شهید غریبی که به شهید عطری معروف شد
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید غریب اسارت «حیدر گلبازی نصرآباد» متولد ۴ فروردین ۱۳۴۶ در روستای نصرآباد از توابع شهرستان کاشمر بود که دی ماه ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای ۴ در جزیره بوارین به اسارت دشمن در میآید و به دلیل شدت جراحات، در سحرگاه یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۶۵ در اردوگاه عراق به شهادت رسید و پیکرش نیز ۱۵ سال بعد به زادگاهش باز میگردد.

حسین محمدی مفرد از آزادگان سرافراز که در بند اسارت با این شهید عزیز همراه بوده روایت شهادت را اینگونه بازگو میکند:
در بغداد در پادگان اردشیر، آسایشگاهی بود که متعلق به زندانیهای عراقی بود، اسرا را به آنجا انتقال داده بودند، اتاقهای ۴*۳ متری که حدود ۴۰ نفر در هر کدام زندگی میکردند که شرایط خوبی برای اسرا نداشت.
اکثر اسرا مجروح بودند، اما بعضی از آنها مجروحیتهای حاد و عفونی داشتند. دو سه ماهی بود که بچهها به خود آب ندیده و استحمام نکرده بودند، حتی نماز را با تیمم میخواندند، تمام تلاش بعثیها این بود که اسرا را با نبود حداقل امکانات به زانو درآورند و آنها را به زعم خودشان به ذلت بکشانند، اما با وجود اینها هیچگاه رزمندگان درخواستی از آنها نمیکردند و با سختترین شرایط کنار میآمدند.
در این میان اسیری بود که از ناحیه نخاع دچار آسیب شده و ۴ دست و پایش بیحرکت بود و تنها سرش تکان میخورد، نامش حیدر گلبازی از روستای بردسکن سبزوار بود، عفونت تمام بدنش را فراگرفته بود و شرایط بسیار سختی را میگذراند، یک شب با وجود اصرارهای مکرر هماتاقیهایش برای انتقال به بیمارستان، ماموران عراقی قبول نکردند.
برای نماز صبح که بیدار شدیم اتفاق عجیبی افتاده بود، هیچکس از جایش تکان نمیخورد و با دیگری کلامی صحبت نمیکرد. بوی عطر عجیبی در سالن آسایشگاه پیچیده بود، عطری ناآشنا. این وضعیت سکوت و رایحه عجیب حدود ۲۰ دقیقهای در آسایشگاه حاکم بود.
مامورانی که همیشه برای سرکشی میآمدند با اینکه وضعیت خودشان خیلی هم مناسب نبود، اما به علت نبود بهداشت و آب و فراگیری عفونت جراحتها در آسایشگاه بینی خود را میگرفتند، اما آن روز که برای سرکشی آمدند، بسیار متعجب شده بودند و دنبال منشأ عطر میگشتند و به زبان عربی میپرسیدند چه کسی نزد خود عطر دارد؟ که در این حال خبر شهادت حیدر را دادند.
افسری بود که همیشه با اهانت بسیار زیادی به اسرا سرکشی میکرد، وقتی برای بردن پیکر حیدر آمد، زانو زد و بدن حیدر را که بوئید به عربی گفت: به خدا قسم این شهید، واقعی است.
با وجود اینکه بدن حیدر کامل از کار افتاده بود، اما لحظه شهادت دستش را روی سینهاش گذاشته بود و به امام حسین (ع) سلام داده بود.
چند نفر سرباز عراقی آمدند و پیکرش را بردند و در گوشه ای از محوطه کنار سلول قرار دادند. شاید میخواستند بوی حیدر از بین برود و کسی به موضوع پی نبرد ولی آن بوی خوش کل اردوگاه را گرفته بود و خیلی زود همه فهمیدند عطر از پیکر حیدر به مشام میرسد.
یکی از دوستان می گفت: می دانید چرا حیدر را در آن محوطه گذاشتند؟ خواست خدا این بود که حیدر را آنجا بگذارند و ملک ها و فرشتگان از جانب خدا بیایند و بر پیکر او نماز بخوانند چون کسی نبود که برای او نماز بخواند.
بعد از آزادی از اسارت تابه حال به هر عطر فروشی رفتهام نتوانستم نظیر آن عطر را پیدا کنم.
انتهای پیام/