چون مدرسه راهنمایی در روستا نبود واز طرفی امکاناتی که بتواند در شهر مشغول درس خواندن شود وجود نداشت درس را ترک کرد وبه کمک پدرش درکار کشاورزی و چوپانی مشغول شد .
اكنون قدم در راهي گذاشته ايم كه مشتاقان آزادي از اسارت خاك و پرواز بسوي فضاي لايتناهي ايمان در اين راه با اسلحۀشهادت و زنجيرهاي بندگي را گسيختند و اسماعيل وار در قربانگاه عشق الهي جان باختند .
از همان دوران طفولیت حس نوع دوستی و توجه به مسائل دینی در درونش موج می زد و برای کمک به امرار معاش خانواده به شهرها و استانهای همجوار می رفت و کارگری می کرد .
یک بار تا سرحد مرگ پیش رفت اما از آنجائی که خداوند هدف والاتری برای او در نظر گرفته بود و می خواست که روزی او را به قربانگاه عشق برد و در پای درخت تشیع ذبح نماید او را نجات داد .