خاطرات جانبازان - صفحه 4

آخرین اخبار:
خاطرات جانبازان

از مجروحیتم در عملیات بیت‌المقدس ترسیدم!

«اولین بار بود درد خاصی در انگشت شصتم احساس می‌کردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، در این لحظه با خودم زمزمه می‌کردم و می‌گفتم برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی ...» ادامه این خاطره را از زبان جانباز ۵۵ درصد «علیرضا دولت‌آبادی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

به فاصله چند ثانیه حال و هوای شهر دگرگون شد!

«ناگهان صدای انفجار و موشک‌باران شهر، گوش فلک را کر کرد. به فاصله چند ثانیه حال و هوای شهر دگرگون شد. گردوخاکی از کوچه‌ها برخاسته بود که چشم چشم را نمی‌دید. گرومپ گرومپ موشک‌ها در جای جای بانه بر زمین می‌نشستند و صدای ممتد تیراندازی و انفجار یک لحظه هم متوقف نمی‌شد ...» ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور» یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات/ دوستی که داشتی شهید شد!

«بدون مقدمه به آقای افشار گفت دوستی که داشتی شهید شد. آقای افشار با ناراحتی پرسید که چه کسی را می‌گوید و دوستش در جواب گفت: عاملی. من زودتر از آقای افشار مشوش و مضطرب شدم و از دوستش پرسیدم که کدام عاملی را می‌گویی؟ او هم با خونسردی جواب داد: علی‌اصغر. همان که ایرج صدایش می‌کردند ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
جانباز ۷۰ درصد حمید جهان‌بخشی:

صدای خون را می‌شنیدم که از چشمانم بیرون می‌آمد!

«منطقه ما یک لحظه زیر آتش قرار گرفت و من آن لحظه زمین افتادم. دستم را فصیح‌رامندی گرفت. سوره والعصر را می‌خواندم. صدای خون را می‌شنیدم که از چشمانم بیرون می‌آمد. به بیمارستان صحرایی منتقلم کردند، اما هیچ امکاناتی آنجا نبود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد بصیر «حمید جهان‌بخشی» است که همزمان با روز جانباز تقدیم حضورتان می‌شود.
به روایت جانباز عباس کیایی؛

دلواپسی یک رزمنده در روز اعزام

جانباز «عباس کیایی» از جانبازان دوران دفاع مقدس و از راویان ایثار است. او در بیان خاطراتش به روز اول اعزام به جبهه نیز اشاره کرده است و از دلهره و دلواپسی‌های آن روز تعریف کرده است. بخش اول این خاطره را در نوید شاهد بخوانید.

تیراندازی ممنوع| خاطره یک جانباز کرمانشاهی از سد دربندی خان

جانباز کرمانشاهی می گوید: جزیره ای در سد دربندی خان وجود داشت که فرمانده ما را موظف کرده بود برای نگهبانی آنجا برویم. شب که شد صدای قایق های دشمن را از نزدیک می شنیدم و به فرمانده گفتم دشمن به ما نزدیک شده جالب اینجا بود که ما حق تیراندازی هم نداشتیم...

شهید جانباز "مجید نبیل" خستگی‌ناپذیر و حلال مشکلات بود

«خستگی‌ناپذیر بود و در مواجه با جانبازان و مدیران، کاملاً صبور و بردبار بود و در سایه همین ویژگی‌ها، هیچ جانبازی از او جواب «نه» نمی‌شنید و وقتی جانبازان با او روبرو می‌شدند، اطمینان داشتند که مجید آقا حلال مشکلات‌شان است ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز "مجید نبیل" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
قسمت دوم خاطرات جانبازان و آزادگان/

خاطرات خودنوشت یک جانباز و آزاده؛ "نامه" تنها امید به خانواده بود

نوید شاهد - نامه نوشتن تنها راهی بود که اسرا می توانستند بوسیله آن از حال و احوال خانواده خود و ایران و ... خبردار شوند. هر اسیر حق داشت بطور کلی دو نامه برای ایران ارسال کند و آن هم باید در برگه های مخصوص آرم دار صلیب سرخ می بود. متن کامل خاطرات جانباز و آزاده «صادق مهماندوست» را در نوید شاهد بخوانید.
خاطرات جانبازان و آزادگان/ قسمت اول؛

خاطرات خودنوشت یک جانباز و آزاده؛ بازجویی با دستگاه برقی!

نوید شاهد - یکی از موارد شکنجه اسرا توسط بعثی های عراقی را می توان به شکنجه با  دستگاه مولد برق اشاره کرد  که شامل دو قسمت می شد، یک بخش دستگاه مولد برق، شبیه تلفن های قدیمی بود و بخش دیگر، دو رشته سیم متصل به آن، که دو سر آن ها  نیز دو عدد گیره فلزی شبیه گیره پرده های قدیمی بسته بودند. متن کامل خاطرات جانباز و آزاده «صادق مهماندوست» را در نوید شاهد بخوانید.

بُرشی از کتاب "اعزامی از شهرری"|منطقهِ شیخ صالح

نوید شاهد - در قسمتی از کتاب "اعزامی از شهرری" که حاوی خاطراتی از «محمود روشن ماسوله» جانباز دوران دفاع مقدس است، می‌خوانید: «شیخ صالح محل استقرار نیروهای لشکر 27 محمدرسول الله(ع) و در نزدیکی منطقه عملیاتی والفجر 10 در منطقهِ حلبچه عراق بود. در شیخ صالح به چادر ترابری سبک رفتیم و برادر نانکلی، من و عیسی را به مسئول ترابری لشکر در شیخ صالح معرفی کرد.»
سوره مهر منتشر کرد

«نبودن»؛ روایت زندگی جانباز در بازار کتاب

نوید شاهد - رمان «نبودن» نوشته مهدی زارع که به زندگی یک جانباز می پردازد، توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شد.
خاطره ای خواندنی از دوران اسارت جانباز "محمد علی بابایی ریزوندی"؛

سرهنگ یوسف، بیا بیرون!

نوید شاهد- آزاده و جانباز 70 درصدکرمانشاهی "محمد علی بابایی ریزوندی"در روایتی می گوید:« اسمش یوسف بود، اما به خاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما " جناب سرهنگ" صدایش می زدیم التماس می کرد به او جناب سرهنگ نگوییم تا اینکه یک روز در آسایشگاه باز شد و یک گله بعثی مسلح هجوم آوردند. فرمانده نعره زدسرهنگ یوسف بیا بیرون!...»

کلیپ| رزمندگان اسلام در آغاز جنگ تحمیلی با یاد امام حسین (ع) حملات دشمن را درهم می‌شکستند

نوید شاهد - به مناسبت چهل و یکمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی، گفتگوی تصویری با جانباز گرانقدر «داود خطیری‌فر» پیشکسوت دفاع مقدس درخصوص خاطرات آغاز جنگ تحمیلی داشته‌ایم که برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. این گفتگو سی‌ام شهریورماه ۱۴۰۰ در همایش پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس استان سمنان توسط سایت نوید شاهد سمنان تهیه شده است که شما را به دیدن آن دعوت می‌کنیم.
روایتی از جانباز کرمانشاهی؛

تَن سوخته ام آشیانه ترکش ها شده بود

نوید شاهد- جانباز کرمانشاهی "سید نظر علی مینایی ابراهیمی" می گوید: « تمام بدنم سوخته بود. برادرم از روی انگشتان پا مرا شناسایی کرده بود. تن سوخته ام نیز آشیانه ی ترکش های زیادی بود. اما درد آورتر از دردهای خودم تجسم بمباران پادگان و شهادت دوستانم بود.»
روایتی خواندنی از جانباز و آزاده ی کرمانشاهی؛

اسرا از شدت سرما به هم چسبیده بودند

نوید شاهد - "سید احمد حسینی" می گوید: «نگهبان ها با باتوم وارد آسایشگاه شدند، با کتک ما را به محوطه بردند، زمین از شدت سرما یخ زده بود تا صبح ما را نگه داشتند و همه ی ما از سرما به هم چسبیده بودیم.»
با حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید؛

اجرای طرح "اسناد افتخار" در قزوین آغاز شد

نوید شاهد - با حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران، اجرای طرح "اسناد افتخار" در قزوین آغاز شد.
سنگر عشق/ قسمت اول

یاد ایامی که رفتن ساده بود/ حمله کردن خط شکستن ساده بود

نوید شاهد - کلیپ «سنگر عشق» کاری از قرارگاه فرهنگی راه شهیدان بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان سمنان است. در این کلیپ «حاج مرتضی سعدالدین» جانباز گرانقدر ۷۰ درصد، از خاطراتش در جنگ تحمیلی برای‌مان روایت می‌کند. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت اول این کلیپ دعوت می‌کند.

روحانی که آسمانی شد

نوید شاهد - "شیرعلی احمدی " از جانبازان سرافراز 70درصد هرمزگان در بیان خاطره ای از دوران دفاع مقدس اینطور می گوید: «یک روز داخل سنگر نشسته بودیم موقع اذان که شد همه با هم بلند شدیم که برویم برای ادای نماز وضو بگیریم.وضو گرفتیم و وارد سنگر شدیم .اما روحانی کمی بیرون صبر کرد . همانطور منتظر بودیم که آن روحانی بیاید و نماز را به جماعت بخوانیم. در همین حال صدای شلیک خمپاره دشمن به گوش رسید . به سرعت همه با هم به بیرون سنگر آمدیم که ببینیم چه شده است که متوجه شدیم آن روحانی به فیض شهادت رسیده است.»
روایتی خواندنی از یک جانباز کرمانشاهی در شب یلدا؛

شب یلدای سال 1365 دشمن با بمب های خوشه‌ای از ما پذیرایی کرد

نوید شاهد - "فریبا خواجوی" فرزند شهید و جانباز کرمانشاهی می گوید: «یلدای خونین روزی است که دشمن با بمب های خوشه ای از ما پذیرایی کرد و این روز تا همیشه در ذهن ما مردم کرمانشاه خواهد ماند.»
روایتی از " سودابه کارخانه ای" بانوی جانباز کرمانشاهی؛

هفت روز تمام بی هوش بودم

نوید شاهد - " سودابه کارخانه ای " یک بانوی جانباز کرمانشاهی در بخشی از خاطرات بمباران هوایی جنگ هشت ساله دفاع مقدس می گوید:« ساعت 9 شب و 17 روز از بهار1364 می گذشت که انفجاری مهیب سقف را بر سرمان خراب کرد. تنها برادرم شهید و سه خواهر دیگرم مجروح شدند من که وضعیت بسیار بدی داشتم به بیمارستان طالقانی منتقل هفت روز تمام بی هوش بودم. چشم چپم را تخلیه کرده بودند...»
طراحی و تولید: ایران سامانه