نوید شاهد - مادر شهید "حسین مجدی" نقل میکند: «وقتی حسین به دنیا آمد، روی صورتش یک پوسته سفید مانند نقاب کشیده شدهبود و در هالهای از نور غرق بود. قابله او که زن بسیار مومنی بود، به من گفت: اسم این فرزندت را حسین بگذار!» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۵۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۳
نوید شاهد - جشنواره داستان كوتاه و خاطرات دفاع مقدس به مناسبت چهلمين سالگرد دفاع مقدس در مازندران برگزار مى شود.
کد خبر: ۴۸۵۲۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۲
نوید شاهد خراسان جنوبی مصاحبه و خاطرات شهید "بهروز ربانی" را منتشر میکند. وی روز بیست و سوم فروردین سال ۱۳۴۷ در تهران متولد و روز هفتم مردادماه سال ۱۳۶۴ در منطقه مهران به فیض شهادت نایل شد.
کد خبر: ۴۸۵۱۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۱
نوید شاهد خراسان جنوبی به مناسبت سالگشت شهادت سردار رشید اسلام شهيد "صفر علي رضايي" خاطره گویی خانواده و همرزمان این دلاور مرد صحنه های نبرد را منتشر می کند. او روز دوم اسفند ماه ۱۳۳۸ در روستای نوگیدر از توابع شهرستان بیرجند متولد و روز ششم مرداد ۱۳۶۷در منطقه اسلام آباد غرب به فیض شهادت نایل شد .
کد خبر: ۴۸۴۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۵
گفتوگویی به مناسبت پنجم مردادماه؛
نوید شاهد - اسماعیل زمانی از جانباران و پژوهشگران دوران دفاع مقدس است. در روایت خاطراتی از عملیات مرصاد چنین میگوید: «شهید "محمود خالقی" فرمانده دسته علی اصغر (ع) گفت: «داش داوود، ما مرد جنگیم! به مامانم گفتم: من تا کربلا نروم برنمیگردم. با این جمله محمد، همه صدای خنده همه بچهها بلند شد. به او میگفتند: بچه ننه...»
کد خبر: ۴۸۴۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۵
روایتی خواندنی از فوزیه گودرزی، پرستار ایثارگر در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - فوزیه گودرزی، پرستار ایثارگر کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس می گوید: «یک لحظه به ذهنام آمد نبض کشاله ی ران را بگیرم. آن نبض، نبض فوق العاده حساسی است. اگر آن هم نمیزد مجروح رفته بود و دیگر نمی شد کاری کرد. تا صبح روی سر سید علی پلک روی هم نگذاشتیم؟ در عوض صبح الحمد الله حال مجروح مان خوب بود و مرگ بازی برده اش را باخته بازی کرد...»
کد خبر: ۴۸۳۴۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵
نوید شاهد - خاطرات شهید مهدی صبوری در جبهه چزابه از زبان همرزمانش را منتشر میکند. وی روز پانزدهم اسفند ماه 1338 در شهرستان فردوس متولد و روز سیزدهم فروردین1361 به مقام رفیع شهادت رسید.
کد خبر: ۴۸۲۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۸
نوید شاهد _ کتاب "ردپا"، به قلم حسین یاقوتی در 20 فصل و عکسهایی که ضمیمه شده، زندگی رزمنده حمید نظری را که معاون عملیات لشگر 25 کربلا را بر عهده داشته، مورد بررسی قرار داده و خاطراتی را از زبان او در خود جای داده است.
کد خبر: ۴۸۲۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۸
خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت نهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «تابستان 1362 زمانی که در انتظار تحویل گرفتن خط پاسگاه زید، در چادرهای پشت خط مستقر بودیم، چند نفر از بچه بسیجیهای کم سن و سال بودند. فرمانده گردان به آنها دستور داد که برگردند به شهرستان اما برنگشتند... »
کد خبر: ۴۸۱۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
نوید شاهد - کتاب "اشک هایی که خمپاره شدند" مجموع خاطرات اولین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان است که در سال 91 به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۸۱۴۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۶
«هر روز داغش برایم تازه تر می شد و نمی توانستم شهادتش را بپذیرم. هر شب با گریه به خواب می رفتم. یک شب به خوابم آمد و با مهربانی گفت: مادرجان! این قدر بی تابی نکن! همراه من بیا تا جایم را به تو نشان بدهم. دستم را گرفت و با خودش برد...» آنچه خواندید به نقل از مادر شهید"محمدباقر پورغلامحسین علی آبادی" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲
شهید"سیدمهدی شاه چراغ" فرزند سید علی اکبر، تابستان 1338 در دامغان متولد شد.وی کارمند آموزش و پرورش بود و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.او نوزدهم اردیبهشت 1361 در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مجموعه ای از خاطرات این شهید گرانقدر را برای علاقمندان منتشر می کند که "آغوش گرم پدر پس از شهادت" یکی از این مجموعه خاطرات است.
کد خبر: ۴۷۹۳۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰
"علی نجف شجاعیان"از رزمندگان دوران دفاع مقدس می گوید: پیام من به ملت ایران این است که وحدت و یکپارچگی خود را حفظ کنند و با تمام توان از اسلام و جبهه ها حمایت نمایند.
کد خبر: ۴۷۸۴۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲
خاطرات رزمندگان و همرزمان شهدا
رزمنده دلاور سید عباس میر معینی چنین روایت می کند: وقتی خودم را در دل دشمن تنها دیدم و حس کردم لحظه های آخر عمرم فرا رسیده است، صدایی غریب به گوشم رسید و راه را نشانم داد.
کد خبر: ۴۷۸۴۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴
گریه نمیکردم. ولی در دلم آشوبی به پا بود که نگو! مادرم آنقدر در مدرسه ماند تا کلاسبندی ما مشخص شد و پشت نیمکتها نشستیم. آن روز نتوانستم حواسم را جمع کنم و مدام... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «رقیه صفری» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۷۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
خاطراتی از شهیدمحمدکاظم شهروی
همسر شهید "محمد کاظم شهروی" چنین نقل می کند:«بچه ها را اینطوری توجیه می کردم که بابا رفته پیش خدا. آن موقع بچه ها کوچک بودند و خیلی از مسائل را نمی فهمیدند.پدربزرگ و مادربزرگشان که رفتند مکه، بچه ها خیلی خوشحالی می کردند.می گفتند:بابابزرگ و مادرجون رفتند پیش خدا، برگردن بابا رو هم باخودشون میارن. وقتی از مکه برگشتند...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه ادامه این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۷۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۴
شهید "ابوالفضل زادخیر رحمت" اهل خطه شمال کشور است. هفدهم فروردین 42 در بابل به دنیا آمد. در رشته اقتصاد دیپلم گرفت. وی در نوزدهم فروردین 61 در خرمشهر به شهادت رسید. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مجموعه خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر کرده است که "سر ده روز بر می گردم" یکی از این خاطرات است. توجه شما را به مطالعه این خاطرات جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۷۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱
همرزم شهید "رحیم بلوچی" نقل می کند: «با رحیم سرباز بودیم. در لشگر 58 خدمت می کردیم. داشتند ما را از جنوب به غرب می بردند. رحیم به من گفت:حمید! من جنوب شهید می شم. با خودم فکر کردم که رحیم داره حرف های بی ربط می زنه. مدتی در غرب بودیم. بعد ما را به جنوب منطقه شرهانی آوردند. همدیگر را دیدیم. گفت:یادته بهت چی گفتم؟ آخرشه....» نوید شاهد سمنان توجه شما را به مطالعه ادامه این خاطره جلب می کند.
کد خبر: ۴۷۷۵۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱
شهید سید جلیل میرشفیعیان در دوران دفاع مقدس در حالی که لباس نو و تمیز به تن کرده بود، ماجرای شهادتش را برای همرزمانش بازگو میکند.
کد خبر: ۴۷۷۳۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۸
مادر شهید "ناصر توکلی"نقل می کند:«از خدا خواستم جایگاه و منزلت پسرم را به من نشان دهد. همان شب خواب دیدم به جایی رفته ام که درآنجا دو پیرمرد نورانی نیز حضور دارند. گفتند:دنبال چی می گردی؟ گفتم:دنبال بچه ام می گردم و پسرم را گم کرده ام. آنها گفتند:دنبال ما بیا! با ایشان رفتم. جنازه پسرم را داخل چیزی شبیه طلا پیچیدند.من و دخترم جنازه را بلند کردیم و پرسیدیم:«کجا ببریم؟». گفتند:«ریکان.» پیش پسر عمه اش که شهید شده بود. جنازه را سینه زنان به ریکان بردیم...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه ادامه این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۶۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۵