني اي امام» را در حضور امام اجرا كردند.
با پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت هاي كمال الدين نه تنها كاهش نيافت بلكه بنابر مقتضيات و نياز انقلاب فعاليت هايش بيشتر هم شد. او واقعا خودش را وقف انقلاب كرده بود. به طور خلاصه مي توان گفت شهيد كامروا در خنثي كردن بسياري از توطئه هاي ضد انقلاب و منافقين كوردل از جمله: دفع حمله به راديو و تلويزيون توسط ضد انقلاب، تسخير خانه هاي تيمي منافقين و اشغال لانه جاسوسي آمريكا به عنوان يكي از دانشجويان پيرو خط امام نقش فعالي داشت و خدمتهاي بسياري به انقلاب كرد. او واقعا در تمام طول عمرعاشق خدمت به مردم محروم بود و براي همين در سال ۵۸ به اتفاق عده اي از دوستانش به نقاط دور افتاده و روستاهاي كهگيلويه و بوير احمد رفت و تمام تلاش خود را مصروف احداث جاده نمود و براي ريشه كن كردن فقرو محروميت مصمّم به تشكيل ستاد مركزي هيئت هاي هفت نفره شد. او در طول مدت حضورش درآنجا علاوه بر فعاليت هاي عمراني، تدريس بچه هاي روستا را هم بر عهده گرفت و عاشقانه هادي راه بچه ها شد.
با آغاز غائله كردستان، به آن منطقه رفت. با شروع جنگ تحميلي در سال ۶۱ براي اولين بار عازم جبهه شد و در عمليات فتح المبين شركت كرد. حضور او در جبهه از عمليات خيبر به بعد به صورت مستمر ادامه پيدا كرد. در حالي كه ضمن شركت در جبهه دروس دانشگاهي را نيز با موفقيت پشت سر مي گذاشت. در زمستان ۶۴ دوره ليسانس را به اتمام رساند و در شهريور ۶۵ وارد دانشگاه تربيت مدرس شد. همان سالي كه ازدواج كرد، به جبهه رفت. او با وجودي كه دو مرتبه به علت استنشاق گازهاي شيميايي در منطقه جنگي مجروح شده بود، مسئوليت قرارگاه تاكتيكي عمليات كربلاي ۵ را به عهده گرفت و از ناحيه شكم و دست و پا به علت اصابت تركش خمپاره ۶۰ مجروح شد. بعد از مدتي با وجود زخمهاي متعدد بار ديگري عازم جبهه ها شد و در ادامه حضورش بار ديگر در بهار سال ۶۶ يعني قبل از تشرف به سفر حج، در جبهه غرب از ناحيه پا زخمي شد. در عمليات والفجر۸ (فاو) در قرارگاه زين العابدين مسئوليت مركز فرماندهي مهندسي جنگ در فاو را برعهده داشت. زماني كه سيد زمينه عمليات نصر ۴ را فراهم مي نمود، همزمان در تدارك سفر به حج بود.. ولي هنگامي كه عمليات شروع شد، از طواف خانه خدا دل كند و در ميان كوه هاي شمال سليمانيه هادي رزمندگان فاتح شهر ماووت شد و به دنبال عمليات نصر ۴، وقتي قصد ترك جبهه را داشت تركش خمپاره اي پايش را نشانه رفت و او را عصا به دست روانه حج نمود. اصلا اميد به التيام پايش نداشت و عصاكشان به حرم مي رفت و تركش ها همچنان آزارش مي دادند، تا اينكه مجبور شد در دومين روز اقامتش در مدينه تركش را از بدنش خارج كنند. سرانجام در روز نهم مردادماه راهپيمايي برائت از مشركين آغاز شد بعد از گذشتن از مجموعه ي مسكوني حجاج اردني و فلسطيني، تظاهرات با پاسخ دادن به شعارهاي بلندگوي مركزي، در حدود ساعت شش و چهل دقيقه، به ابتداي سه راهه ي عبدالله بن زبير رسيد. در پيشاپيش تظاهرات، سه صف از نيروهاي انتظامات كه دست ها را در يكديگر زنجير كرده بودند تشكيل شده بود. سردارجهادگر شهيد حاج كمال الدين كامروا مقابل بعثه بود كه گاردي هاي سعودي حمله كردند بدون لحظه اي تأمل به ياري زنان شتافت. معلوم بود كمال انساني نيست كه بايستد و حمله وحشيانه گاردي ها را نگاه كند. او در زمان انقلاب نيز وقتي گاردشاهنشاهي به دانشجويان حمله كرد مقابل آنان ايستاد و با سري شكسته، چوب در دست مبارزه كرد. اين بار نيز سيد در حال دفاع از زنان بي گناه به دو نفر از گاردي هاي رژيم سعودي حمله كرد و آنان با اسلحه به جانش تعرض كردند. دو روز به دنبال پيكر سيد مي گشتند و بالاخره عصر روز يكشنبه پيكر او را در سردخانه بيمارستان هلال احمر با سينه و بازوي گلوله خورده و گردن و بدني كوفته از چماق و باتوم پيدا كردند. وداع با او سخت بود. سيد با آن همه علاقه اي كه به صديقه شهيده سلام الله عليها داشت در شهادت هم به او اقتدا كرده بود... در همان ششم ماه ذي الحجه كه به دنيا آمده بود شهيد شد!
انتهاي مصاحبه/م
نظر شما