نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
همزمان با آغاز هفته کتاب و کتابخوانی؛
نوید شاهد - فردا، همزمان با آغاز هفته کتاب و کتابخوانی، مراسم رونمایی از 3 عنوان کتاب در حوزه ایثار و شهادت با حضور مسئولان کشوری و استانی در قزوین برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۲۰۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳

برگی از خاطرات شهید "ابوترابی‌فرد"؛
نوید شاهد- «ظرف آش مرا آورد تا آش را با قاشق به من بدهد و بخورم. گفتم: حاج‌آقا من سل دارم و اگر این کار را بکنید شما هم مریض می‌شوید. گفت: پسرم این سل که می‌گویی چیه؟ تو دکون باز کردی. اینجا که اصفهان نیست زرنگ بازی در آورده‌ای، می‌خوای غذای بیشتری بهتو بدهند که این دکون را باز کرده‌ای؟ ...» ادامه این خاطره را همزمان با ولادت سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" از این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۹۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳

نوید شاهد - «وقتی ذکریا دید حریف خواهر بزرگ‌ترش نمی‌شود، رفت سراغ زینب. وسط سریال و تماشای تلویزیون بازی‌اش گرفته بود. مدام سر به سرش می‌گذاشت و دستش را جلوی چشم‌های زینب می‌گرفت ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "ذکریا شیری" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲

نوید شاهد - مادر شهید جمشیدی نقل می‌کند: «بعد از اتمام دوران خدمتی اش به خانه نیامد. او بسیار تلاش کرد تا دوباره او را به مناطق جنگی اعزام کنند.» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲

نوید شاهد - «گفتم باشد کاری می‌کنم که فردا و پس فردا خودتان من را بیرون کنید. صبحگاه که برگزار می‌شد اسامی را که می‌خواندند، من از زیر پتو و بالای کانکس می‌گفتم حاضر، من اینجا هستم! آن‌ها هم یکدیگر را نگاه می‌کردند ...» ادامه این خاطره را از رزمنده دفاع مقدس "ولی‌الله محمدی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۰

شهید«محمد یوسف میربلوچ‌زهی»:
نوید شاهد - شهید «محمد یوسف میربلوچ‌زهی» از شهدای آبان‌ماه 64 که طی عملیاتی در کمین اشرار افتاده و به درجه شهادت رسید. در سالروز شهادتش خاطره‌ای از زبان همسر «محمد یوسف میربلوچ‌زهی» منتشر شد. که در آن شهید بیان ‌می‌کند: شهید می‌شوم، یاد و خاطره‌ام را زنده کنید.
کد خبر: ۵۲۰۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۰

خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «7»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت یک بچه ها جهت نماز و ناهار پراكنده شدند و ساعت 3 دوباره در ميدان جمع شدند و از تيپ عاشورا سه گردان رزمی جدا گرديد كه گردان امام حسين (ع)، امام حسن(ع) و امام علی(ع) نام گرفت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۶۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۷

خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «6»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در كردستان خانه ای را افراد كومله اشغال كرده بودند تا از آن بر عليه رزمندگان ما استفاده كنند. صاحب خانه زنی بود که دو بچه كوچك داشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۶۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۶

خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «5»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در جمع ما بچه های شيراز همه پاسدار بودند. به جز پدر كدخدا كه او هم با ما آمده بود و قبلاً راننده اتوبوس بوده و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۲

نوید شاهد - «من هنوز چیزی ننوشته‌ام که به کسی خارج از نوبت زمین بدهند. شما می‌گویی زمین‌ها را به دوستان و آشنایانشان می‌دهند. وای به روزی که من هم سفارش کسی را بکنم! آن وقت باغ را با همه محصول آن بین خودشان تقسیم می‌کنند! به رفیقت بگو به نوبت خودش قانع باشد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۰۶۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۹

خاطره خودنوشت شهید "حسين رنجبر اسلام لو" «4»
شهید "حسين رنجبر اسلاملو" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شب عاشورا در يك محل جمع شدند و با شور و حال وصف ناپذيری سينه زدند و گريستند و از آن شب های كم نظير بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۶۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۱

روایتی خواندنی از همرزم شهید « شهریار قلی پور»؛
همرزم شهید « شهریار قلی پور» می گوید: « شهید یکه و تنها با شجاعتی وصف ناپذیر زیر آتش دشمن که یک لحظه هم قطع نمی شد می رفت و تا آخرین فشنگ با آنها می جنگید.»
کد خبر: ۵۲۰۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۸

نوید شاهد - «یکی از دوستانم به نام علی سرداری در آسایشگاه شماره هفت بود. به سرم زد برای مدتی هم شده اتاقم را با یکی عوض کنم و برم آنجا. عراقی‌ها به هیچ وجه موافقت نمی‌کردند، به همین دلیل خودم یک نفر را پیدا کرده و جابه‌جا شدم، ولی قضیه لو رفت و با عکس‌العمل نیرو‌های بعثی مواجه شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالی‌نژاد" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۰۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۸

برگی از خاطرات شهدا؛
نوید شاهد - «یک روز با محمدعلی برای اقامه نماز به مسجد می‌رفتیم که سه تا از جوانان محل را دید و با اینکه بزرگتر از آن‌ها بود، در سلام کردن به آن‌ها پیش‌دستی کرد. من همان لحظه اعتراض کردم و گفتم: چرا شما اول سلام کردی؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی برجی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۷

نوید شاهد - شهید علیرضا آبافت، دانش آموز سال آخر دبیرستان، امتحانات نیمه دوم را نیمه تمام گذاشت تا برای آزمون غیرت سنگ تمام بگذارد؛ دبیرستان را تمام نکرد اما با مهر قبولی شهادت، دبیرستانی اکنون به نام اوست و صدها و شاید هزاران دانش آموز با یادو خاطره او تحصیل کردند و او الگویی ماندگار برای دانش آموزان شد.
کد خبر: ۵۲۰۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۵

نوید شاهد - پدر شهید "مجید بلبل " در خاطره ای از فرزندش اینطور می گوید:«خیلی به خواندن نماز اول وقت در مسجد اهمیت می داد و در این خصوص به خانواده هم سفارش می کرد تا نمازشان را اول وقت در مسجد بخوانند.» ادامه این خاطره را در نوید شاهد هرمزگان بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۳۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۵

خواهر شهید «برات زینعلی»:
نوید شاهد - شهید «برات زینعلی» در یکی از روستاهای زابل دیده به جهان گشود، پس از اتمام تحصیلات به استخدام نیروی انتظامی در‌آمد و بارها به جبهه اعزام شد، سرانجام در آبان 1366 در طی درگیری با اشرار به درجه شهادت رسید، در ادامه خاطراتی از شهید گران‌قدر را می‌خوانیم.
کد خبر: ۵۲۰۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۵

نوید شاهد - «بعضی وقت‌ها مدیر مدرسه سر صف محمود را تشویق می‌کرد و او را به عنوان شاگردی ممتاز معرفی می‌کرد می‌گفت: محمود پروانه و گل سرسبد این مدرسه است، سعی کنید مثل محمود باشید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمود مافی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۰۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۵

همرزم شهید هاشم اعتمادی در خاطره ای می گوید: «هاشم آقا از خیلی جهات با ماها فرق داشت؛ متفاوت بود و کارهای عجیب و غریب می کرد، مثلا تو گرمای پنجاه درجه ی تابستان جزیره ی مجنون...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۴

برادر شهيد "هاشم شيخی" در خاطره ای می گوید: «تا یاد دارم، همیشه سرزنده و پرتحرک بود. توی کوچه و خانه شیطنت زیاد می کرد. یک روز پدرم از کوره در رفت و افتاد دنبالش...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۱۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۵