کد خبر : ۶۰۸۰۷۷
۱۱:۰۵

۱۴۰۴/۱۰/۰۲
روایتی غریبانه از غریبان وطن؛

شهدایی که در موصل ۲ پر کشیدند

روایتی از شهدای موصل ۲ را به نقل از آزاده‌ای سبزواری می‌خوانید.


به گزارش نوید شاهد همدان، با نگاهی اجمالی به شهدای غریب در آن‌ها کم سن‌ترین تا سالخورده‌ترین شهدا را می‌بینیم. آن‌هایی که به فرمان ولی امر خود راهی مرز‌ها شدند تا در برابر دشمن متجاوز بایستند و در این میان چه درد‌ها کشیدند خانواده‌های چشم انتظار.

عباسعلی بیدخوری از آزادگان شهرستان سبزوار از روز‌های سخت اسارت می‌گوید:

در عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ به اسارت نیرو‌های عراقی درآمدم و در اردوگاه موصل ۲ ما را نگه داشتند. در موصل ۲ به گفته عراقی‌ها ۴ قفس بود که ما در یکی از آن قفس‌ها اسیر بودیم.

از آنجایی که به کار‌های فرهنگی علاقه داشتم در اردوگاه به دور از چشم عراقی‌ها سخنرانی، محافل روضه و اقدامات اینچنینی انجام می‌دادم، در این بین یکی از اسرا به نام «محمد صابری سهر فروزانی» از بچه‌های اصفهان بود، علاقه زیادی به بنده داشت و در ساعاتی که اجازه هواخوری در محوطه داده می‌شد باهم قدم می‌زدیم و دوست شده بودیم.

شهدایی که در موصل ۲ پر کشیدند

شهید محمد صابری سهر فروزانی

سال ۱۳۶۸ نزدیک محرم بود که یک روز سوت زده و به بیرون اردوگاه رفتیم، محمد به نزدم آمد و گفت دیشب خواب برادرم محمدتقی را دیدم (برادرش در عملیات بیت المقدس به شهادت رسیده بود) او در داروخانه اردوگاه بود صدایم زد و گفت محمد بیا! وقتی به نزدش رفتم یک شیشه شربت به من داد و گفت بخور مقداری از آن را نوشیدم و او شیشه را گرفت و گفت مابقی را ظهر پیش خودم میخوری! بعد رو به من کرد و پرسید به نظرت تعبیر آن چیست؟ 

آشوبی در دلم افتاد نمی‌دانستم منبع این آشفتگی از کجاست لبخندی به رویش زدم و گفتم خیر است تو اجر شهادت را برده‌ای و این تعبیرش است! روز به ظهر می‌رسید و دل در دلم نبود نمی‌دانم چرا منتظر خبری از محمد بودم، استرس بدی داشتم به نماز ظهر ایستادم تا دلم آرام شود به ناگاه صدایی از آن سر اردوگاه شنیدم احساس کردم سطلی آب سرد بر سرم ریخته شده گفتند محمد به شهادت رسیده و بشارت شهادت محمد از برادرش محمد تقی به واقعیت پیوست.

شهدایی که در موصل ۲ پر کشیدند

حاجی محمد ژیان

لب به توهین به امام باز نکرد

از دیگر اسرایی که در موصل ۲ در کنار ما بود شهید «حاجی محمد ژیان» اهل سبزوار و روستای بالش آباد بود. ایشان نیز در عملیات خیبر به اسارت درآمده بود.

سن و سال زیادی نسبت به بقیه داشت سه روز ایشان را به ضرب کتک زدند تا به امام توهین کند ولی او هرگز این کار را نکرد و در اثر ضربات پی در پی عراقی‌ها به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در آرامستانی که در کنار اردوگاه برده و به خاک سپردند.

شهدایی که در موصل ۲ پر کشیدند

شهید علی اصغر نشاسته چی

عموحسن آشپزی که با درد به شهادت رسید

شهید علی اصغر نشاسته چی معروف به عمو حسن از آشپز‌های آشپزخانه موصل بود، پیرمردی مهربان و ساده که نورانیت زیادی داشت. عراقی‌ها به هر بهانه‌ای اسرا را می‌زدند و به پیرمرد‌ها بیش از جوانان زور می‌گفتند، سبک‌ترین تنبیه آنان سیلی به گوش بود به گونه‌ای ضربه می‌زدند که تا مدت‌ها صدایی نمی‌شنیدی.

عمو حسن بنا به مواد اولیه‌ای که به آشپزخانه می‌دادند غذا می‌پخت، صبح‌ها به هر اسیری ۵ قاشق آش و ظهر‌ها نیز ۵ قاشق برنج سهمیه هرنفر بود و از شام خبری نبود، این حجم از غذا برای اسرا به خصوص سالخوردگان بسیار کم بود.

در کنار کمبود مواد مغذی، کتک‌هایی که به بهانه شوری یا بی نمکی غذا، سرد یا گرم بودن و یا هر بهانه‌ای دیگر به تن رنجور آشپز‌ها به خصوص عمو حسن وارد می‌شد او را به مرحله شهادت رساند و در یکی از روز‌ها پیکر رنجور و نحیفش را به خارج از اردوگاه برده و به خاک سپردند.

شهدایی که در موصل ۲ پر کشیدند

شهید حنیفه احمد زاده

«مرگ بر صدام» لق لقه‌ی زبانش بود 

شهید «حنیفه احمد زاده رواسبحانی» از دیگر آزادگانی بود که در موصل ۲ قرار داشت و در عملیات خیبر به اسارت درآمده بود. از بچه‌های تبریز بود و سن زیادی داشت. از روزی که وارد اردوگاه شده بود مدام شعار مرگ بر صدام می‌داد و هرچقدر کتک می‌خورد باز کار خود را تکرار می‌کرد.

هرچه از روز‌های اسارت می‌گذشت حنیفه ضعیف و ضعیف‌تر می‌شد، شدت شکنجه، کمبود مواد غذایی و فشار روانی یک روز حنیفه را به خواب ابدی برد و دیگر شعار مرگ بر صدامش از دیوار‌های سربه فلک شنیده اردوگاه به گوش جهانیان نرسید.

گفت‌و‌گو از سمانه پورعبداله


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه