همرزم شهید «حمیدرضا مرساق» میگوید: «حمیدرضا آرام و سربه زیر به سمت من آمد. ناراحتی از چهرهاش میبارد. سرش را بلند میکند و با صدایی غم گرفته، گفت: «محمد ی مشکل برام پیش اومده، یه گناهی کردم که نمیدونم چیکار باید بکنم، چطور باید حلالیت بطلبم و چطوری باید جبران کنم.»