مصاحبه با آزاده

آخرین اخبار:
مصاحبه با آزاده
روایتی از شهید غریب در اسارت «مهدی احسانیان کوهی خیل جویباری»

شهید غریبی که زخم‌هایش بوی ایمان و صبر می‌داد

محمد مجیدی، جانباز و آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس، در گفت‌وگو با نوید شاهد تهران بزرگ، پرده از خاطره‌ای برمی‌دارد که در آن، غربت اسارت در برابر عظمت ایمان رنگ باخت. او روایت می‌کند: «در گوشه‌ای از اردوگاه، جایی که گرمای طاقت‌فرسا با بوی تند عفونت زخم‌ها در هم آمیخته بود، صدایی آرام و متین از زمزمه قرآن برمی‌خواست. آن صدا متعلق به شهید مهدی احسانیان کوهی‌خیل بود؛ شهیدی که سینه‌اش بر اثر برخورد ترکش شکافته شده بود و پایش نیز مجروح بود، اما همچنان با لبخندی تلخ دعا می‌کرد: «خدایا! مرا زودتر ببر، تا رفیقانم از بوی زخمم در رنج و شرم نباشند.»
گفتگو با آزاده و جانباز دفاع مقدس «یوسفعلی موسی‌سمنانی»

روایت آزاده موسی‌سمنانی از لحظات پایانی زندگی شهید «قاضی‌نسب»

«یوسفعلی موسی‌سمنانی» می‌گوید: «حسن گفت: موسی من شهید می‌شوم. گفتم: حسن‌جان! مرگ و زندگی دست خدا است. امکان دارد همه ما اینجا شهید شویم. حسن حدود دو ساعت بعد به شهادت رسید.»
گفتگوی اختصاصی با جانباز و آزاده دفاع مقدس؛

خبر به رهبری رسیدن امام خامنه‌ای در اسارت، جانی دوباره به اسرا بخشید

آزاده سرافراز یوسف بختیاری از خاطراتش در دوران اسارت گفت: «بعد از رحلت امام خمینی (ره) دیگر امیدی نداشتیم تا اینکه در اسارت متوجه شدیم امام خامنه ای (مدظله العالی) به رهبری منصوب شده‌اند، آن جا بود که جان دوباره گرفتیم.» متن کامل این گفتگو را در ادامه بخوانید.
گفتگویی با جانباز و آزاده کردستانی:

نعم سیدی؛ أنا حَرَسَ خمینی

نوید شاهد - چون مقداری ریش بیشتر داشتم بیشتر کتک خوردم، 4 نفر از عراقی ها که درشت هیکل بودند ریشم را می کشیدند به طوریکه مشتشان پر می شد از موی ریشم؛ احساس می کردم پوستم با ریشم جدا شده، زیر شکنجه داد می زدند «انت حرس خمینی» (یعنی پاسدار خمینی (ره) هستی) بعد با شدت بیشتری کتکم می‌زدند. من هم بخاطر اینکه بیشتر حرسشان را دربیاورم می گفتم «نعم سیدی؛ انا حرس خمینی». باهم پای خاطرات خواندنی جانباز آزاده "مسعود مرادیان" می‌نشینیم.
خاطراتی شنیدنی از زبان آزاده ی سرافراز "محمود منصوری"

ملاقات دو شهید در اردوگاه "تکریت"

بعد از دو، سه روز دنبال 2 نفر از همرزمانم به اسم "حمید زرگوشی" و "رحمان سلطان" گشتم که مثل من خبر شهادتشان را داده بودند ولی جسدشان پیدا نشده بود، تا این که بالاخره بعد از حدود یکی دو ماه رحمان را پیدا کردم، در واقع ما دو شهیدی بودیم که یکدیگر را در اردوگاه بعثی ها ملاقات می کردیم .
مصاحبه دوم

من یک دیده بانم / مصاحبه با آزاده سرافراز عباس ابراهیمی

عباس ابراهیمی متولد 1340 در شهرستان محلات بدنیا آمده اند. ایشان دی ماه 1359 به صورت داوطلبانه به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام شدند...
مصاحبه اول

من یک دیده بانم / مصاحبه با آزاده سرافراز عباس ابراهیمی

عباس ابراهیمی متولد 1340 در شهرستان محلات بدنیا آمده اند. ایشان دی ماه 1359 به صورت داوطلبانه به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام شدند. در جبهه به صورت دیده بان خدمت می کردند...
طراحی و تولید: ایران سامانه