شهید سیدمجتبی هاشمی

شهید سیدمجتبی هاشمی

امشب می‌خواهیم یک کار سامورایی بکنیم!

بعثی‌ها می‌خواستند حمله کنند و ارتش سلاح سنگین به گروه رزمنده‌های ایرانی نمی‌داد. فرمانده گروه بشکه‌های خالی را آورد و بین بچه‌ها پخش کرد. کسی علت این کار را نمی‌دانست؛ اما پایان عملیات یکی از بعثی‌ها سکته کرده بود.

شهید سیدمجتبی هاشمی ؛ راه ما راه حسین (ع) و شهادتمان عاشورایی است

تنها یک چیز می توانست گروه فدائیان اسلام را با آن نوع ترکیب، آن گونه پاک و خالص گرداند تا در جهادشان در راه خدا، ذره ای ریا و ناخالصی دیده نشود؛ فرهنگ انسان ساز عاشورای حسینی!
خاطراتی از شهیدسید مجتبی هاشمی

در کربلای ایران، عاشورای دیگری شکل گرفته بود

محرم در راه بود و خون حسینی در رگ های شیعیان به جوشش درآمده بود. دل های نازکمان برای عزاداری و چشم هایمان برای گریستن بر مصیبت سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) و خاندان گرامی اش آماده بود.
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

قاسم های جنگ

در گروه فدائیان اسلام، قاسم ها و حبیب بن مظاهرهایی بودند که با رشادت، مقابل تجاوزکاران بعثی مقاومت می کردند. نوجوان های سیزده، چهارده ساله ای که انگار یک شبه مرد سی ساله شده بودند. دلیر و بی باک!
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

بمب روحیه

روزی نبود که به بیمارستان سرنزند. مرتب به مجروحین سرکشی می کرد. حضورش در بیمارستان، برای همگان روحیه بخش بود. حتی پزشکان و پرستاران هم از نحوه ی رفتار، گفتار و برخورد ایشان روحیه می گرفتند.
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

صدام وعده کرده بود بیست و چهار ساعته کل خوزستان را تصرف کند

وقتی ارتش عراق، سی و یک شهریور ماه سال 1359 رسما از مرز شلمچه عبور کند و از مسیر نو به سمت خرمشهر پیش رفت، صدام خودش را آماده می کرد تا چند ساعت بعد وارد خرمشهر شود و با عنوان سردار قادسیه عکس فاتح بگیرد و روز بعد در اهواز سخنرانی کند.
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

مقاومت در خرمشهر تمام محاسبات دشمن را برهم زد

مقاومت در خرمشهر تمام محاسبات دشمن را برهم زد. جنگ های نامنظم چریکی، شبیخون های پی در پی شبانه توام با رعب و وحشتی که در جان عراقی ها ریخته می شد، حتی به اسارت درآمدن تعدادی از نیروهای عراقی و ... همگی تمام رشته های فرماندهان ارشد عراق را پنبه کرد.
برگی از خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی

با خدا عهد بسته بودیم که تا آخرین قطره ی خونمان با متجاوزین بجنگیم

س از تماشای صحنه های رقت بار آوارگان و جنگ زدگان در اهواز، اشتیاقمان برای رسیدن به خرمشهر دوچندان شد. هر کسی مظلومیت مردم را در آن جا می دید، با خدا عهد می بست که تا آخرین قطره ی خونش با متجاوزین بجنگد.
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

پنجه در پنجه رئیس جمهور

فرماندهی شهید هاشمی در منطقه ی آبادان، زبانزد خاص و عام بود. طوری که مسوولان درجه اول مملکتی برای بازدید از فدائیان اسلام و دیدار و گفت و گو با ایشان به آبادان و هتل کاروانسرا می آمدند.
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

سلاح شان ایمان شان بود

از کل آن نود نفر، فقط تعداد اندکی آشنا به فنون نظامی بودند، اکثرا برای اولین بار سلاح به دست می گرفتند. اگر چه روحیه شان آن قدر بالا بود که چوب هم به دستشان می دادی، دخل دشمن را می آورند. کلیه ی آموزش های نظامی را در همان میدان جنگ آموختند.
برگی از خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی

یک گروه با کلی استعداد

گروه فدائیان اسلام، فقط در خرمشهر نمی جنگیدند، بلکه با تدبیری که سیدمجتبی به کار برده بود، هر کس بنا به تخصص و تجربه ای که داشت، به کار گرفته شد.

او همیشه لباس رزم بر تن داشت!

فرودگاه مهرآباد تهران که بمباران شد، درنگ نکرد، فوری آماده ی رفتن به جنگ شد. نیاز به لباس رزم نداشت، چرا که آن را همیشه بر تن داشت. از آغاز نهضت مبارزه با طاغوت، تا لحظه ی شهادت! نه فقط در میدان رزم، که در همه جا و همه حال!
برگی از خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی

انقلاب هنری؛ هنر انقلابی

نقاش زبردستی بود. باذوق و سلیقه، لکه های رنگ را روی بوم کنار هم می نشاند و مناظر زیبا و خاصی از طبیعت خلق می کرد. از ترکیب رنگ ها، گل های خوش آب و رنگی پدید می آورد. آن قدر طبیعی و باطراوت که ناخودآگاه بوی عطرشان را در شامه ات استشمام می کردی.
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی

تسخیر لانه جاسوسی

کسی به بچه هایی که در آنجا بودند نگفت که حتما به کمیته بیابید، بلکه براساس یک سری تمایلات انقلابی آمدند.
ویژه نامه شهید سید مجتبی هاشمی (همپای صاعقه)

وصیت نامه شهید سید مجتبی هاشمی

از پدر و مادر عزيزم حلاليت مي‌طلبم و همسر و فرزندانم را به شما مي‌سپارم، اميد كه آنانرا در جهت دين مبين اسلام به رهبري امام تشويق كنيد.
ویژه نامه شهید سید مجتبی هاشمی

نگاهی به حیات ظاهری سید شهید

با شروع غائله كردستان، شهيد هاشمي به همراه عده‌اي از افراد كميته 9 در پي فرمان بسيج عمومي حضرت امام(ره) عازم غرب كشور شد و در آزادي و پاكسازي آن منطقه شركت نمود. هنوز چند روز از تجاوز عراق به خاك كشورمان نگذشته بود كه سيد مجتبي، به همراه عده‌اي از دوستان و همرزمانش به صورت داوطلبانه و مستقل عازم جنوب كشور شد و در مدرسه "فدائيان اسلام"، واقع در شهر آبادان مستقر شد و بدين ترتيب اولين نيروي انتظامي نامنظم براي مقابله با تهاجمات بعثيون در ابادان و خرمشهر بوجود آمد كه به گروه فدائيان اسلام معروف شد
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه