«هادی ایزی» که همراه شهید غریب اسارت «محمد دشتی رحمت آبادی» بوده، می گوید: وقتی محمد را به بیمارستان آوردند با وجود اینکه حنجره اش متلاشی شده بود ولی مدام سوره الرحمن را زیر لب می خواند و تکرار می کرد.
سربازان عراقی از شهید «علی احمد مومنی روستایی» خواستند که بر روی عکس امام خمینی «ره» آب دهان بیندازد ولی او از این امتناع کرد و عراقی ها او را جلوی چشم همرزمانش به رگبار بستند.
در آن شب زمستانی دردآلود و در اوج غربت و در چنگ دشمن، چه بر سر پیکر خلیل آمد و او را کجا بردند و کجا به خاک سپردند را دیگر هیچ کس ندید. او به راستی خلیل الله شد.
منافقین شهید غریب اسارت « محسن درخشان» را ایستاده در خاک فرو کردند و به شهادت رساندند. به همین خاطر به شهید ایستاده معروف شد که نشان از استواری و ایستادگی او بود.
«مسعود مونسی» همرزم شهید غریب «محمدرضا دشتی رحمت آبادی» میگوید: محمدرضا با چشمهایش به من التماس میکرد که نگذار اسیر شویم. در حالت نیمه بیهوش بود. من هم شهید شدن را به مراتب بهتر از اسارت میدیدم.