آزاده گرانقدر «احمد جعفری» میگوید: «حوالی ساعت ۱۱ صبح، اسیر شدیم. ما را در یک نقطه جمع کرده، سلاحهایمان را گرفتند و دستهایمان را بستند. حدود ساعت ۱۳ مجروحان را نیز آوردند و روی برانکارد گذاشتند. همانجا مجید را دیدم.»
آزاده گرانقدر، جناب آقای جعفر توفیقی میگوید: «پس از اسارت، ابتدا ما را به بصره و سپس به بغداد بردند. در هنگام پیاده شدن در بغداد، شهادت محمد سلطانی و عبدالمجید شریفزاده را به چشم دیدم. هر دو بیحال، نحیف و از خونریزی شدید ناتوان بودند.»
آزاده گرانقدر «جعفر کریم زاده» درباره شهید غریب اسارت «مقصود محمد زاده» میگوید: «از حفظ میخواندم و او تکرار میکرد، چرا که قرآنی در اختیار نداشتیم. علاقهی مقصود به یادگیری قرآن وصفناشدنی بود.»