قلم به دست مي گيرم،مي خواهم بنويسم..
رفتي حال گمنام برگشتي تا كه امروز به حرمت نام گمنامت به خودم اجازه بدهم براي قطره، قطره خوني كه براي وطنم دادي ، به جاي مادرت خاك برسر بريزم وبه جاي خواهري كه امروز نيازمند پشتوانه ي گرم توست شيون سر دهم وبه جاي فرزندت بي قراري كنم و بهانه ي بابا،بابا بگيرم ،به جاي همسرت ناله سر دهم ،وهمچون كوهي قامت خميده ،آرام و متين همچون پدرت اشك بي صدا بريزم..