خاطرات شفاهی - صفحه 24

آخرین اخبار:
خاطرات شفاهی
گفتگوی تصویری با همسر شهید«مرتضی مکفی»؛

دیدن تابوت مرتضی در خواب خبر از آمدن پیکرش را داد

همسر شهید« مرتضی مکفی»، در بیان خاطراتی می گوید: شهید در عملیات میمک به شهادت رسید پیکر شهید را به ما تحویل نداده بودند برای دیدنش خیلی انتظار کشیدیم تا اینکه یک شب نزدیک به اذان صبح به خوابم آمد و من گفتم اع این تویی مرتضی در جواب گفت: بله. که بعد از آن پیکر همسرم را به ما تحویل دادند.

روایتی شنیدنی از عشق به وطن

جانباز اهل سنت«علی احمد رحیمی نژاد»، در بیان خاطراتی گفت: سال 59 انقلاب پیروز میدان شد و بعد از آن درگیر جنگ با کشور عراق شدیم، از همان ابتدا عشق به وطن را داشتم و وارد صحنه نبرد با دشمن شدم و در این راه 29 گلوله به بدنم اصابت کرد.
گفتگوی تصویری با جانباز اهل سنت «غفور عبدالهی»؛

جنگیدن در مقابل دشمنان ایران پشیمانی ندارد

جانباز اهل سنت «غفور عبدالهی»، در روایتی می گوید: سن و سال زیادی نداشتم که روانه مناطق جنگی شدم، دفاع از وطن از هر چیزی برایم مهمتر بود و هیچگاه از مقابله با دشمن پشیمان نشدم.
گفتگوی تصویری با جانباز اهل سنت «خدا مراد نقدی»؛

دمکراتها از هر حربه‌ای برای به دست آوردن ایران استفاده می‌کردند

جانباز اهل سنت «خدامراد نقدی» در روایتی می‌گوید: به امام خمینی (ره) علاقه زیادی داشتم به دستور ایشان برای دفاع از وطن برخاستم. ما را به منطقه‌ای فرستادن که دمکرات‌ها می خواستند وارد کشور شوند به منطقه که رسیدیم همه جا را مین گذاری کرده بودند به یکباره روی یک مین رفتم و تمام بدنم زخمی شد آنها از هر حربه ای برای به دست آوردن ایران استفاده می کردند.
مصاحبه با همسر شهید مدافع سلامت؛

بالاترین هویت ماندگار برای هر انسانی، شهادت است

همسر شهید «منصور جاوید پور» از شهدای مدافع سلامت استان ایلام می‌گوید: کادر بیمارستان با وجود اینکه می‌دانستند دست در گریبان با مرگ هستند رسالتشان را رها نمی‌کردند و به نظر من بالاترین هویت ماندگار برای هر انسانی، شهادت است. در ادامه مصاحبه تصویری با همسر گرانقدر این شهید والامقام منتشر می‌شود.
گفتگو با مادر شهید مدافع امنیت وطن/ قسمت دوم

ایرج جان شیرینش را در راه امنیت وطن داد

در این کلیپ مادر شهید «ایرج کِنشلو» نقل می‌کند: «در زمانی که ناراحت هستم ایرج به خوابم می‌آید و من را دلداری می‌دهد و می‌گوید: مادر از من راضی باش که وظیفه‌ام را در قبال خاک و وطنم انجام دادم.»
گفتگو با همسر شهید «یزدانبخش بختیاری»؛

شهید، هیچ چیز را جز شهادت برای خود نمی خواست

همسر شهید «یزدانبخش بختیاری»، در بیان خاطراتی می گوید: از خداوند جز شهادت هیچ چیزی را طلب نمی کرد. به مادرش در یک وصیت نامه یادآور شده بود که مادرم! من راه برادرم داوود را ادامه می دهم همانطور که در شهادت او صبوری کردی برای شهادت من هم صبور باش.
گفتگو با والدین شهید محمدرضا فوادیان

گلچین روزگار امانش نداد

در این کلیپ والدین گرامی این شهید گران‌قدر نقل می‌کنند: «او همیشه به نماز اول وقت اهمیت می‌داد. بسیار زحمتکش و احترام خاصی برای والدینش قائل بود. خداوند او را گلچین کرد.»
خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛

آوای خوش اذان ماشاءاله، هر روز طنین انداز مسجد محل بود

شهید «ماشاالله دشتی پور» زمان انقلاب نوجوانی پرشور و انقلابی بود و همراه دیگر برادران در تظاهرات علیه رژیم شرکت فعالی داشت و با وجود تهدیدات نیروهای گارد شاهنشاهی هیچ وقت سنگر مسجد را خالی نگذاشت و با صدای خوش اذانش مردم محله را برای اقامه نماز به سوی مسجد مجل فرا می خواند.
گفتگوی تصویری با همسر شهید«صادق میرزایی»؛

خبر شهادت همسرم را با گفتن «یا حسین» به من اعلام کردند

همسر شهید«صادق میرزایی» در بیان خاطراتی می گوید: در راه رسیدن به خانه مادر هسرم بودم نگران و آشفته بودم با خودم نذر می کردم که صادق سالم باشد همین که به کوچه رسیدیم چند نفر با لباس مشکی به استقبالم آمدند و باصدای بلند گفتند « یا حسین» آنجا بود که متوجه شهادتش شدم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید«علی اکبر ایزدی»؛

همسرم داوطلبانه پُل مجنون را برای رزمندگان احداث کرد

همسر شهید«علی اکبر ایزدی»، در بخشی از خاطرات می گوید: نزدیک به 40 روز در خط مقدم دلسوزانه حضور داشت و 10 روز به مرخصی می‌آمد. اکثر عملیات‌ها را فرماندهی می کرد به یاد دارم که داوطلبانه فرماندهی احداث پُل مجنون را به عهده گرفت.
گفتگو با پدر شهید مجید فخاریان

اگر شهدا نبودند نامی از اسلام باقی نمی‌ماند

در این کلیپ پدر شهید «مجید غفوریان» نقل می‌کند: «ما قدر شهدا را نمی‌دانیم. اگر آنها نبودند نامی از اسلام باقی نمی‌ماند.»
خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛

پدرم راهش را با عشقی که به وطن داشت انتخاب کرد

سید عبدالله فرزند شهید «سید موسی حسینی» که پس از شهادت پدر متولد شده می گوید: آنگونه که من از خانواده شنیدم پدرم آگاهانه و آزادانه و با عشقی که به وطن داشته این راه را انتخاب کرده است. پس وظیفه ماست ادامه دهنده راهشان باشیم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید «گودرز رضایی»؛

شهید، ما را به خدا سپرد و رفت

همسر شهید «گودرز رضایی» در بیان خاطراتی می گوید: جنگ شروع شده بود، کارخانه قند را تعطیل کردند دیدم به خانه آمده و می گوید می خواهم به جبهه بروم. گفتم؛ بچه هایمان جبهه هستند تو هم بروی ما چه می شویم؟! نگاهی به من کرد و گفت شما را به خدا می سپارم نگران نباشید.
گفتگو با مادر شهید حمیدرضا غفوریان

حیف بود که حمیدرضا را جز با خدا معامله می‌کردیم

در این کلیپ مادر شهید «حمیدرضا غفوریان» نقل می‌کند: «اخلاق و ایمان حمیدرضا زبانزد خاص و عام بود. من می‌دانستم او شهید می‌شود. روزی از من پرسید تفاوت مردن و شهادت چیست؟ ...»
گفتگوی تصویری با همسر شهید «حسین خاطری»؛

لب‌های خشک حسین را فراموش نمی‌کنم

همسر شهید «حسین خاطری» در بیان خاطراتی می‌گوید: حسین خواب بود، بالای سرش رفتم دیدم لب هایش خشک شده برایش آب آوردم و بیدارش کردم، گفت: من روزه ام، از آن روز تا به حال لب هایش خشک حسین را فراموش نمی کنم و به یادش دوشنبه ها روزه می گیرم.
گفتگوی تصویری با همسر شهید«بهزاد قیاسی»؛

شهید، پنهانی لباس رزمندگان را می شست

همسر شهید«بهزاد قیاسی» در بیان خاطراتی می گوید: یکی از همرزمان شهید برایمان تعریف می کرد که هر شب یکی از رزمندگان پنهانی لباس های ما می شست تا اینکه شخصا تصمیم گرفتم خودم را به خواب بزنم و ببینم چه کسی این کار را می کند دیدم بهزاد است همین که دستش را گرفتم اشک در چشمان جمع شد و گفت نباید کسی این موضوع را بداند وگرنه ثواب این کار از بین می رود.
خاطرات شفاهی مادر شهید ؛

مادر باید طاقت داغ دیدن فرزند را داشته باشد

مادر شهید "حسین امیری" در خاطراتی از فرزندش گفت:« من اصلا ناراحت نیستم که فرزندم شهید شده است. او خاک پای امام حسین (ع) است و مادر باید در این غم ها طاقت داشته باشد.»
خاطرات شفاهی پدر شهید ؛

خدا در تقدیر او شهادت را نوشته بود

عباس قدمی پدر شهید "ابوالفضل قدمی" در خاطراتی از فرزندش گفت :«او با تمام فرزندانم فرق داشت و همه از او به نیکی یاد میکردند و از اخلاق نیکویش می گفتند. خدمتش تمام شده بود اما در تقدیرش شهادت نوشته شده بود.»
خاطرات شفاهی مادر شهید ؛

دلتنگی مادر بعد از سال ها فراق فرزند

مادر شهید "رضا احمدی" در خاطراتی از فرزندش گفت: «وقتی دیدمش تیر به پهلویش خورده بود ، لباس سفید بر تنش بود. سه سال است که فکر میکنم باز همان سال ها بازگشته اند و بسیار دلتنگش گشته ام.»
طراحی و تولید: ایران سامانه