جانباز محمدحسن رادمنش

آخرین اخبار:
جانباز محمدحسن رادمنش
جانباز ۷۰ درصد «محمدحسن رادمنش»:

مادرم پرستارم بود؛ بیهوش می‌شد اما مرا رها نمی‌کرد

در میانه‌ روز‌های پر از زخم و دعا، مادری پرستار پسر جانبازش شد؛ هر بار از شدت درد بی‌هوش می‌شد اما باز می‌گشت تا زخم‌هایش را با ایمان ببندد. روایتش، تصویری از ایثار بی‌‌انتها و عشقی است که جنگ هم نتوانست خاموشش کند.
جانباز 70 درصد «محمدحسن رادمنش»:

با دو عصا، ۵۰۰۰ فرصت شغلی آفریدم؛ روایت جانبازی که جهاد را در تولید ادامه داد

«محمدحسن رادمنش» جانباز ۷۰ درصد اهل قزوین، با دو عصا راه می‌رود، اما با اراده‌ای استوار، پنج هزار فرصت شغلی آفریده است. از سنگرهای داغ جنوب تا کارگاه‌های تولیدی قزوین، این روایت جانبازی است که به جای بازنشستگی، «جهاد» را در عرصه تولید و کارآفرینی ادامه داد. وی امروز نه تنها نماد مقاومت در جنگ بلکه الگویی زنده برای تولید پایدار و جهاد تبیین است. داستان زندگی‌اش گواهی می‌دهد که معلولیت، پایان راه نیست؛ بلکه آغاز مسیری تازه برای خدمت به میهن است.
روایت تکان‌دهنده از جانباز 70 درصد «رادمنش»:

سال نو من، پایی نداشت

وقتی مردم پای سفره‌ هفت‌سین نشسته بودند و سال تازه را با لبخند، سبزه و دعا تحویل می‌کردند، من در اتاق عمل بیمارستان امام‌خمینی(ره) تبریز چشم باز کردم و فهمیدم دیگر پایی ندارم. سال ۱۳۶۲ برای من نه با بویِ بهار، که با بویِ الکل و صدا‌ی ارّه در اتاق عمل آغاز شد. سالی که جنگ، پایم را گرفت اما ایمانم را زنده نگه داشت و مرا به زندگی دوباره پیوند داد.
جانباز «محمدحسن رادمنش» در گفتگو با نوید شاهد:

هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد

«تیری که به پایم اصابت کرده بود انگاری به پایم نخورده، به قلبم خورده بود. هر لحظه که می‌گذشت جانم با خونریزی درمی‌آمد. گردنم، شال گردن بود، آن را محکم روی زخمم پیچیده و بستم. اما خونریزی همچنان ادامه داشت، این بار چفیه را باز کردم و محکم بستم. ثانیه‌ها که بیشتر می‌گذشت، بیشتر بی‌حال می‌شدم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد «محمدحسن رادمنش» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه