خاطرات شهید - صفحه 14

آخرین اخبار:
خاطرات شهید

مادرم، من امانت الهی در دست شما هستم

نوید شاهد - «گفتم: حیاط خانه چند ساله که موزاییک نشده؛ قبل از شهید شدنت درست می‌کردی تا جلوی مردم خجالت نکشم! خیلی جدی گفت: مادرجان! تو از حیاط خاکی خجالت می‌کشی، اما از این که هم‌وطن‌های ما به دست دشمن می‌افتن و شما نمی‌ذارین به جبهه برم خجالت نمی‌کشی؟ ناراحت شدم و گفتم: برو، تو دیگه بچه من نیستی! لبخند زد و گفت: معلومه که نیستم، من امانت الهي در دست شمام حتی شما هم ...» آنچه خواندید به نقل از مادر شهید "سیدتقی لجران‌پور" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطاله جزئیات این خاطره دعوت می‌کند.

مادرانه‌ای از شهید "ابوالفضل طوسی"؛ ابوالفضل برکت خانه بود

نوید شاهد - «ابوالفضل به دوستش آقای عباس امانی گفته ‌بود که دیگر برنخواهد گشت. چیزی کم نداشت. خوش قدوقامت و زیبا بود. درس خوان و باهوش، شیطان و زرنگ. پدرش می‌گفت: شیطنت‌های او هم شیرین است مثل خود او! از جبهه که می‌آمد، خانواده جان تازه‌ای می‌گرفت. برکت خانه بود. الآن هم یادش برکت است.» آنچه خواندید مادرانه‌ای از شهید "ابوالفضل طوسی" است. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، خاطراتی از این شهید گرانقدر را تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌کند.
خاطراتی پیرامون شهید "احمد شول":

راز بیداری فرمانده چه بود؟

نوید شاهد - "حاج احمد شول" جارو و شیلنگ به دست در حال نظافت بود، به من گفت كه چرا بیدار مانده‌ام و بعد قول گرفت كه آن موضوع را به كسی بازگو نكنم.

سحرهای چزابه

نوید شاهد - خاطرات شهید مهدی صبوری در جبهه چزابه از زبان همرزمانش را منتشر میکند. وی روز پانزدهم اسفند ماه 1338 در شهرستان فردوس متولد و روز سیزدهم فروردین1361 به مقام رفیع شهادت رسید.

داستان عملیات بدر؛ هرچه شنا کرد به پیکر دوستش نرسید

نوید شاهد - همرزم شهید «مجید عبدوس» نقل می‌کند: «عراقی‌ها شروع به تیراندازی کردند. قایق‌ران برای نجات سرنشینان قایقش، مسیر دیگری را در پیش گرفت. هنوز کمی نرفته‌بودند که قایق به گل نشست. عراقی‌ها بی‌امان تیراندازی می‌کردند. دو نفر از بچه‌ها شهید شدند. ناصر در حین جابه جا کردن زخمی‌ها و شهدا، به شهادت رسید. هر لحظه ناصر جلوی چشمش بود. تصمیم گرفت شنا کند و خودش را به ناصر برساند ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

این آخرین باریه که می‌رم جبهه!

نوید شاهد - برادر شهید «مجید عبدوس» می‌گوید: «بارها به جبهه رفت و مجروح شد اما وقتی مرخص می‌شد و به سمنان می‌آمد با همان وضعیت، به ملاقات دیگر مجروحین می‌رفت. بار آخر اقدام قشنگی کرد. حرف‌هایی زد و ضبط کرد. در نوار ضبط شده گفته‌ بود: این آخرین باریه که می‌روم، اما دیگر برنمی‌گردم ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

فال حافظ تعبیر شد؛ خبر خوشی در راه است

نوید شاهد - خواهر شهید "محمود نسیمی" نقل می‌کند: «کاغذی لابه‌لای وسایلش بود. شعر روی آن معنای خیلی امیدوار کننده‌ای داشت. فهمیدم فال حافظ است. تعبیر فال این بود که تا چند روز بعد خبر خوشی می‌رسد. آخر هم تاریخ فال نوشته شده‌بود ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات به نقل از خواهر شهید جلب می‌کنیم.

دستم را از تابوت بیرون بگذارید!

نوید شاهد - برادر شهید "حسن خانبیکیان" نقل می‌کند: «جنازه‌اش روی دست مردم دست به دست می‌شد؛ به یاد حرف‌هایش افتادم. روزی که می‌خواست برود گفت: «اگه من شهید شدم، دستم رو از تابوت بیرون بگذارید تا همه بدونن من دست خالی از این دنیا رفتم.» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقمندان منتشر می‌کند.

دعا کن دلمون سیاه نباشه

نوید شاهد - همرزم شهید "رضا میرزاخانی" می‌گوید: «موتور، دمپایی، بلوز و شلوار رنگ پریده‌اش، تمام دارایی رضا در این چند سال بود و همه نشانی‌اش در زمین. آنقدر ساده و آشکار که اصلا دیده نمی‌شد. نزدیک شد و صدای موتورش خاموش ماند. سلام کردم و گفتم: این آفتاب گرم با زیر پوشی؟ تمام تنت سوخته! سیاه شده! مثل همیشه لبخند مهربانی‌اش را بی‌دریغ نثارم کرد و گفت: دعا کن دلمون سیاه نباشه!» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

در شب عروسی‌، نوید شهادتش را داد

نوید شاهد - خواهرزاده شهید "رضا میرزاخانی" از خاطره شب عروسی‌اش می‌گوید: «پدر و مادر، مادربزرگ و آقاجان همه خوشحال بودند. دلیل این همه شادی، من بودم و لحظه‌هایی که سنت پیامبر مهربانی‌ها به واسطه من جاری می‌شد. دایی رضا به من قول داده‌بود و یقین داشتم که می‌آید. با هر سختی که بود خودش را به مراسم عروسی من رساند اما...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.

هدیه‌ای که پسرم را غمگین کرد

نوید شاهد - مادر شهید "رضا میرزاخانی" نقل می‌کند: «بعد از رفتن رضا، همیشه با خودم می‌گفتم در قبال شهیدی که برای رضای خدا دادیم هیچ عوضی نمی گیریم. اما یک روز بزرگان شهر به دیدنمان آمدند تا یادی از رضا و خاطرات خوبش کنند. هدیه‌ای نیز تهیه کرده‌ بودند، من نپذیرفتم. در میان آن جمع، سید بزرگواری حضور داشت که گفت: من سیدم! دستمو رد نکنید! من هم به احترام ایشان پذیرفتم و بلافاصله سکه را روی طاقچه اتاق قرار دادم. همان شب اتفاقی برایم افتاد ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.

فیلم/خاطره گویی خانواده شهید گرانقدر" جواد اسداللهی"

نوید شاهد خراسان جنوبی خاطره گویی از زندگی شهید "جواد اسداللهی" را منتشر می‌کند که در ادامه از علاقمندان به دیدن این فیلم دعوت می‌کنیم.

قاب خاطره شهید "برات سیسکانی"

نوید شاهد خراسان جنوبی، عکسهای یادگاری از شهید "برات سیسکانی" را منتشر می‌کند. وی روز یکم فروردین 1341 در روستای سیسکان متولد و روز چهارم تیر ماه1361 در منطقه خسروآباد به فیض شهادت نایل شد.
متن مکتوب مصاحبه با شهید "رضا میرزاخانی"

باران؛ کلید پیروزی در عملیات طریق‌القدس

نوید شاهد - «همه بچه‌ها آماده حمله بودن که بارون شروع به باریدن کرد. هر چند جنگیدن توی بارون کار خیلی سختی بود، ولی کاریش نمی‌شد کرد. اول بچه‌ها ناراحت شدن که این چه وقتِ باریدن بارونـه؟ عملیـات رو شـروع کـردیم و بـه یاري خدا موفق شدیم. تعداد زیادي از عراقی‌ها اسیر شدن. یکی از اسرا می‌گفت ...» آنچه خواندید مصاحبه با شهید رضا میرزاخانی در جبهه است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه دو مصاحبه از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

قسمتي از آخرين ديدار و خاطره شهيد از زبان دخترش

نوید شاهد- دخترش مي گويد وقتي من هفت ساله بودم و تازه راهي دبستان شده بودم، بعضي از كلمات را درك مي كردم. با توجه به اينكه پدرم فعاليتهاي سياسي و اجتماعي زيادي انجام مي داد و مردم را به رعايت قوانين اسلامي ارشاد مي نمود.

آخرين ديدار و خاطره و توصيه شهيد

نوید شاهد- آخرين ديدار وي با خانواده زماني بود كه وقتي صبح زود از خواب بيدار شد و مي‌خواست كه به بازار برود به همسران و فرزندان خود گفته كه من امروز خيلي ناراحت هستم، چون قرار است مزدوري به نام تيمسار ورهرام (استاندار تحميلي استان آذربايجان غربي) عازم مهاباد شود و هر طور شده من نبايد اجازه بدهم كه اين مزدور خائن پايش را به مهاباد بگذارد.
خاطرات خانم فرشته عزيزگورك، فرزند شهيد عزيز عزيز گورك

بابای فاطمه پیش خدا رفت!

نوید شاهد- يكي از خاطره هاي خوبي كه از مرحوم پدرم به ياد مي آورم اين بود كه يك روز با بچه هاي همسن و سال در بيرون غرق در بازي كودكانه خودمان بوديم. ناگهان صداي شيون و ناله از خانه همسايه ما بلند شد. بازي را رها كرديم. در يك لحظه همه جا شلوغ شد. از دور پدرم را ديدم كه با مردهاي همسايه حرف مي زدند. هراسان به طرف پدر دويدم.

قاب خاطره‌ای از شهید "علیرضا خسروی"

نوید شاهد خراسان جنوبی، عکسهای یادگاری از شهید "علیرضا خسروی" را منتشر می‌کند. وی روز یکم فروردین 1349 در روستای القار متولد و روز هفدهم شهریور ماه1383 در منطقه سقز به فیض شهادت نایل شد.

عکس/شهید والامقام "پرویز شرفی"

نوید شاهد خراسان جنوبی گزارش تصویری از دوران پربار و خاطره انگیز شهید "پرویز شرفی" را منتشر می کند. وی روز یکم اسفند ماه سال 1346 در شهرستان فردوس به دنیا آمد و پس از رشادتهای فراوان در جبهه حق علیه باطل، روز دهم شهریور ماه سال 1365 در منطقه حاج عمران،عملیات کربلای 2 به فیض شهادت نایل شد.

خاطرات شهيد محمدعلي سوره اي از زبان برادرش عباس سوره اي

نوید شاهد- من عباس سوره اي برادر شهيد محمدعلي سوره اي هستم. شهيد در سال 1326 در يك خانواده مذهبي در شهر سلماس ديده به جهان گشود و از همان كودكي نسبت به مسائل مذهبي توجه داشته و به افراد مستضعف كمك مي نمود. شهيد از افتخارات آذربايجان غربي به شمار مي آمد.
طراحی و تولید: ایران سامانه