خاطرات دفاع مقدس - صفحه 23

آخرین اخبار:
خاطرات دفاع مقدس

غریبانه های شهدای آزاده (4) ؛ بلاجوی دشت کربلا

شهید مظلوم محمد صابری انسانی وارسته و پا کباز که پس از هفت سال مقاومت و ایستادگی بر سر عشق خود عشق به معبود جان خویش را بر طبق اخلاص و صفا قرار داده و با یک دنیا شور و شعف تقدیم کرد.

غریبانه های شهدای آزاده (3) ؛ سروده ای برای مادر

محمود امجدیان متولد 1342 کرمانشاه در عملیات والفجر مقدماتی اسیر شد. مدت زیادی از اسارتش را در موصل 3و 4 گذراند و سال 67 به اردوگاه 17 تکریت منتقل شد.
خاطرات شهید

خاطره ای از زبان همسر شهید قلی علی نیایی اصل

روزهای آخر زندگی موقعی که می خواست به جبهه برود مثل این که می دانست دیگر به خانه بر نمی گردد

دست نوشته شهید احمدرضا احد؛ «چهره شجاع مردان»

خورشید کم کم خود را از مشرق نمایان می کرد که واقعه عجیبی رخ داد. دو نفر از برادران- رحمانی و مصطفی- گفتند که می خواهند به عراقی ها ضرب شستی نشان دهند. برای این منظور برادران عین الله و رضایی را با خودشان ببرند.

خاطرات پرتقالی (14)؛ روحیه دادن از نوع جنگی!

ادامه ی عملیات کربلای 5 بود. نفسم داشت از جراحت شیمیایی، بند می آمد. جراحت آن قدر بود که دیگر فکر می کردم، امیدی به زنده ماندنم نیست. توی همین فکر و خیال بودم که یکهو، چشمم افتاد به آقای کابلی که داشت از کنارم رد می شد.

خاطرات پرتقالی(6)؛ تلافی شوخی

ماه ها قبل از شروع عملیات «والفجر 8»، نزدیکی های ساحل اروند کنار، گروهان های 1 و 2 از گردان یا رسول (ص) لشکر 25 کربلا بودند، داشتند آموزش ها، به خصوص غواصی را می گذراندند تا برای عملیات عبور از رودخانه ی اروند آمادگی کافی داشته باشند.

خاطرات پرتقالی (5)؛ کانال کنیِ بخش دارها

زمان جنگ رسم بود که سازمان های دولتی، مدیرها و کارمندهای خود را به جبهه اعزام می کردند. سال 1365 در فاو مستقر بودیم. بی سیم خبر داد. بخشدار «میاندرود» و «کیاسر»، سهمیه ی مدیرهایی هستند که این دفعه قرار است چند هفته مهمان محور، توی خط باشند.

خاطرات پرتقالی (3)؛ نامردها نجاتم بدهید!

در هورالعظیم بودیم، شهریور سال 1364. آماده می شدیم برای عملیات قدس. یک روز فرمانده لشکر- مرتضی قربانی- آمد به حاج جوشن گفت:حاجی! بچه ها رفتند هور تمرین بلم سواری و تیراندازی.
خاطرات رزمندگان عملیات بیت المقدس

روایت حماسه 1

عملیات بیت المقدس یکی از بزرگترین و غرورآفرین ترین عملیات های دوران دفاع مقدس بشمار می رود . لذا با توجه به حضور در ایام وقوع عملیات بیت المقدس هر روز خاطراتی را از زبان رزمندگان حاضر در این عملیات و جنبه های مختلف این عملیات در اختیار شما خوانندگان محترم قرار می دهیم .

خاطرات پرتقالی (2)؛ سقوط آزاد

یک روز پسرخاله اسماعیل از فاو آمد اهواز، شهرک پایگاه شهید بهشتی تا سری به ما بزند و خستگی ای در کند. دو تا چتر منور خوشگل هم با خودش آورد. می خواست برای یادگاری با خودش ببرد شمال. با کلی سماجت، راضی اش کردم یکی از بدهد به من.

خاطرات پرتقالی (1)؛ کلاشینکف پلاستیکی

وقتی وارد پایگاه شهید بهشتی می شدم، دو تا چشم دیگر قرض می کردم که آدم های پدرم را بشناسم. یکی از آن ها آقای مهرزادی بود؛ مسئول ستاد لشکر. او همیشه آمار مرا داشت. می دانست بابا که منطقه است سرو کله ی من هم پیدا می شود.
خاطرات زنان دفاع مقدس:

این عشق ناتمام ...!

روایتی کوتاه از خواهر جانباز «آمنه وهاب زاده» از اتفاقات جنگ.
خاطرات شهید

خاطرات شهید حسن بایرام زاده

خاطرات شهید حسن بایرام زاده از زبان مادر
خاطرات قفس

خاطرات دوران اسارت

خاطرات آزادۀ جانباز محمد­علی ملتجاییِ فرید از اسارت
خاطرات آزاده

خاطرات آزادۀ سر افراز وجانباز یوسفعلی کُرد اهری

خاطرات آزادۀ جانباز یوسفعلی کُرد اهری

خاطرات مریم کاظم زاده خبرنگار دفاع مقدس

روزها به سختی سپری می شد و نبرد همچنان ادامه داشت. من و اصغر و باقی کسانی که در جنگ حضور داشتیم، برخلاف روزهای نخست باور کرده بودیم که دامنه جنگ گسترده است و به زودی پایان نخواهد گرفت.

شهادت به وقت استنشاق گاز «خردل»

هشتم اسفندماه مصادف با سالروز بمباران شیمیایی بیمارستان صحرایی حضرت فاطمه‌الزهرا (س) است. این روز در تقویم‌ها به نام روز «بسیج جامعه پزشکی» نام گرفته است.

چشمهایم را با خدا معامله کردم

تمام تخت ها پُر بود از مجروحانی که به تازگی جراحی شده بودند...

مجموعه انیمیشن «چند قدم مانده به تو» این قسمت رمز پرواز

مجموعه «72 قسمتی چند قدم مانده به تو» کمیک استریپ (نقاشی گرافیکی)
طراحی و تولید: ایران سامانه