خاطرات شفاهی - صفحه 2

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شفاهی
خاطرات شفاهی جانبازان؛
همسر شهید "دشتی ساسانی" از زندگی مشترکشان و ویژگی‌های اخلاقی او می‌گوید: مردی کم‌حرف، دلسوز و بااخلاق که حتی خستگی طاقت‌فرسای کار در گرمای بندر بوشهر، مانع پایبندی‌اش به نماز نمی‌شد. حضورش در نیروی دریایی و مهربانی‌اش با همسر، خانواده و همکاران، تصویری ماندگار از یک انسان شریف و خدایی بر جای گذاشته است.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸

روایت سکینه روشن، همسر شهید داود شیری، از آشنایی تا وداع با پاسداری جاودانه؛
سکینه روشن، همسر شهید داود شیری، از روزی سخن می‌گوید که سرنوشتشان به ساده‌ترین شکل ممکن رقم خورد؛ لب جوی آبی، وقتی که داوود با لبخندی آرام و نگاهی عمیق، تنها یک جمله گفت: «خانم، می‌شه ظرفتون رو بدین آب بخوریم؟» از همان لحظه، انتخاب دلش قطعی شده بود. این آشنایی ساده، به ازدواجی در سال ۱۳۵۸ ختم شد. شهید شیری ابتدا کنار پدرش در کارگاه چرخ‌سازی و موتورسازی کار می‌کرد، اما دیری نپایید که با روحیه‌ای سرشار از ایمان و انگیزه، راهی جبهه شد. به‌جای خدمت سربازی، لباس پاسداری بر تن کرد و برای همیشه، در مسیر نور و ایثار قدم نهاد. همسر شهید، اکنون با صدای بغض‌آلود اما پرغرور، از آن سال‌ها، از عشق، صبوری و دلیری همسرش روایت می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵

خاطرات شفاهی همسر شهید؛
اقدس عسگری، همسر شهید "خلیل شریفی"، از روزهای پر فراز و نشیب زندگی کوتاه اما سرشار از عشق و ایثار با همسرش می‌گوید؛ از لحظه‌های وداعی که بوی اخلاص می‌داد تا آن روز تلخ که پیکر غرق در خاک و خون را دید و دیگر هیچ‌گاه نفهمید چگونه آن شب گذشت. این روایت، گوشه‌ای از زندگی زنی است که هنوز هم صورت همسرش را در خاطراتش با دست پاک می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰

روایت جانباز محمدعلی احمدی از عملیات فتح‌المبین تا مجروحیت در خط «معمری»
جانباز محمدعلی احمدی، از رزمندگان حاضر در عملیات فتح‌المبین، با آغاز آموزش‌های نظامی در سال ۱۳۵۹ در پادگان امام حسین (ع) تهران، وارد عرصه دفاع مقدس شد. او که در سال ۱۳۶۷ در یکی از محورهای عملیاتی جنوب کشور مجروح شد، با زبانی صادقانه و ساده از سال‌هایی روایت می‌کند که رزمندگان اسلام تنها با ایمان، برای دفاع از خاک وطن و ارزش‌های الهی در برابر ارتش تا بن دندان مسلح دشمن ایستادگی کردند. خاطرات او، به‌ویژه از خطوط عملیاتی مانند خط «معارک روستای معمری» تا شناسایی‌های خطرناک در دل مواضع دشمن، تصویری واقعی از مقاومت و ازخودگذشتگی جوانان آن دوران ترسیم می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با همسر والامقام شهید «رمضان قادرآبادی» به مصاحبه پرداخته است. همسر شهید بیان کرد: «همسرم اهمیت ویژه ای به نماز اول وقت میداد. قبل از اعزام به جبهه های جنگ سه بار به من گفت هر چه تو کردی و فرزندانم.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۹۲۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «ولی اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ماه ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم عاشق امام خمینی بود و همیشه عکس امام روی سینه اش بود. تنها ۱۷ بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۹۲۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

جانباز «فرخ محمودی» چنین روایت می‌کند: زمانی که جنگ آغاز شد بلافاصله برای اعزام به جبهه نام‌نویسی کردم و بیش از دو سال در خط مقدم حضور داشتم. شب عملیات بیت‌المقدس، در منطقه کرخه، به وسیله انفجار موشک کاتیوشا از ناحیه شکم مجروح شدم. این اولین مجروحیتم بود.
کد خبر: ۵۹۲۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

خاطرات شفاهی زهرا شاهینی همسر و مادر شهیدان «اسماعیل و یحیی عامری»
مادر شهید «یحیی عامری» می‌گوید: پسرم عاشق جبهه بود و همراه پدرش چند بار به جبهه رفت و همیشه می‌گفت: مادرم باید مثل مادر وهب باشد.
کد خبر: ۵۹۲۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۱

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «محمد اویسی» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت می‌کند: سیزده سالم بود و اول راهنمایی بودم. آن زمان تازه جنگ شروع شده بود و دلم هوای جبهه کرده بود. سه ماه اولی که به جبهه رفتم به صورت پدافندی تو جزیره مجنون بودم. در یکی از عملیات‌ها وقتی دشمن به ما حمله کرد از ناحیه پا و دست مجروح شدم.
کد خبر: ۵۹۲۵۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۰

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «مسعود سالاری» چنین روایت می‌کند: سال 1364 یکی از دوستانم به شهادت رسید. من به همراه چند نفر از دوستانم به خاکسپاری دوست شهیدمان رفتیم و همان جا با هم صحبت کردیم و عهد بستیم که با هم به جبهه برویم. در عملیات کربلای 10 به کردستان اعزام شدم، در شهرک سلیمانیه عراق در حال انجام عملیات بودیم که مجروح شدم.
کد خبر: ۵۹۲۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۷

خاطرات شفاهی جانبازان
ابراهیم ممشلی جانباز ۷۰ درصد می گوید: در این عملیات و پاکسازی هر وجب آن خون شهیدی بود که هدیه شد تا این منطقه از تصرف عراقی‌ها آزاد شود. آزادسازی "خرمشهر" نماد مقاومت و استقامت ملت ایران در مقابل استکبار جهانی است که در تاریخ ماندگار شده است.
کد خبر: ۵۹۲۳۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۶

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «محمدحسین ماندگاری» چنین روایت می‌کند: برای اعزام به جبهه، داوطلبانه به پادگان 05 کرمان رفتم. در آنجا طی ۴۵ روز، آموزش‌های فشرده‌ای دیدیم و بلافاصله پس از پایان دوره، ما را به جبهه اعزام کردند. در مدتی که در جبهه حضور داشتم، سه بار مجروح شدم. هر کاری که کردیم، فقط برای رضای خدا بود.
کد خبر: ۵۹۲۲۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۵

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «سیف‌الله زارع گیل‌چالان» چنین روایت می‌کند: عید سال ۱۳۶۱، جوانی ۲۱ ساله بودم که فرماندهی خط مقدم جبهه پیرانشهر را بر عهده گرفتم. در سال ۱۳۶۲، در یکی از مأموریت‌ها گرفتار کمین دشمن شدم. ماشینم واژگون شد و از ناحیه دست و گردن مجروح شدم. در مدت حضورم در جبهه، سه بار تا مرز شهادت پیش رفتم و تجربه‌ای نزدیک به مرگ داشتم.
کد خبر: ۵۹۱۵۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۸

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «غلام شاهی» درباره نحوه اعزامش به جبهه چنین روایت می‌کند: علاقه داشتم که به جبهه بروم برای همین به دوره‌های بسیج رفتم و در کرمان به صورت فشرده آموزش دیدم و از آنجا به جبهه اعزام شدم. تو خاکریز بودیم و می‌خواستیم به سمت پاسگاه زید حرکت کنیم که به میدان مین رسیدیم. فرمانده گفت کی داوطلبه تا راهو باز کنه، من هم داوطلبانه رفتم و روی مین خوابیدم.
کد خبر: ۵۹۱۲۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۴

خاطرات شفاهی جانبازان
علی محمد فدائی بوشهر جانباز ۷۰ درصد می گوید:. صبح کد خدا روستا گفت: آنها با خود ۵۰ الی ۶۰ اسب و قاطرآورده بودند که شما را ببرند و امداد غیبی به شما کمک کرد که نتوانند شما را ببرند، من در آن لحظه با خود گفتم: هنوز نوبت ما نشده است.
کد خبر: ۵۹۱۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «اسماعیل میرزاده» درباره نحوه اعزامش به جبهه چنین روایت می‌کند: زمانی که به جبهه رفتم، سرباز ارتش بودم. بعد از گذراندن دوره آموزشی، من را به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه اعزام کردند. به مدت ۹ ماه، به عنوان راننده بولدوزر در خط مقدم حضور داشتم و شرایط طوری بود که فقط در شب‌ها امکان کار با بولدوزر را داشتیم.
کد خبر: ۵۹۱۱۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۲

جانباز عملیات کربلای یک:
صباح کاکی جانباز عملیات غرور آفرین کربلای یک، وحدت و از جان گذشتگی مردم به رهبری حضرت امام عامل پیروزی رزمندگان و مردم ما در جنگ تحمیلی بود.
کد خبر: ۵۹۱۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «علی نمردی» می‌گوید: مرتب اصرار می‌کرد تا رضایت دهیم که به جبهه برود. چند شب این کار را انجام داد تا اینکه پدر شهید به رفتنش رضایت داد. پانزدهم رمضان رفت و گفت روز عید برمی‌گردد، اما روز عید، روز وداع با پیکرش بود. مرتب خوابش را می‌بینم که با لباس سفید به در خانه می‌آید.
کد خبر: ۵۹۰۹۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی جانباز قمی
با آغاز جنگ تحمیلی، علیرضا ملکوتی‌نژاد که تنها ۱۵ سال داشت، مجاز به حضور در خط مقدم نبود، اما با توصیه شهیدی از دوستانش، تصمیم گرفت هم‌زمان مسیر طلبگی و دفاع از میهن را دنبال کند. وی با اشاره به وصیت‌نامه آن شهید گفت: «دوستم نوشته بود: حوزه را رها نکن» ... در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
کد خبر: ۵۹۰۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی جانباز ایلامی
جانباز «سید منصور ارغنده» از همان زمان دانش آموزی داوطلبانه و از طریق بسیج راهی جبهه شدند و تا پایان جنگ حضور پر رنگی داشتند وی می‌گوید سال ۱۳۶۶ در شاخ شمیران بمباران شیمیایی شدیم و من جانباز شدم. در ادامه خاطرات شفاهی این جانباز گرانقدر را می‌شنویم.
کد خبر: ۵۹۰۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۶