نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
شهید محمدباقر عظمت پناه
سعی می کرد در هر ماهی لااقل یک بار قرآن ختم کند و در ماه رمضان یک دور قرآن ختم می کرد.
کد خبر: ۴۲۷۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۳

خاطرات آقای فرخ نژاد از دوستان شهید کشتگر
فريدون از پيشگامان اين نهضت حسيني و عاشورايي بود. فردي عميق انديش، با تقوا و ايثارگر و مدير و مدبر، پيرو ولايت فقيه و بي مدعا و پركار بود که تمام فضائل اخلاقي در ايشان متمركز بود.
کد خبر: ۴۲۷۷۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۲

خاطرات غلامرضا اتابكي
بارها به اطرافيان و دوستان خود تأكيد كرده بود که تنها راه پالايش و تصفيه، حضور در جبهه هاست و چقدر زيبا و پرشور، خودشان در اين راه پيشقدم شدند.
کد خبر: ۴۲۷۷۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۲

خاطراتی پیرامون شهید «محمد طایی»؛
فعاليت‌هاي سياسي محمد از چشم ماموران امنيتي رژيم پنهان نماند. محمد طائي از دانشگاهي در کانادا پذيرش گرفت. روز پانزدهم مهرماه سال 1356 به اتفاق به سوي امريکاي شمالي پرواز کرديم.
کد خبر: ۴۲۷۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۰

به مناسبت سالروز «شهادت»
شب عمليات كربلای پنج بود كه ما راه افتاديم رفتيم پشت آنجا آبی كه عراق بسته بود تو منطقه و منتظر بوديم كه ما را ببرند جلو بزنيم به خط كه ما تا صبح تو سنگر بوديم هوا داشت روشن مي شد ما مي دانستيم كه هوا روشن شد.
کد خبر: ۴۲۷۶۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۲۲

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جواد سعیدی
نگاه به خاله ام و پسرخاله ام و مادرم کردم وگفتم ، راسته ؟ گفت ، تو که خودت اشهدش هم خوندی . گفتم ، بگو جنازه داره ؟ بچه ام که تو نامه نوشته بود جنگ تموم شده و من دارم میام . گفته بود ، میام زحماتت وجبران می کنم مامان جان . الان نامه اش چهار روزه به من رسیده . چرا دروغ میگین به من . ساعت دوازده شب ، سی ویکم تیر ماه نامه رو فرستاده بود و دوازده به بعد شهید شده بود .
کد خبر: ۴۲۷۵۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

شهید عباس عزیزی شفیعی
به این ترتیب نماز جماعت هم می‌خواندیم. امام جماعت نداشتیم، اما یکی از بچه‌ها پیش نماز می‌شد و ما هم به او اقتدا می‌کردیم. هر شب که می‌گذشت، به تعداد بچه ها اضافه می‌شد.
کد خبر: ۴۲۷۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۹

خاطراتی از آقاي حسين برادر شهيد
برادرم حسن، انسان شريف و دوست داشتني بود. در هر جمعي كه وارد مي شد، مايه مسرت و خوشحالي براي ديگران بود و در دل همه جای گرفته بود.
کد خبر: ۴۲۷۵۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جواد اعظمی
پسرخواهرم که سید و طلبه هست آمد وگفتم ، خاله میخواستم خودم جوادم روبسپارم دست خاک . ولی حالا که تواومدی خودت این کار رو بکن . همون اندازه ای که به دنیا اومده بودبا همون اندازه تحویل خدا دادمش .
کد خبر: ۴۲۷۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شهید داود عزیز الدین
هر جا حق مظلومی رو ضایع کنن، نمی تونم ساکت بمونم
کد خبر: ۴۲۷۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

خاطرات آقاي خداداد پروين قره قشلاقي
يك روز گفتم: برادر حسين‎نژاد مدت 3 ماه است، به جبهه آمده‎ام، تسويه حساب مرا بنويسيد که ایشان فرمود: دائي جان ما رفتني هستيم، ولي شما ماندني هستيد، بايد سنگر را خالي نگذاريد.
کد خبر: ۴۲۷۴۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷

خاطره ای دیگر از سردار رشید اسلام
موقع شهيد شدن ايشان تمامي كردستان منطقه سلماس سپاه پوش شدند و مي‎گفتند: «پدر ما شهيد شد».
کد خبر: ۴۲۷۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷

شهید محمد علی عربیان
میان شلوغی جمعیت کنار هم بودیم. زمزمه دعای محّمدعلی را می شنیدیم. چشم از حرم بر نمی‌داشتم. اولین سفرمان بعد عروسی بود.
کد خبر: ۴۲۷۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۷

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید جمشید طاهر کرد
همیشه میگم خدایا یه پسرم ودرراه تو دادم ، یکی دیگه دارم به من ببخش . من دو تا پسر داشتم که یکی شهید شد والان یکی دارم . من انقدر خدارو شکر میکردم که خدا می دونه . من هیچ وقت پیش پسر ودخترم وشوهرم گریه نمی کردم . شبها تا صبح از گوشه ی چشم هام اشک میامد . برادرم همیشه میگفت ، شاه پسند از حسین آقا خیلی صبورتر هست . زنداداشم یه روز گوشه خونه خواب بود ، من داشتم عکس پسرم ونگاه میکردم وآرام گریه می کردم که اون ها بیدار نشن . زنداداشم رو به برادرم گفت ، چهل روز گذشته این زن چهل ساعت خواب نکرده . فقط پیش شما حرفی نمیزنه .
کد خبر: ۴۲۷۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

قسمت نخست خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
هم‌رزم شهید «سعیدرضا عربی» نقل می‌کند: «نیمه های شب همه خواب بودند. با صدای العفو او بیدار شدم. این طرف و آن طرف را نگاه کردم. بالای سرمان یک جای کوچکی بود. نوجوان پانزده شانزده ساله ای را دیدم که در سجده گریه می کرد.»
کد خبر: ۴۲۷۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۶

خاطرات نصرا... اسدالهي
ايشان از كساني بودند كه حقيقتا كار را براي خدا و بدون در نظر گرفتن سود و زيان انجام مي دادند و پست و مقام كورشان نمي كرد.
کد خبر: ۴۲۷۲۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

شهید حسن عربی
با آزاد سازی خرمشهر جنگ تمام شده است و همین پندار شادی مردم را مضاعف کرده بود. مادر اما بی قرار بود. نه پای تلویزیون بند می شد و نه توی کوچه و خیابان. چند بار من را فرستاد سپاه. می گفت:«بپرس ببین رزمنده ها کی برمی گردن!»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

یادها و خاطره ها
هنوز تا اذان ظهر چند دقیقه ای مانده بود . حمید دستور داد تا نماز جماعت برپا کنیم. بچه ها نماز ظهر را به امامت خودش خواندند. بعد از نماز شروع کرد به سخنرانی بحث کوتاهی در مورد جبهه و کار نیروهای رزمنده به میان آورد...
کد خبر: ۴۲۷۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

اگر خودش گرسنه مي خوابيد ولي شبانه بدون اين كه كسي متوجه شود غذا براي يتيمان و بي سرپرستان مي برد كه مبادا گرسنه بخوابند.
کد خبر: ۴۲۷۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴

خاطرات قاسم ياقوتي
با آغاز جنگ تحمیلی، مدام می گفت: «پدر جان! اجازه بده به جبهه بروم که بالاخره رفت و شهيد شد».
کد خبر: ۴۲۷۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۴