کد خبر : ۶۰۸۱۲۶
۰۸:۵۴

۱۴۰۴/۱۰/۰۳
روایتی غریبانه از غریبی دربند؛

احمدرضا عاقبت کربلایی شد

شهید اسدی به شوق کربلا وارد عملیات شد.


به گزارش نوید شاهد همدان، شهید احمدرضا اسدی جیزآبادی از جمله عاشقان کربلا بود که به شوق دیدن صحن و سرای باشکوه ارباب با آغوش باز به استقبال شهادت رفت و فریاد آزادی خواهیش از دیوار‌های سربه فلک کشیده اردوگاه رمادی شنیده شد.

علی امیری از آزادگان کاشمر در خاطراتی از شهید «احمدرضا اسدی» می‌گوید:

شهید احمدرضا اسدی را از قبل می‌شناختم به طوری که دو ماه باهم در یک سنگر و در یک چادر زندگی کرده و به خلق و خوی هم عادت کرده بودیم.

عملیات خیبر نخستین عملیات برون مرزی و آبی و خاکی بود، در این عملیات قایق‌ها به سمت مواضع عراقی‌ها به حرکت درآمدند، احمدرضا با ما در یک قایق بود و براثر برخورد قایق ما با یکی از قایق های خودی احمدرضا به داخل آب پرتاب شد، ایشان را از آب خارج کردیم و زمانی که به خشکی رسیدیم بدنش خیس شده و کتف چپش ترکش خورده بود.

احمدرضا امدادگر بود و در آن لحظه کاری برای خودش نمی‌دانست انجام دهد، به محض رسیدن به خاکی در یک سنگر عراقی وارد شدیم یک دست لباس پلنگی در آنجا بود که به تن احمدرضا کردیم و یکی از رزمندگان کتفش را بست. به او گفتیم کاش به عقب برگردی ولی او پاسخ داد می‌خواهم با بچه‌ها به کربلا بروم!

پس از تعویض لباس و نفوذ به خط عراقی‌ها تا ساعت ۴ بعدازظهر درگیری ادامه داشت تا اینکه بسیاری از بچه‌ها به شهادت رسیده و برخی نیز به اسارت درآمدند. پس از اسارت عراقی‌ها گمان کردند احمدرضا تکاور است و به همین دلیل همان لحظه اول کتک حسابی به او زدند و سپس ما را به بصره و از آنجا به موصل منتقل کردند. دو ماهی را در موصل بودیم و سپس بچه‌های زیر ۱۶ سال را در اردوگاهی به قول خودشان بین القفسین جای دادند.

احمدرضا چند سالی از ما بزرگتر بود ولی در چهره اش مشخص نبود و به همین دلیل در کنار ما جای گرفت. در اردوگاه اعتصاب غذا شد و احمدرضا بسیار نحیف شده و بیماری اسهال حال او را بدتر کرده بود. یک روز او را به بیمارستان شهر بردند و دیگر به اردوگاه بازنگشت.

وقتی از بچه‌هایی که از بیمارستان بازمی گشتند سراغ احمدرضا را می‌گرفتم می‌گفتند در همان بیمارستان به شهادت رسیده و مشخص نیست پیکرش را به کجا انتقال داده‌اند.


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه