آرزوی او بود که بتواند امام را ببیند حتی اینطور که به من گفتند روزی که آمده بود چقدر آرزو داشت او را ببیند و هر طوری که بود خود را به او رسانیده بود و همیشه سفارش میکرد که او تنها کسی است که میتواند ما را از این بدبختی و فلاکت نجات دهد.
وی عاشق امام بود و همواره میگفت امام را تنها نگذارید و قدر این انقلاب را بدانید این انقلاب با خون جوانان آبیاری شده و در حد توان خود به امام و انقلاب وفادار باشید و از آن حراست کنید.
ایشان در آن زمان اعلامیه های امام جمع میکرد و بین مردم پخش میکرد و کتابهای انقلابی را جمع میکرد و پارچه و لوازم بهداشتی برای مجروحین انقلاب جمع میکرد و به بیمارستانها و دیگر ارگانها میرساند
خانم پروانه چراغ نوروزی همسر سردار شهید همدانی 38 سال مجاهدت ایشان را جز به جزء روایت میکند. او کسی است که همدانی را برای عضویت سپاه تشویق کرده و سالیان دراز هم در کنارش با همه مشقات زندگی و با دوری اش کنار آمده است. روحیه شاداب و پر از امید همسر شهید باعث میشود که بتواند قصه زندگیاش به سادگی روایت کند.
شهید حسین رضا ناری در تاریخ 14/1/1344 درمحله ی انار شهرستان کمیجان از توابع استان مرکزی درخانواده ی متدین و مذهبی و کوشا چشم به جهان گشود.شهید در تاریخ 1350در شهرستان کمیجان شروع به تحصیل کرد و پس از سپری کردن مقطع ابتدایی و راهنمایی موفق به کسب مدرک دیپلم در رشته فرهنگ و ادب از دبیرستان نظامی شهرستان کمیجان گردید...
با شروع جنگ و گذشت بيش از 4 سال از جنگ وي در منطقه مهران و دهلران با درجه ستوان دوم ارتش و به عنوان فرمانده گروهان حضور داشت . چون داراي هوش و ذكاوت بالايي بود . . .
در تشییع جنازه استاد شهید دکتر کامران نجات اللهی شرکت کرده و در آنجا به وسیله ماموران رژیم منحوس پهلوی شناسایی شد و در حین بازگشت به خانه در نبش خیابان نزدیک منزل وی را به ضرب گلوله به شهادت می رسانند
همزمان با حركت انقلاب در سال 57 به عنوان سرباز وظيفه پادگان خود را ترك و به ايلام بازگشت تا بتواند در راهپيمايي ها شركت كند بعد از پيروزي انقلاب آهنگ بازگشت به پادگان خود را نمود و ادامه خدمت خود را گذراند.
امین سلطانی و زهرا متقی داماد و دختر بزرگ سردار همدانی، از ایشان تصویری دارند که نشان میدهد یک چهره ارشد نظامیچگونه تبدیل به یک پدر مهربان و دارای انعطاف میشود که با راهنمایی خود و بدون هیچ گونه تحمیل نظر و عقیده راه و رسم زندگی را به فرزندانش میآموزد.
خداوند در قرآن می فرماید، گمان نبرید کسانی که در راه خدا کشته می شوند، مردگان هستند و این یک حقیقتی است که فقط شهید آن را می فهمد و می تواند درک کند و خداوند این وعده را به شهید داده است.
پدرش بعلت بيماري نقاب خاك بر چهره كشيد و به سراي باقي شتافت و او كه اولين فرزند پسر خانواده بود جهت سرپرستي خانواده از آبادان به زادگاه خويش هجرت نمود .
بی شک جرعه ای از صبر زینبی دختر علی علیهالسلام در یک نیمه شب به همراه اشکهایی که مثل باران بر صورت این زنان باریدند، لبهایشان را تر کرده است وگرنه کجا میتوانند طاقت بیاورند و بنویسند: «شوهرم شهید شد»
حسین هیچگاه سازشکار نبود. همانقدر که توده محروم و رنجدیده را دوست داشت از ارتجاع و نیروها و سازمان های ضدخلق متنفر بود. هیچگاه تن به معیارها و فرمایشات سازمان ها واداره های رژیم نداد. چون توده های ستمکش ساده می زیست و همراه و همگام و میان آنان گام برمیداشت.