جانباز ۴۵ درصد: با توپهای آتشزا اقدام به شلیک کردند
جانباز سرافراز «قربانعلی شریفی» در سال ۱۳۳۹ در یک خانواده مذهبی و روحانی متولد شد. وی در دوران دفاع مقدس در اثر اصابت توپ آتشزا در منطقه جنگی پیرانشهر جانباز شد. ایشان جانباز ۴۵ درصد میباشد. در ادامه گفتگوی این جانباز با نوید شاهد آذربایجان غربی را میخوانید:

معرفی
من قربانعلی شریفی فرزند جعفر و متولد سال 1339 هستم. پدرم یک روحانی است و خانوادهام انقلابی بود و در تمام تظاهرات بر علیه رژیم طاغوت شرکت کرده بودم. زمان رژیم طاغوت بسیار شرایط زندگی بد و امکانات کم بود. دولت زمینها را گرفته و قصد دادن آنها به خارجی ها را داشت و از لحاظ فرهنگی هم وضعیت جامعه بسیار فاجعه بار بود. ما 4 خواهر و سه برادر هستیم. من همراه پدرم برای تظاهرات علیه طاغوت میرفتم. ژاندارمری به مردم شلیک می کرد اما مردم ثابت قدم بودند تا انقلاب اسلامی پیروز شد.
اعزام و جانبازی
من در کمیته انقلاب اسلامی بودم و برای تامین امنیت داخل شهر به پیرانشهر اعزام شدم. در زمان ما منافقین بسیار فعال بودند. یک روز من در حال گشت بودم. دیدم از خانه ها یک نفر با کلاه پوش بیرون می آیند. آنها را تعقیب کردیم و دیدم آنها جمع شدند با محاصره آنها متوجه شدیم از منافقین هستند. با کمک نیروهای سپاه موفق به دستگیری آنها شدیم.
در آن زمان صدام تمام شهرها را بمباران می کرد. در ساعت 10 شب من در پایگاه نگهبانی می دادم. گلوله های رسام بود که در دست ضد انقلاب بود و هر جا شلیک می کردند توپخانه عراق آنجا را مورد اصابت قرار می داد. یکی از گلوله ها به نزدیک پایگاه اصابت کرد و من به سرعت اطلاع دادم که قصد زدن پایگاه ما را دارند، به سرعت از پایگاه بیرون رفتیم و به سمت سنگرهایی که از قبل و در خارج پایگاه با فاصله ساخته شده بود رفتیم. با توپ های آتشزا اقدام به شلیک کردند که یکی از بمبها به ما برخورد کرد و من را به 5 متر آن طرفتر پرتاب کرد. از ناحیه بدن و چشمانم به شدت آسیب دیدم. به بیمارستان منتقل شدم و صبح به ارومیه و سپس به تبریز منتقلم کردند. آنجا یکی از چشمانم را تخلیه کردند.
بیمارستان
در بیمارستان پیرانشهر دستها، پاها و لبهایم را بخیه کردند. در آن زمان از ساعت 9 صبح به بعد با تامین راهها باز می شد. یکی از رانندگان با شجاعت گفت نمی توانیم تا ساعت 9 صبر کنیم در نهایت شهید خواهیم شد اما من باید مجروحان را به ارومیه برسانم. وی بلافاصله و قبل از تامین امنیت راه ها ما را به ارومیه رساند و بدلیل شدت جراحت چشمم من را به تبریز رساندند. پدرم در ابتدا برای عمل چشم رضایت نمی داد اما با شنیدن صحبتهای پزشکان راضی شد.در زمان مجروح شدن متاهل بودم. بعد از بهبودی مجدد به خدمت برگشتم اما در نهایت به اداره گذرنامه رفتم و بدلیل شدت جراحت به جا مانده بازنشسته شدم.
توصیه
جوانان به مسجد بروند، نماز و قرآن بسیار بخوانند. به دنبال دوستان خوب باشند و از دوستان بد پرهیز و دوری کنند.
انتهای پیام/