شنبه, ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۰

در مرداد سال 1336ه.ش در يك خانواده مذهبي در شهر تبريز متولد گرديد و تحت تربيت پدر و مادري مؤمن،متدين و مقلد امام پرورش يافت. از همان كودكي در مجالس ديني از جمله برنامه هاي سوگواري امام حسين(ع)حضور داشت و عشق خدمتگزاري به آستان شهيد پرور حضرت ابا عبدالله (ع)در عمق وجودش ريشه دوانيد. سادگي،بي آلايشي و گذشت او در سنين كودكي زبانزد همه بود. حق را مي گفت ولو به ضررش تمام مي شد. در محله شاخص و محور همسالان خور بود. به مسجد كه مي رفت چون بزرگترها عمل مي نمردو از جمله كساني بود كه در پذيرايي عزاداران حسيني نقش فعالي داشت.

فعاليتهاي سياسي-مذهبي

در سن 12 سالگي از نعمت پدر محروم گرديد. چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحيات و مردانگي اش عملا غمخوار مادر فداكار و دلسوز خود شد.

با جديت تمام و احساس مسئوليت ،بيشتر از گذشته هم در سمي خواند و هم به مادرش در اداره امور منزل كمك مي كرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نيز دريغ نداشت ضمن اينكه به ورزش ،خصوصا وزنه برداري علاقمند بود،در دوران تحصيل،دانش آموزي باوقار،محجوب،مؤدب و كوشا بود و همواره سعي مس كرد تكاليف خود را انجام دهد.

پس از اخذ ديپلم به سربازي اعزام گرديد و همزمان با اوج گيري حركت توفنده انقلاب اسلامي در سايه رهنمود هاي حضرت امام خميني(ره)،با روحانيون معظم در تبعيد،همچون شهيد آيت الله مدني و شهيد آيت الله دستغيب در تماس بود و در داخل پادگان،فعاليتهاي زيادي جهت راهنمايي نظاميان و خنثي كردن تبليغات حكومت نظامي انجام مي داد و در همان حال به پخش پيامها و اعلاميه هاي رهبر عظيم الشان انقلاب در داخل و خارج پادگان نيز مي پرداخت. نقل مي كنند:«روزي كه مامورين رژيم به دستور فرمانده حكومت نظامي در تبريز قصد هجوم به منزل شهيد آيت الله مدني(ره)جهت دستگيري اييشان داشتندفاو به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژيم را در مراسم عزاداري عاشوراي حسيني طراحي كرده بود. كه قبل از هرگونه اقدام،ضد اطلاعات از موضوع باخبر شره و آنها را جهت ادامه خدمت سربازي به مرند تبعيد مي نماند. »ايشان پس از چندي به فرمان حضرت امام خميني(قدس سره)مبني بر ترك پادگانها،خدمت سربازي را رهاكرد و به سيل خروشان مبارزات امت اسلامي پيوست.

ورود به سپاه و مقابله با ضد انقلاب

شهيد شفيع زاده بعدها به دنبال تشكيل سپاه ،به همراه ديگر برادران،اولين هسته هاي مسلح سپاه را پي ريزي كرد و در سمت مسئول عمليات سپاه تبريز در سركوبي خوانين و اشرار آذربايجان و حزب منحرف خلق مسلمان نقش فعال داشت.هنگامي كه به همراه شهيد باكري در سپاه اروميه انجام وظيفه مي كرد به عنوان مسئول عمليات براي ايجاد امنيت آن منطقه،در درگيريهاي متعدد بران سركوبي گروههاي فاسد تلاش شبانه روزي نمود و توانست در تشكيلات حزب منحله دمكرات نفوذ كرده و باعث متلاشي شدن آن و دستگيري و اعدام تعداد زيادي از كادرها آنان گردد. بهترين و پرثمرترين لحظات حضور در سپاه تبريز،روزهايي بود كه در بيت شهيدآيت الله مدني (ره)به عنوان مسئول تيم حفاظت ايشان انجام وظيفه مي نمود.در جوار آن عالم عارف و مهذب بود كه غنچه هاي خلوص ،صداقت،ايثارو زهد شهيد شفيع زاده گل كرد و بعدها در جبهه هاي نبرد نور عليه ظلمت ميوه داد.

تنديس سبز

باعشق،از باورخاك،تا آسمان سركشيدند

آن ياوران دلاور-بي بال و پر-پركشيدند

رفتندتا انتها سبز مانند تنديس پرواز

مردان سرخي كه برخاك،نقش كبوتر كشيدند

هركوه سنگر گرفتند،هر دره در برگرفتند

هرجا كه شب بود آري،بي باك خنجر كشيدند

آن دشنه هامي وزيدند،آن دشنه هايي كه هربار

بر شانه هاي صبورم،نعش برادر كشيدند

آه اي دل من،دل من! بر خيز و شيون رها كن!

شمشيرهاي شكسته،از داغ تو سركشيدند

هر جا كه خون بود گشتيم،ناباورانه گذشتيم

ديدم جا مانده ايم آه!دريادلان پر كشيدند

شركت در دفاع مقدس

با شروع جنگ تحميلي و محاصره آبادان،با يك دسته خمپاره اند از كه تحت مسئوليت شهيد باكري اداره مي شد به جبهه هاي جنوب شتافت و ايشان به همراه تعدادي ديگر از رزمندگان براي حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندين روزه-از طريق ماهشهر و به وسيله لنج از راه خور موسي-خود را به اين شهر رساند و در ايستگاه هفت مستقر گرديد. بعدها با فرمان حضرت امام خميني(قدس سره)مبني بر شكستن حصر آبادان ،نقش تاريخي خود را در شكستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان اشغالگران بعثي ايفا نمود. شهيد شفيع زاده پس از عمليات طريق القدس به عنوان رئيس ستاد تيپ كربلا –كه تازه تشكيل شده بود-انجام وظيفه كرد و در شكل گيري،انسجام و سازماندهي آن نقش اساس داشت. در عمليات پيروزمندان فتح المبين معاون تيپ المهدي(عج)بود و خاطره رشادتها و جانفشانيهاي او در اذهان مسئولين جنگ و همرزمانش هرگز از ياد نمي رود.

سال شمار زندگي شهيد شفيع زاده

مردادماه سال 1336در تبريز متولد شدند. در 12 سالگي يتيم شد از ناحيه پدر،در كنار تحصيل كار مي كردبراي مخارج منزل. ابتداي انقلاب مصادف بود با دوران سربازي شهيد ،ارتباط با شهيدان آيت الله قدوسي و آيت الله دستغيب در پادگان فعاليت ضد رژيم داشتند. همكاري با ساير برادران چون شهيد باكري در سپاه پاسداران اروميه.

مسئول حفاظت بيت شهيد معظم آيت الله مدني.

رئيس ستاد تيپ المهدي(ع)در عمليات فتح المبين.

راه اندازي و فرماندهي توپخانه سپاه پاسداران.

فرماندهي قرارگاه خاتم الانبياء(ص)و توپخانه سپاه آخرين مسئوليت شهيد در منطقه عملياتي كربلاي 10 در 8/2/66به شهادت رسيدند.

راه اندازي فرماندهي توپخانه سپاه

پس از عمليات فتح المبين،با انديشه پليدي كه داشت و تجربياتي كه كسب كرده بود،متوجه گرديد كه با گسترش سازمان رزمي مردمي،براي انجام عمليات بزرگ نياز به تشكيلات پشتيباني آتشي به نام توپخانه مي باشد. با همفكري تني چند از فرماندهان ،ضمن پي ريزي و سازماندهي اولين آتشبارهاي توپخانه،مسئوليت هماهنگي پشتيباني آتش در قرارگاه فتح در عمليات بيت المقدس را به عهده گرفت و به خوبي از عهده اين وظيفه بزرگ برآمد و او با برخورداري از قدرت ابتكار ،خلاقيت و آينده نگري،هميشه طرحهاي دراز مدت-كه مبتني بر واقع بيني در كارها و برنامه ها بود-ارائه مي داد،ضمن آنكه بر مساله آموزش نيروها نيز تاكيد فراوان داشت.

بعدها با تلاش بي وقفه و شبانه روزي خود قبضه هاي غنيمتي را در قالب توپخانه هاي لشكري و گردانهاي مستقل توپخانه به سرعت سازماندهي كرد و در عمليات رمضان،اكثريت قريب به اتقاق توپها را عليه دشمن بعثي به كاربرد. در ادامه ،با به دست آوردن توپهاي غنيمتي بيشتر ،گروههاي توپخانه را به استعداد چندين گردان شكل داد. اين گروهها بازوهايي قوي براي فرماندهي قواي رزمي و پشتيباني محكم براي رزمندگان بودند.

در نبردهاي خيبر،والفجر8،كربلاي1،كربلاي4،كربلاي 5كه سپاه پاسداران به لحاظ عملياتي مسئوليت مستقلي داشت،پشتيباني آتش كل منطقه عمليات بارهبري و هدايت ايشان انجام گرفت.

اوج هنرنمايي و شكوفايي خلاقيت ايشان در عمليات والفجر8 تجلي يافت.آتش پرحجم و متمركزي كه با برتري كامل ،عليه دشمن اجرا نمود،به اعتراف فرماندهان اسير عراقي،در طول جنگ كسي به خود نديده بود؛زيرا قسمت اعظم يگانهاي دشمن قبل از رسيدن به خط مقدم و درگيري با رزمندگان اسلام ،منهدم مي شدند.

شاهد تاريخ

به نام خداي شهيدان كه فرمود شهيد بي مرگ است و به پاس خون شهيدان كه قلب گرمشان در آسمان شهر جنايت به خون نشست بگذار كه همت والايشان را بستائيم و غيرت و تقوايشان را،شايد كه روز مرگي مان را از تن به زدائيم.

بگذار جاودانگي شهيدان عشق را كه در قربانگاهها به شهادت ايستادند،ما نيز شاهد شويم كه شهيدان پيام خوش را سرخ سرخ در سينه هاي ما نگاشتندتا كه مرگ بي ثمرو بي رنگ را به جاودانگي شهادت بدل كنيم . آنان قلبهاي لبريز از عشق و صداقتشان را كريمان ارزاني كردند و خشماهنگ با بيداد در افتادند تا كه عجز و حقارت را در اندرون تك تك ما فرو شكنند.اگر ايمانشان را براي ابد به ما هديه كردند،اگر ايستاده مردن را به ما آموختند،چه ناسپاسي نامردانه ايست كه بي يادشان شب را به سر آريم و بي نامشان روز را بياغازيم.

چه كسي كربلاي سالارما،حسين(ع)را دوباره بپاكرد؟لحظه هايي كه زبان در كام مانده مان قادر به اعتراض نبود،و شرافت و تقوي،شعور و غيرتمان به غارت مي رفت،كدامين تن در ظهر بلوغ عصيان سرخي عاشورا را به چشمان بي نورمان تاباند و جز شهيد چه كسي باور كرد،كه زندگي در غلظت سياه شب تنها فريب خويش است؟براي زيستن(و نور،براي رستن از شرك ،براي رهائي از مرگ و رسيدن به جاودانگي تنها شهيد راه مي نمايد و صفير نيز گلوله هايش مشعل پر شعله راهي مي شود كه خلق خدا را به صبح روشن نويد مي دهد.

و به دل ترنم آيات كه صبح گشته قريب به منقار،شاخه زيتون ،تا اوج روشن خورشيدها شهيد پيمود يكشبه صدساله راه را اينكه شهيد با انفجار قلب پراز ايمان-در عمق باور خاموش روحش بذر خجسته آزادگي نشاند،قلبي به گرمي خورشيد در آسمان شهر جنايت نشست در راستاي ثابت فواره هاي خون-صد اغناي قامت پژمرده راست شد.

از شوق و شور شهادت خنجري دگر دميد،من مرگ هيچ شهيدي را باور نمي كنم من با شهيد هميشه باور كردم كه وطن خالي از انديشه آزادي نيست من با شهيد دوباره باور كردم كه تا انتهاي اين شب ديجور باقي است فرصت عصيان اينك...مزار شهيدان در سينه هاي ماست،كه دوست دارم همه هستي ام را ارزاني كنم در پاي ايمان و تقواي همه برادران شهيد شهيدان برادر-اين گلگون پيكرهاي پر فريادي كه در برابر اوج عظمت هايشان شرم دارم و شرم از اينكه هنوز ندايشان را جانانه لبيك نگفته آم.

اينك تو اي به هر محرم شاهداي به هرعاشورا شهيد،اي به هر كربلا قرباني،بر خويشتن به بال كه امروز خون سرخ تو در كوچه ها مي جوشد.اين قلب توست.

اين همه را بنگر و بر خويشتن به بال

اينك در قلب تك تك ما يك شهيد يك شاهد بي شكست ،بي پايان ،بيدار و بيدارتر نشسته است وما را با شهيدان پيوندي هميشگي است.



ويژگيهاي اخلاقي

شهيد شفيع زاده فردي صبور،متواضع،گشاده رو و بشاش بور. در تمام امور ايثار و گذشت بسياري از خود نشان مي دادو در هر كاري كه پيش مي آمد ابتدا خود پيشقدم مي گرديد. به هنگام عمليات و در زماني كه آتش دشمن در خط مقدم شدت پيدا مي كرد. در خط اول حضور مي يافت و آخرين وضعيت منطقه را براي برنامه ريزي صحيح و هدايت دقيق آتش،بررسي مي كرد. در تصميم گيريها از نظرات ديگران سود مي جست و در برخوردها و قضاوتها عدالت را رعايت مي كرد. در روابط اجتماعي،با ديگران رفتاري پخته و پسنديده داشت و در محيطي كه حضور پيدا مي كرد همگان را تحت تاثير قرار مي داد. شهيد شفيع زاده در انجام واجبات و ترك محرمات كوشا بود،به مستحبات اهميت مي داد،اهل نماز شب بود،كم سخن مي گفت و با كردارش ديگران را به عمل صالح دعوت مي كرد. از تشريفات و تجملات به شدت دوري مي جست و سادگي و بي آلايشي را مشي خود قرار داده بود. از زماني كه خود را شناخت همواره در سعي و تلاش بود. در ايام پيروزي انقلاب اسلامي شب و روز نمي شناخت و بعداز آن در طول جنگ تحميلي ،مخلصانه انجام وظيفه مي نمودو هرگز راحت در بستر نهفت.

وصيت شهيد شفيع زاده

خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. اميدوارم خريدار جان من تو باشي،نه كس ديگر.

...دلم مي خواهد كه در آخرين لحظه هاي زندگيم ، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد؛نه راه ديگر.

...سلام بر امت شهيد پرور و نمونه كه با حضور هميشگي خود در همه صحنه هاي حق عليه هميشگي خود در همه صحنه هاي حق عليه باطل،اسلام و امام را ياري كرده و قدرت نفس كشيدن و خواب راحت را از دشمن سلب كرده است.

نحوه شهادت

شهيد شفيع زاده در تاريخ 8/2/66در منطقه عملياتي كربالي 10 در شمال غرب(منطقه عمومي ماووت)در حالي كه عازم خط مقدم جبهه بود،خودروي وي مورد اصابت تركش گلوله دشمن قرار گرفت و به آرزوي ديرينه خود نايل شد و با بدني قطعه قطعه و غرق به خون به ديدار معشوق شتافت. او همان طوري كه در عرصه نبرد با دشمن متجاوز مراتب بالايي از توان و تخصص،مديريت و پشتكار را ارائه داد،در ميدان نبرد با نفس اماره نيز موفق و سربلند بود.ايثار و از خود گذشتگي،بخصوص اخلاص او كم نظير بود و نهايت دقت و مراقبت را به عمل مي آورد كه اعمال و فعاليتش تماما خالص و قربة الي الله باشد. او بااقتدا به مولايش امام حسين(ع)شهادت را فوز عظيم مي دانست و همواره مشتاق آن بود.

در يكي از شبهاي عمليات،در دست نوشته هايش مي نويسد:

«خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمده ام كه جان خود را بفروشم .اميدوارم خريدار جان من تو باشي...به حق محمد و آلش مرا زنده به شهر و ديارمان برنگردان. دلم مي خواهد در آخرين لحظه هاي زندگي ،بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد...»
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده