کتاب سوختگان وصال - صفحه 4

کتاب سوختگان وصال

اذان تو را،گوش سنگر،شنيده است...

تو مانند ابري ترين بغض سالي/ تو زخمي ترين شعر ناب خيالي / تو با خون،وضو مي گرفتي،برادر!

آبرو دادي زمين را...

آبرو دادي زمين را،سجده ي زخمي ترين!/ آسمان را آب دادي،خون جاري در زمين! / آن تكلف هاي مسمومي كه در تو،زخم كاشت
طراحی و تولید: ایران سامانه