مادر شهید - صفحه 8

آخرین اخبار:
مادر شهید

مادر گرانقدر شهید «عبدالکریم رایانی» آسمانی شد

مادر گرانقدر شهید مفقودالاثر «عبدالکریم رایانی» پس از سال ها چشم انتظاری به فرزند شهیدش پیوست.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

پسرم همیشه در خواب‌هایم حضور دارد

مادر شهید «دادشاه اسلامی جوزانی» می‌گوید: پسرم خیلی مهربان بود، در امور مذهبی فعال بود و اهمیت زیادی به انجام فرایض دینی می‌داد. تو یک سالی که در جبهه حضور داشت، دو بار مرخصی گرفت و آمد و برای بار سوم که به جبهه رفت به شهادت رسید. هر وقت خوابش را می‌بینم حالم را می‌پرسد و برایم هدیه می‌آورد.
در دیدار با مادر شهید شاخص اصناف و بازاریان شهرستان ساوجبلاغ مطرح شد؛

شهید خلیل کشاورز شهید شاخص اصناف و بازاریان معرفی شد

رئیس اتاق اصناف شهرستان ساوجبلاغ خبر داد: «شهید والامقام خلیل کشاورز به عنوان شهید شاخص اصناف و بازاریان معرفی شده است و به طور قطع همه شهدا و ایثارگران ما با رشادت‌های خود نشان دادند که خصوصیات بارز و خاصی دارند که آن هم دفاع از میهن تا پای جان بود.»
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالمجید قنبری باغستانی»

بازی کودکانه، سرآغاز حماسه‌ای بزرگ

مادر شهید تعریف می‌کند: حسینیه امام جعفر صادق(ع) مراسم تعزیعه‌خوانی بود، من و عبدالمجید هم شرکت می‌کردیم؛ وقتی به خانه برمی‌گشتیم می‌گفت: می‌خواهم شبیه‌خوان بشوم و نقش حضرت ابوالفضل(ع) را داشته باشم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهید با وجود سن کمش، همچون یک سرباز ایثارگر بود

مادر شهید «حسین عالی‌زاده» می‌گوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن می‌خواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر می‌خواستم منصرفش کنم قبول نمی‌کرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهره‌ات مانند یک سرباز است.
قسمت چهارم خاطرات شهید «مجید شحنه»

احساس کردم او هم مرا بوسید

مادر شهید «مجید شحنه» نقل می‌کند: «گفتم: خدایا! هر کدوم از بچه‌های من که به جبهه رفتن اسیر نشن! مرگشون رو شهادت قرار بده؛ من طاقت اسیر شدن اونا رو ندارم! جنازه مجید آمد. خم شدم و او را بوسیدم. احساس کردم او هم مرا بوسید.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

کاش مادرم دعا کند که شهید شوم!

شهید «صیدنورالدین صیدی» از شهدای دفاع مقدس آبان ماه ۱۳۵۹ در جبهه سومار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. خیلی دوست داشت شهید شود و بار‌ها می‌گفت کاش مادرم برایم دعا کند که شهید شوم. در ادامه فیلم مصاحبه با مادر گرانقدر شهید منتشر می‌شود.
خاطره‌‌ای از شهید «عزت‌الله جام‌خور»

ماجرای اولین شب حضورم در جبهه و دیدار با برادرم

برادر شهید تعریف می‌کند: ساک کوچکم را برداشتم و روی یکی از تخت‌ها دراز کشیدم. وقتی می‌خواستم چشم‌هایم را ببندم، تختی که موازی تخت من بود، بوی آشنایی می‌داد، بوی برادرم عزت‌الله بود. اول ترسیدم، چون اگر می‌فهمید مدرسه را رها کرده‌ام و به جبهه آمده‌ام، حسابی تنبیهم می‌کرد و مرا بر می‌گرداند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

چشم انتظاری مادر شهید / منتظرم که یک روز فرزندم برگردد

مادر شهید «ابراهیم زارعی» می‌گوید: فرزندم اخلاق خوبی داشت و با همه به خوبی رفتار می‌کرد. به شهید گفتم صبر کن برادرت از سربازی برگردد بعد به جبهه برو، قبول نکرد و گفت؛ می‌خواهم داوطلب به جبهه بروم و شهید شوم. همیشه به جاده‌ای که از آن رفت نگاه می‌کنم، شاید یه روز برگردد.

عکسی که پس از ۳۸ سال به دست مادر شهید رسید

در حاشیه دیدار رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران با خانواده شهیدان محجوب، عکسی که بدرقه شهید «محمدرضا محجوب» را نشان می‌دهد، پس از ۳۸ سال به دست این مادر شهید رسید.

برای اسلام جنگیدن رضایت نمی‌خواهد

مادر شهید «کاظم خردمندی» می‌گوید: شهید با روحیه‌ی شاد به داخل اتوبوس رفت من صدایش کردم و گفتم: کاظم جان! نمی‌خواهی با مادر و دایی ات خداحافظی کنی و رضایت بگیری؟ آمد و خداحافظی کرد و گفت: «مادر! برای اسلام جنگیدن رضایت نمی‌خواهد».
زندیگنامه شهید دانش آموز؛

عذرخواهی شهید دانش‌آموز برای رهایی از مدرسه و رفتن به جبهه

شهید «عنایت نجیبی» پس از شنیدن فتوای امام خمینی(ره) برای دفاع از میهن اسلامی، بدون اجازه از والدینش راهی جبهه های حق علیه باطل شد و پس از رسیدن به منطقه شوش برای شرکت در عملیات فتح المبین برای بردارانش نامه عذرخواهی نوشت.»در ادامه متن خبر متن کامل نامه شهید را بخوانید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

همیشه حضور فرزندم را در کنارم احساس می‌کنم

مادر شهید «علی مسلم‌زاده» می‌گوید: فرزند شهیدم تصمیم گرفته بود که به سربازی برود، به او گفتم؛ کجا می‌خواهی بروی الان جنگ است ولی شهید گفت؛ باید بروم. همیشه حضورش را احساس می‌کنم، انگار جلوی من ایستاده و با برادرش بازی می‌کند.
خاطره‌‌ای از شهید «اسحاق سالاری»

فرزند شهیدم متعلق به خدا بود

مادر شهید تعریف می‌کند: زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم؛ پسرم از رفتنت ناراحت نیستم، چون تو تنها فرزند من نیستی بلکه تو از خدا و برای خدایی، من تو را برای مال دنیا نمی‌فرستم بلکه برای خدا می‌فرستم.
پیامِ ایثارگران برای کمک به فلسطین؛

کلیپ/ دعوت مادر شهید «محمدامین اله‌قلی» برای کمک به فلسطین و لبنان

کلیپ دعوت همسر شهید و مادر شهید «محمدامین اله‌قلی» برای کمک‌رسانی ایرانی‌ها به مردم مظلوم فلسطین، کاری از معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز است که در ادامه تقدیم می‌شود.
گفتگو با مادرخوانده شهید «بهمن نوروزی»

نسل‌های آینده باید شهدا را بشناسند

«بدرالسادات اله‌قلیان» گفت: «از نسل آینده می‌خواهم که شهدا را بشناسند. بدانند که چه جوان‌هایی داشتیم که برای کشور و ناموس جنگیدند و جانشان را دادند.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا

خبر به شهادت رسیدن پسرم را در خواب شنیدم

مادر شهید «سلیمان شبتاری» می‌گوید: پسرم آدم ساکت و خوبی بود. یک شب خواب دیدم که مردم کنار خونمون جمع شدند و از دخترم می‌پرسند شما شهید دادید؟ دخترم می‌گوید نه، تا اینکه من آمدم و دخترم ماجرا را برایم تعریف کرد. من گفتم اِی وای که بختم سیاه شد، سلیمان دیگر به خانه نمی‌آید. از خواب که بیدار شدم، دیدم کناره خانه‌مان همه جمع شدند و فهمیدم که پسرم به شهادت رسیده است.
خاطره‌‌ای از شهید «قنبر عسکری کوویی»

کمک در کارهای خانه در سیره شهید عسکری

مادر شهید تعریف می‌کند: پسرم خیلی تواضع داشت، وقتی به خانه می‌آمد کمکم ظرف‌ها و لباس‌ها را می‌شست. وقتی به او اجازه نمی‌دادم که این کارها را انجام دهد به من می‌گفت؛ مادر من برای اینکه خدا از من راضی باشد کمکت می‌کنم.
خاطره‌‌ای از شهید «حسین دهقانی سیاهکی»

می‌خواهم برای حفظ اسلام در راه خدا خون بدهم

مادر شهید تعریف می‌کند: پسرم همیشه می‌گفت؛ من باید بروم و برای حفظ اسلام در راه خدا خون بدهم. آن‌هایی که به جبهه رفته‌اند هم مانند من پدر و مادری داشتند و من خونم رنگین‌تر از دیگران نیست، باید از میهن خود دفاع کنم.
مادر شهید «سلیمان رحیمی»

شفای همسرم را از مزار پسر شهیدم گرفتم

مادر شهید «سلیمان رحیمی» می‌گوید: چند وقت پیش پدر شهید مریض می‌شود و او را برای عمل به بندرعباس می‌فرستند، رفتم سر مزار شهید که شفاعت پدرش را بگیرم، به او گفتم تو پیش خدا حرمت داری، سلامتی پدرت را از خدا بخواه...
طراحی و تولید: ایران سامانه