گفتگوی اختصاصی مادر شهید «سید عمار موسوی» با نوید شاهد
«به او گفتم: عزیز مادر به کجا می روی؟! با همان لبخند همیشگی که بر لب داشت دستانم را بوسید و گفت: عازم تهران هستم. وقتی داشت می رفت با آن تبسمی که همیشه برلب داشت به شوخی به من گفت:مادر جان من دارم می روم که شهید شوم، با من حرفی نداری؟ و همچنین گفت: مادر جان من انتظار دارم دعا کنی تا شهید شوم و این آخرین وداع ما بود.» آنچه خواندید بخشی از سخنان مادر شهید «سید عمار موسوی» در گفتگو با نوید شاهد خوزستان است. شما را به خواندن متن کامل این گفت و گو دعوت می کنیم.