خاطره - صفحه 35

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
شهید «جواد مومن‌کیایی» در نامه خود خطاب به خانواده چنین می‌نگارد: «ان‌شاءالله ما با پيروزي كامل به كربلا خواهيم رفت و قبر شش گوشه امام حسين (ع) و تمام شهدا را زيارت مي‌كنيم براي امام عزيز و رزمندگان دعا كنيد.»
کد خبر: ۴۷۷۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶

مادر شهید «مجتبی گلچین» می گويد: «در دوره پاسداری اش، آن زمان كه كمبود نفت بود، به او گفتم: مجتبی، من می خواهم در منزل، روضه بگيرم. چيزی برای روشن كردن سماور ندارم. مقداری نفت بياور تا سماور را روشن كنم، دستش را به صورتش كشيد و گفت: مادر!». متن کامل این خاطره را در نوید شاهد مازندران بخوانید.
کد خبر: ۴۷۶۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۸

شهید "محمد (ناصر) اشتری" دوم خرداد ۱۳۴۱‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد.همرزمان و اطرافیان او خاطراتی را از او به یادگار دارند.
کد خبر: ۴۷۶۷۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۶

"احمدمجرد" از شهدای ترور استان هرمزگان است که يكم فروردين 1341 در شهرستان بندرعباس دیده به جهان گشود. به مناسبت سالگرد تولد این شهید بزرگوار خاطره ای به نقل از برادر ایشان نقل می شود که نشان از تلاش و فعالیت این شهید بسیجی در مبارزه با منافقین خلق دارد . در ادامه این خاطره را تقدیم حضورتان می کنیم.
کد خبر: ۴۷۶۴۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۲

مادر شهید " ابراهیم آرامش" خاطره ای از پسر شهیدش نقل می کند که از اشتیاق وی برای شهادت حکایت دارد چرا که در زمان اعزام به جبهه سنش قانونی نبوده و او متوصل به راه دیگری برای پذیرش در جبهه شده است... نوید شاهدتهران بزرگ شما را به مطالعه کامل این از این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۶۰۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱

مادر " شهید تاجیک فر" می‌گوید: «هنگامی که پسرم می خواست به تهران بیاید پول نداشت، چو به صندوق جبهه کمک کرده بود. اما به دلیل مشکلات زیاد رزمندگان راضی هم نشد پولش را پس بگیرد.» متن این خاطره زیبا را در نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۴

همرزم شهید "زین العابدین محمدی" می‌گوید: هرکس از خواب بیدار می شد پتویش را روی او می انداخت و او هم در آن گرما در زیر و تو مانده بود.
کد خبر: ۴۷۵۲۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰

همرزم شهید "سید جلال محمدی" می‌گوید: وقتی با سید جلال شوخی می‌کردند ناراحت نمی‌شد.
کد خبر: ۴۷۵۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱

مادر شهید "محمد محمدی" می‌گوید: هیچ وقت یادم نمی رود قرار بود چند نفر به عیادتش بیایند. محمد مرا صدا کرد و گفت مادر اگر بچه ها چیزی خواستن بگو نداریم .حتی آب .
کد خبر: ۴۷۵۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰

مادر شهید "جعفر مقدم" می‌گوید: ماه رمضان بود که یک نفر به مغازه می آید و جلوی چشم او روزه خواری می کند و همچنین سفارش کار می دهد.
کد خبر: ۴۷۵۲۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰

شهید "ذبیح اله مقدم" کشاورزی منصف بود و همیشه به روزی دیگر افراد نیز فکر می‌کرد.
کد خبر: ۴۷۵۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰

پدر شهید "صمد مقدم" می‌گوید: روزهای جمعه یا تعطیل فامیل ها به منزل ما می آمدند و دور هم جمع شده، می‌گفتند و می‌خندیدند. ولی صمد هیچ وقت در جمع حاضر نمی شد.
کد خبر: ۴۷۵۰۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷

مادر شهید "عبداله مولائی" می‌گوید: یک بار عبداله آمد خانه و گفت مادر این دفعه شب عملیات قرار است حنابندان بگیریم من و محسن قسم خوردیم با هم حنا گذاریم همان دفعه آخرین باری بود که عبداله را دیدم.
کد خبر: ۴۷۴۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵

مادر شهید "سیروس مهدیخانلو" می‌گوید: نماز می خواندم که سیروس آمد و کنار من مشغول نماز شد. گفت که می خواهم دعای امام زمان عجل الله و نماز شب بخوانم.
کد خبر: ۴۷۴۸۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۷

مادر شهید "خلیل مهری" تعریف می‌کند: همسایه‌ای داشتیم به نام مشهدی مریم سنش از صد سال هم بیشتر بود اما فرزند نداشت و تنها زندگی می کرد. خلیل خیلی به دیدن او می‌رفت.
کد خبر: ۴۷۴۸۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶

همرزم شهید "ابوالفضل نوری" می‌گوید: قرار شد تا دو و نیم نصف شب پنج نفره به قله برویم ساعت مقرر هر ۵ نفر حرکت کردیم حدود ساعت چهار و نیم صبح به قله رسیدیم. هوا تاریک روشن بود همه جا ساکت بود عراقی‌ها خواب بودند.
کد خبر: ۴۷۴۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۵

پدر شهيد اسماعيل فتحى مى گويد: « اسماعيل در بازار از من چيزى خواست و من برايش نخريدم و من از بازار با پاى پياده به منزل آمدم». خاطره جالب اين پدر شهيد را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۴۷۴۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴

همرزم شهید شهید "عباس نقی لو" می‌گوید: طبق معمول بعد از غذا مسواک و خمیر دندانش را برداشت تا مسواک بزند. بعد از مسواک زدن که از کنار آب بلند شد تا به طرف سنگر بیاید که همانجا پر کشید.
کد خبر: ۴۷۴۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۴

جواد غم پرور همرزم شهید "رضا مهدی رضایی" چنین می‌گوید: برایمان سوال شد که اگر ما هم شهید شویم آن وقت کجای محل را به نام ما می کنند. از حسینیه به سمت خانه ابوالفضل پیچ کوچکی بود که اسم آن را گذاشتیم "پیچ شهید خدامرادی".
کد خبر: ۴۷۴۵۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۳۰

دختر شهید "حسین نقیلو" از پدر خود چنین می‌گوید: پدرم نقاشی آخرش را با خط خون کشید و من هنوزم که هنوز است دارم تلاش می کنم رمز نقشی را که در جبهه کشید بفهمم.
کد خبر: ۴۷۴۳۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۹