شهید "یداله پیر محمدی" به عنوان سرباز ژاندارمری خدمت می کرد. بیست و دوم اردیبهشت ١٣۶٢ ، در پاسگاه رزن همدان هنگام درگیری با نیروهای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
پدر شهید "اكبر كبيري" می گوید: شركت در مراسم مذهبي خصوصا عزاداري براي سرور و سالارشهيدان حضرت امام حسين(ع) ازخصوصيات بارز اين شهيد عزيز بود، در دوران انقلاب نیز با اينكه سن و سال او كم بود مشتاقانه در تظاهرات عليه رژيم ستم شاهي شركت ميكرد.
شهید"مسعود تحویلداریان"در دوران راهنمایی بود که شایسته ترین شاگرد آبادان شناخته شد. از شهردار و استاندار جایزه گرفت . در مدت 2 سال 22 کارت نشان لیاقت گرفت و در نهران هم به او مدال طلا دادند.
شهید "سالار عالمی" با وجود مسئولیتهای بسیاری که به عنوان پدر و سرپرست خانواده بر عهده داشت وظیفه را بر این دید تا با حضور در میدان نبرد ندای رهبر فرزندش را لبیک گفته و از دین و میهن خود در برابر متجاوزان رژیم بعث دفاع کند.
سید جمال پس از مراجعت به اصفهان وادی آموزگاری را پیشه خود ساخت و در روستاهای شهرستان تیران اصفهان به شغل معلمی پرداخت و با تمام وجود به مشکلات عاطفی و مالی و فرهنگی شاگردانش رسیدگی می کرد . او از جمله عارفانی بود که خالصانه در پیشگاه خداوند خویش زانو می زد و اشک فراق می ریخت.
شهید "سعید امینی نور" دار خوین را که تجربه کرد نسیم شهادت را با همه وجودش احساس کرد و خانواده را مهیای شهادت نمود. هر وقت که به مرخصی می آمد می گفت :مبادا از شهادت من ناراحت شوید و روحیه خود را حفظ کنید .
شهید "محمد بت شکن"خطاب به پدر و مادر می گوید :من به یاری الله کاری را آغاز نموده ام که باید زودتر شروع می شد و آن معامله با خدا بود. جان در برابر جنت، هر چند راهش پر نشیب و فراز است اما باید این راه را طی کرد تا به مقصد رسید."
بعد از پیروزی انقلاب به عضویت بسیج در آمد و با شروع درگیریهای کردستان خو د را آماده مقابله با عناصر بیگانه نمود ولی به علت سن کم او را نپذیرفتند ولی با فعالیت زیاد بالاخره از بسیج مبارکه به کردستان اعزام گردید و پس از سه ماه مبارزه با شروع جنگ تحمیلی روانه جبهه جنوب گشت
شهید محمد موحدیان در سن 7 سالگی بود که علاقه ای عجیب به نماز خواندن پیدا کرد و هر وقت برای نماز بیدار نمی شد شدیدا ناراحت می گشت محمد از طفولیت سوالهای بسیار زیادی از بزرگتر ها می پرسید و اگر قانع نمی شد با روحانیون تماس می گرفت و از آنها جواب می خواست
شهید "صفیار میرزایی "در وصیت نامه اش آورده است: خون هزاران شهید و اطفال به خاک و خون کشیده و هزاران آواره، به ثمر رسیده، کوشا باشید که این رحمت خداست، که بر سر ما باریدن گرفته است.