به هر بدبختي که بود خود را به بالاي کوه رسانديم ديگر طاقت نداشتيم و از نفس هم افتاده بوديم در همين حال بود که از طرف فرمانده دستور آمد که برادران آماده برگشتن باشند با اين که ما از نفس افتاده بوديم فاصله اي که بين ما و ماشين ها بود که حدود 20 کيلومتر مي شد به راحتي پيموديم و هيچ جايگاه اي خستگي نکرديم عصر شد ساعت 5 عصر بود که حرکت کرديم و به يک پايگاه آمديم و شب را در آن جا خوابيدم آن روز سه تن از برادران ما مجروح شدند يکي پاسدار دو تاي ديگر سرباز بودنند.