احمدرضا عاقبت کربلایی شد

به گزارش نوید شاهد همدان، شهید احمدرضا اسدی جیزآبادی از جمله عاشقان کربلا بود که به شوق دیدن صحن و سرای باشکوه ارباب با آغوش باز به استقبال شهادت رفت و فریاد آزادی خواهیش از دیوارهای سربه فلک کشیده اردوگاه رمادی شنیده شد.
علی امیری از آزادگان کاشمر در خاطراتی از شهید «احمدرضا اسدی» میگوید:
شهید احمدرضا اسدی را از قبل میشناختم به طوری که دو ماه باهم در یک سنگر و در یک چادر زندگی کرده و به خلق و خوی هم عادت کرده بودیم.
عملیات خیبر نخستین عملیات برون مرزی و آبی و خاکی بود، در این عملیات قایقها به سمت مواضع عراقیها به حرکت درآمدند، احمدرضا با ما در یک قایق بود و براثر برخورد قایق ما با یکی از قایق های خودی احمدرضا به داخل آب پرتاب شد، ایشان را از آب خارج کردیم و زمانی که به خشکی رسیدیم بدنش خیس شده و کتف چپش ترکش خورده بود.
احمدرضا امدادگر بود و در آن لحظه کاری برای خودش نمیدانست انجام دهد، به محض رسیدن به خاکی در یک سنگر عراقی وارد شدیم یک دست لباس پلنگی در آنجا بود که به تن احمدرضا کردیم و یکی از رزمندگان کتفش را بست. به او گفتیم کاش به عقب برگردی ولی او پاسخ داد میخواهم با بچهها به کربلا بروم!
پس از تعویض لباس و نفوذ به خط عراقیها تا ساعت ۴ بعدازظهر درگیری ادامه داشت تا اینکه بسیاری از بچهها به شهادت رسیده و برخی نیز به اسارت درآمدند. پس از اسارت عراقیها گمان کردند احمدرضا تکاور است و به همین دلیل همان لحظه اول کتک حسابی به او زدند و سپس ما را به بصره و از آنجا به موصل منتقل کردند. دو ماهی را در موصل بودیم و سپس بچههای زیر ۱۶ سال را در اردوگاهی به قول خودشان بین القفسین جای دادند.
احمدرضا چند سالی از ما بزرگتر بود ولی در چهره اش مشخص نبود و به همین دلیل در کنار ما جای گرفت. در اردوگاه اعتصاب غذا شد و احمدرضا بسیار نحیف شده و بیماری اسهال حال او را بدتر کرده بود. یک روز او را به بیمارستان شهر بردند و دیگر به اردوگاه بازنگشت.
وقتی از بچههایی که از بیمارستان بازمی گشتند سراغ احمدرضا را میگرفتم میگفتند در همان بیمارستان به شهادت رسیده و مشخص نیست پیکرش را به کجا انتقال دادهاند.