مادر شهید «شهید «قاسم پورگلمحمديكارسيداني» در خصوص چگونگی اعزام فرزند شهیدش میگوید که موقع اذان بود، در حال قامت بستن بودم که آمد با اصرار پیشانیام را بوسید و رضایت اعزام به جبهه را گرفت و رفت.
همرزم شهید «قاسم پورگلمحمدکارسیدانی» میگوید: در لحظات آخر که در محاصره دشمن بودیم و همرزمانمان شهید شده بودند، قاسم راضی به عقبنشینی نشد و گفت: تا فشنگ آخر خواهم ایستاد.
شهید دانشجو «جواد بهنام» که در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیده است در وصیت نامهاش چنین مینگارد: تشریفات را کم کنید و برای من حجله نگذارید که از شهدای گمنام خجالت میکشم.
شهید سعید امیدی در وصیتنامه خود چنین مینویسد که خلاصه هر چه خدا بخواهد همان مىشود. من هم تسليم خداوند بزرگ مىباشم ولى اگر من شهيد شدم كه از اين بهتر چيست؟ چون تمام بندههاى خالص خدا آرزوى همچين كارى را دارند.
شهید «سیدکریم اعتصامیرنانی» در وصیتنامهاش چنین مینگارد: راستى، دلى از سنگ مىخواهد كه يك جوان مسلمان اين همه جنايت را ببيند باز هم دست روى دست گذاشته و به جبهه نرود.
شهید «منوچهر آرام» در وصیتنامه خود چنین مینگارد: پدرم، مادرم، از شما انتظار دارم كه در غياب من هيچگونه ناراحتى به خود راه ندهيد. چرا كه ملتى كه شهادت براى او سعادت باشد، شكستناپذير است.
مادر شهید «منوچهر آرام» در خصوص اصرار زیاد فرزندش برای اعزام شدن به جبهه میگوید که یک روز ما او را با موهایی که به ریشش چسبانده بود دیدیم که برای خنده میگفت: من بزرگ شدم، ریش درآوردم.
نوجوان شهید « محمدحسین فهمیده» در آبان ماه 1359 در روزهای نخست جنگ تحمیلی به شهادت رسید و اسطوره همه نوجوانان غیور ایرانی شد. به مناسبت شهادت این شهید ملی ویژهنامه ای به نام شهید «محمدحسین فهمیده» را منتشر میکنیم.
شهید «مهدی سبزهپرور» در نامهای از جبهه مینویسد:در جبهه همه چيز هست و هيچ چيز نيست و نغمه بانگ الله اكبر همزمان با طلوع سرخ بيانگر وجود «الله» است و دعوت به جهاد و عبادتهاي بيريا و ايثارهاي بيپايان.