دفاع مقدس فقط دفاع از خاک نبود، دفاع از یک فرهنگ ۱۴۰۰ ساله بود
در سالهایی که دفاع از میهن تنها یک وظیفه نبود، بلکه تکلیف اعتقادی نسلها به شمار میرفت، مردانی از دل مردم برخاستند که با ایمان و از خودگذشتگی، در برابر دشمن ایستادند. جانباز 70 درصد شیمیایی دفاع مقدس «عباس حسینپور»، در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد هرمزگان، با مرور خاطرات دوران مبارزه، از روزهای سخت جبهه، مجروحیتها، ایثار همرزمان و نقش ماندگار مردم در پشتیبانی از رزمندگان سخن میگوید؛ روایتی صمیمی از مردی که دفاع از انقلاب و ارزشها را بخشی جدایی ناپذیر از زندگی خود میداند.

جانباز 70 درصد شیمیایی دفاع مقدس «عباس حسینپور»، از روزهایی روایت میکند که از نوجوانی در روستای کوهشاه احمدی آغاز شد؛ روزهایی که با سختیهای تحصیل در مناطق محروم، پیوستن به نهادهای انقلابی، حضور داوطلبانه در جبهههای حق علیه باطل و مجروحیت در عملیاتهای سنگین، به مسیری از ایثار، ایمان و ماندگاری در دفاع از انقلاب اسلامی انجامید: سلام و درود میفرستم به ارواح پاک و مطهر شهدای گرانقدر، از صدر اسلام تا امروز، به ویژه حضرت امام خمینی(ره)، شهدای والامقام دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم. همچنین عرض سلام و ارادت دارم به محضر مقام معظم رهبری و همه مسئولان و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی ایران.
از نوجوانی تا حضور در نهادهای انقلابی؛ آغاز راهی که به جبهه ختم شد
دوران تحصیل ابتدایی من در روستای کوهشاه احمدی سپری شد. آن روزها مصادف با سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ دورانی که شرایط زندگی به ویژه در مناطق محروم بسیار سخت و امکانات آموزشی به شدت محدود بود. برای رفتن به مدرسه، هر روز صبح زود مسافتی حدود چهار کیلومتر را پیاده طی میکردم و عصرها همان مسیر را بازمیگشتم. در آن زمان توجه چندانی به روستاها و مناطق محروم نمیشد و ادامه تحصیل با دشواریهای فراوانی همراه بود.
در سال دوم ابتدایی به همراه خانواده به بندرعباس مهاجرت کردیم و از آن پس تحصیل خود را در این شهر ادامه دادم. مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در بندرعباس گذراندم. با پیروزی انقلاب اسلامی، دوران نوجوانی من همزمان با آغاز جنگ تحمیلی شد و بخشی از دوران دبیرستانم در فضای جنگ و دفاع مقدس سپری شد. در آن سالها در مدرسه ایثارگران تحصیل میکردم و همزمان با درس خواندن، توفیق حضور در جبهههای حق علیه باطل را نیز پیدا کردم.
در آغاز انقلاب حدود ۱۷ سال سن داشتم. در بندرعباس جذب نهادهای انقلابی از جمله جهاد سازندگی و دفتر تبلیغات شدم و به عنوان نیروی بسیجی در واحد مبارزه با مواد مخدر سپاه پاسداران فعالیت میکردم. آن زمان سپاه تازه تأسیس شده بود و واحدی برای مقابله با مواد مخدر تشکیل داده بودند. بنده را به بندرلنگه اعزام کردند و همانجا بود که درخواست حضور در جبهه را دادم و به عنوان نیروی داوطلب بسیجی، نه از طریق خدمت سربازی، عازم مناطق عملیاتی شدم.
واحدهای آموزشی استان هرمزگان به صورت مشترک با استانهای کرمان و یزد برگزار میشد و مرکز اصلی آموزشها در استان کرمان بود. نیروهای این سه استان پس از طی دورههای آموزشی، از همانجا به جبهههای نبرد اعزام میشدند.
اولین مجروحیت من در عملیات کرخهنور رقم خورد
در اسفند ماه سال ۱۳۶۰ و همزمان با عملیات بیتالمقدس، به جبهه اعزام شدم و در عملیات «کرخهنور» حضور داشتم؛ عملیاتی که نخستین مجروحیتم نیز در آن رقم خورد. حدود دو ماه پس از ورود به جبهه، در فروردین سال ۱۳۶۱ مجروح شدم.
در آن مقطع، رودخانه کرخه در اختیار نیروهای عراقی بود و دشمن با انفجار سد کرخه شرایط منطقه را بسیار پیچیده کرده بود. نیروهای ایرانی در حالی پیشروی میکردند که از جلو، چپ و راست در محاصره دشمن قرار داشتند. شرایط عملیات بسیار سخت و طاقت فرسا بود؛ هم از نظر آب و هوایی و هم به دلیل وضعیت زمین که باتلاقی و مینگذاری شده بود و عبور و مرور نیروها را با محدودیتهای جدی مواجه میکرد.
پس از مجروحیت، ابتدا به یکی از بیمارستانهای اهواز منتقل شدم. تعداد مجروحان بسیار زیاد بود، چرا که عملیات از شدت بالایی برخوردار بود و دشمن از انواع سلاحهای سنگین استفاده میکرد. در جریان این عملیات، ۲۴ نقطه از بدنم بر اثر ترکش مجروح شد. از میان ۷۲ رزمندهای که از استان هرمزگان در آن محور حضور داشتند، تنها پنج یا شش نفر سالم ماندند و سایرین به شدت مجروح و یاد شهید شدند.
به دلیل وضعیت وخیم مجروحان، پس از اقدامات اولیه، با هواپیمای سی-۱۳۰ به تهران منتقل شدیم و ادامه روند درمانم در بیمارستان پارس تهران انجام گرفت. دوران درمان حدود شش ماه به طول انجامید تا توانستم دوباره روی پا بایستم و قدرت حرکت خود را بازیابم.
آرامشی که در جبهه داشتم را هیچ جای دیگری تجربه نکردم
پس از آنکه دوره درمانم به پایان رسید و تا حدی بهبود پیدا کردم، دوباره به بندرعباس اعزام شدم و از آنجا بار دیگر راهی جبهه شدم. شرایط به گونهای بود که نمیشد از فضای جبهه دل کند. عشق و علاقهای که در آن فضا جریان داشت، به ویژه برای ما که اعتقاداتمان برای دفاع از کشور و ارزشها ریشهدار و محکم بود، قابل چشم پوشی نبود.
آرامشی که هنگام خدمت در جبهه احساس میکردم، در هیچ جای دیگری تجربه نکرده بودم. این حس آرامش و معنویت برایم بسیار شیرین و ماندگار بود.
در چهار عملیات شیمیایی حضور داشتم و دچار آسیبهای پوستی و ریوی شدم
در مرحله دوم حضورم، به پادگان حمید اعزام شدم. این مرحله نسبت به دوره اول، شرایط تثبیت شدهتری داشت و نیروهای ما از انسجام و آمادگی بیشتری برخوردار بودند. اوضاع تا مدتی به همین شکل پیش میرفت تا اینکه عراق به صورت گسترده استفاده از سلاحهای شیمیایی را آغاز کرد.
در جریان عملیاتهای شیمیایی دشمن، در حدود چهار عملیات حضور داشتم و بر اثر این حملات دچار آسیبهای پوستی و ریوی شدم. بسیاری از دوستان و همرزمانم نیز در همان عملیاتها مجروح و دچار عوارض جدی شدند.
انقلاب اسلامی از دل اعتقادات مردم جوشید
پیش از انقلاب نوجوان بودم و شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران را به خوبی درک میکردم. از نگاه من، بزرگترین اتفاق تاریخ معاصر ایران، خودِ انقلاب اسلامی بود؛ چراکه برخلاف بسیاری از انقلابها و تحولات منطقهای و جهانی، این انقلاب از عمق باورها و اعتقادات مردم نشأت گرفته بود و توانست فراتر از مرزها، بر دلها و اندیشههای ملتها و حتی هم کیشان و هم فکران، فارغ از دین و مذهبشان، اثر بگذارد. این موضوع یکی از خاطرات و باورهای تاریخی و ماندگار زندگی من است.
دفاع مقدس فقط دفاع از خاک نبود، دفاع از یک فرهنگ ۱۴۰۰ ساله بود
دفاع مقدس صرفاً دفاع از مرزهای جغرافیایی ایران نبود؛ بلکه در حقیقت دفاع از اعتقادات و فرهنگی ریشهدار با سابقهای بیش از ۱۴۰۰ سال به شمار میرفت.
در آن سالها، مردم محبت و علاقه ویژهای به رزمندگان داشتند و با تمام وجود پای کار انقلاب و دفاع مقدس بودند. همه گوش به فرمان حضرت امام(ره) بودند و هرچه در توان داشتند، با اخلاص در طبق میگذاشتند. همکاری، همدلی و کمک به یکدیگر در جامعه موج میزد.
بستهای که بوی مادر میداد
به یاد دارم هدایای مردمی فراوانی به جبهه ارسال میشد. یک بار بستهای به دست ما رسید که شاید حتی به دو کیلو هم نمیرسید؛ داخل آن مقداری تنقلات، گردو و بادام بود و کاغذی همراهش که روی آن نوشته شده بود: «پسران عزیزم، خدا میداند بیشتر از این چیزی نداشتم.» این بسته بوی خاص و دلنشینی داشت. رزمندگان تا مدتها دست به آن نمیزدند؛ فقط بسته را بو میکردند و میگفتند بوی مادر و مادربزرگ میدهد. نزدیک به یک ماه آن بسته دست نخورده ماند و همین محبت ساده، روحیه عجیبی به ما میداد. اینکه یک پیرزن تمام داراییاش را برای رزمندگان فرستاده بود، نشان میداد مردم واقعاً پای کار هستند.
ایثار در جبههها مسابقه بود
در بُعد جنگی و میدانی، ایثار و ازخودگذشتگی میان رزمندگان به نوعی مسابقه بود. به عنوان نمونه، در میان نیروهای پشتیبانی که به آنها امداد و نجات هم گفته میشد، یکی از همرزمانم جوانی رشید و قوی هیکل بود. در یکی از عملیاتها که تعداد زیادی مجروح شده بودند، به یاد دارم این دوست عزیزم دو مجروح را روی شانههایش گذاشته بود و به سمت آمبولانس حرکت میکرد. دیدن چنین صحنههایی هم اشک به چشم آدم میآورد و هم دلش را قرص میکرد.
امروز اگر کسی بخواهد یک کیسه ۵۰ کیلویی را بلند کند، فشار زیادی به بدنش وارد میشود؛ اما آن جوان، دو مجروح را که هر دو از خودش هم قویتر بودند، به دوش کشید تا هرچه سریعتر به آمبولانس برسند و به موقع تحت درمان قرار بگیرند.
رزمندهای که جانش را سپر کرد تا دیگران بتوانند عبور کنند
یکی از خاطراتی که هیچگاه از ذهنم پاک نمیشود و یادآوری آن هنوز هم برایم سخت است، مربوط به عبور از منطقهای بود که کاملاً در دید مستقیم دشمن قرار داشت. در آن شرایط، یکی از رزمندگان داوطلبانه جلو رفت و در معرض آتش مستقیم دشمن ایستاد تا سایر نیروها بتوانند از آن محدوده عبور کنند. چنین صحنههایی فراموش شدنی نیست و برای همیشه در ذهن انسان باقی میماند. وقتی به این خاطرات فکر میکنم، بیش از پیش به این باور میرسم که آن ایثارگران چگونه بدون هیچگونه توقعی از جان و جوانی خود گذشتند تا از این انقلاب و این مرز و بوم دفاع کنند.
امروز بر ما و به ویژه بر مسئولان کشور واجب است که پاسدار این انقلاب، خون شهدا و دستاورد بزرگی باشند که با فداکاری به دست آمده است؛ دستاوردی که تنها محدود به داخل کشور نیست و بازتاب جهانی دارد.
به اعتقاد من، بهترین مردم دنیا، مردم ایران هستند. دست کم ما که مجروح جنگی بودیم، محبت و همراهی این مردم را با تمام وجود لمس کردیم. این همدلی و یک دلی چیزی نبود که در حرف بماند؛ آن را با گوشت و پوست خود احساس کردیم. وظیفه مسئولان است که به داد این مردم برسند، از دستاوردهای آنان دفاع کنند و اجازه ندهند اعتقادات و آرامش جامعه مورد تعرض قرار گیرد. تمام آن ازخودگذشتگیها برای دفاع از همین دین و همین مردم بود.
پرستارانی که مثل مادر از مجروحان مراقبت میکردند
در آن دوران، خدمات پزشکان و پرستاران گاهی حتی سنگینتر از مسئولیت ما رزمندگان در خط مقدم بود. آنها با مجروحانی روبهرو بودند که از نظر عمق زخم و شدت جراحت در شرایط بسیار سختی قرار داشتند؛ کارهایی که افراد عادی از عهده آن برنمیآمدند. پرستاران با مهربانی عجیبی، مثل خواهر، مثل مادر و گویی با فرزند خودشان رفتار میکردند؛ اشک میریختند و با دلسوزی زخمها را پانسمان میکردند. دیدن این میزان محبت از سوی افرادی که هیچ نسبت خویشاوندی با رزمندگان نداشتند، واقعاً قابل توصیف نیست. این روحیه، ریشه در ایمان و باور مردم داشت؛ ایمانی که از پیروی از حضرت امام(ره) و رهبری نشأت میگرفت و نباید هرگز فراموش شود، به ویژه امروز که بسیاری از امکانات فراهم است.
صیانت از اعتقادات مردم، ستون اصلی حفظ کشور است
امروز رسانهها و هر کسی که تریبونی در اختیار دارد، وظیفه دارد از ستون اصلی این کشور، یعنی اعتقادات مردم، صیانت کند. البته این مسئولیت فقط متوجه دیگران نیست و ما نیز خود را در قبال آن مسئول میدانیم.
در همان بیمارستان، بانوی سالخوردهای حدود ۵۰ یا ۶۰ ساله بود که به عیادت مجروحان میآمد و به هر کدام لباس هدیه میداد. جوانترین مجروح آنجا من بودم. نزد من آمد و گفت: «مادر جان، من بازنشسته دادگستری و وکیل هستم؛ هر کار قضایی یا دادگاهی داشتی بگو، هر جای این کشور که باشد برایت انجام میدهم.» این میزان خلوص، همکاری و دلسوزی واقعاً زیبا و تأثیرگذار بود.
از ایشان خواهش کردم اگر امکانش را دارند، از طرف ما و به نمایندگی از مجروحان و آسیب دیدگان، علیه استفاده کنندگان از سلاحهای شیمیایی در دادگاه لاهه یا هر مرجع بینالمللی دیگری که امکان پیگیری دارد، اقدام کنند تا صدای مظلومیت رزمندگان به گوش جهانیان برسد.
در آن دوران، همه اقشار جامعه در صحنه حضور داشتند و هرکسی به اندازه توان و مسئولیت خود انجام وظیفه میکرد. امروز ما ماندهایم و این انقلاب و رهبری آن؛ و وظیفه داریم تحت هر شرایطی از انقلاب اسلامی، اعتقادات مردم و ولایت فقیه دفاع کنیم.
دفاع از انقلاب شرط اصلی زندگی مشترکم بود
نخستین بار که به جبهه اعزام شدم مجرد بودم. اواخر سال ۱۳۶۳ ازدواج کردم، اما پس از آن نیز دوباره راهی جبهه شدم، چرا که دفاع از کشور و مقابله با دشمنان، با زندگی من گره خورده بود. از همان ابتدا این مسیر را انتخاب کرده بودم و تا امروز و تا زمانی که در قید حیات هستم، خود را موظف میدانم در صحنه حضور داشته باشم.
یکی از شروط اصلی من در آغاز زندگی مشترک این بود که بدانند من از انقلاب، دفاع مقدس و دفاع از کشورم جدا شدنی نیستم. این مسیر، بخشی از زندگی و هویت من است.
اواخر سال ۱۳۶۳ فرزند اولم به دنیا آمد و تنها یک ماه پس از تولد او، دوباره عازم جبهه شدم.
فاو؛ جایی که طعم واقعی حملات شیمیایی را چشیدیم
تا سال ۱۳۶۴، استفاده عراق از سلاحهای شیمیایی به شکل گسترده و سازمان یافته آغاز نشده بود. بعدها مشخص شد که برخی کشورهای غربی، سلاحهای شیمیایی را در اختیار رژیم بعث عراق قرار داده بودند تا آنها را در جنگ ایران و عراق آزمایش کنند و اثراتش را بر انسان مشاهده کنند.
همین کشورها که به تعبیر مقام معظم رهبری، بدعهد و غیرقابل اعتماد هستند، از جمله آلمان، در زمره تأمی نکنندگان این سلاحها برای عراق بودند. از سوی دیگر، همان کشورها با ایران برای درمان مجروحان شیمیایی قرارداد میبستند و حتی درخواست میکردند لباسهای رزمندگان شیمیایی برایشان ارسال شود؛ در حالی که هدف اصلی آنها بررسی میزان نفوذ این سلاحها و تأثیرشان بر بدن انسان بود. کشورهای اروپایی از جمله آلمان و انگلیس، در موضوع سلاحهای شیمیایی مرتکب جنایتی شدند که هرگز از حافظه تاریخی مردم ایران پاک نخواهد شد.
در آن مقطع، امکانات و تجهیزات کافی برای شناسایی دقیق سلاحهای شیمیایی در اختیار نداشتیم، اما بخشهای اطلاعاتی و پشتیبانی از روی آثار و نشانهها متوجه موضوع میشدند. در یکی از عملیاتها که عراق در منطقه فاو از سلاح شیمیایی استفاده کرد، چند روز قبل به ما هشدار داده شده بود که احتمال چنین حملهای وجود دارد.
آثار شیمیایی هنوز با من است و درمان قطعی ندارد
بعدازظهر بود و باد ملایمی میوزید که اعلام شد سریع آماده و مجهز شویم، زیرا احتمال حمله شیمیایی وجود دارد. بسیاری از رزمندگانی که در منطقه بودند، دچار ناراحتی جسمی شدند. گازهای شیمیایی بسیار سبک هستند و دشمن معمولاً شرایط جوی، به ویژه جهت باد را برای استفاده از آنها در نظر میگرفت.
وقتی رزمندگان متوجه حمله میشدند و برای استفاده از تجهیزات حفاظتی اقدام میکردند، برخی در همان فاصله دچار آسیب میشدند. استفاده از لباسهای مخصوص، شدت اثرات را کاهش میداد، اما به طور کامل مانع آن نمیشد. حتی با وجود تجهیزات، ورود به محیط آلوده تأثیرات خود را بر بدن میگذاشت، هر چند کمتر از حالت بدون پوشش حفاظتی بود.
در این حملات، تعداد زیادی از رزمندگان مجروح شدند و بنده نیز یکی از همان مجروحان هستم. آثار این آسیبها در بدنم باقی مانده و همچنان با آنها زندگی میکنم.
جوانان مراقب جنگ روایتها و فریب تبلیغات باشند
در پایان، از همه مردم عزیز کشورم میخواهم شرایط امروز جامعه را با دقت و هوشیاری در نظر بگیرند و برای هر مسئلهای که پیش میآید، با تحقیق و آگاهی تصمیم بگیرند و فریب شعارهای تو خالی و فضاسازیها را نخورند. به ویژه جوانان ما که بیش از دیگران در معرض هجمه تبلیغاتی و تأثیرات فضای مجازی قرار دارند، نیازمند دقت و بصیرت بیشتری هستند.
پایبندی به ولایت و وحدت، شرط عبور از شرایط امروز کشور است
نباید ولایت و دستاندرکاران دلسوز نظام را در این شرایط تنها بگذاریم. انشاءالله خداوند متعال به همه خدمتگزاران صادق این سرزمین توفیق عنایت فرماید و به این مردم شریف و صبور که با تمام سختیها و مشکلات، پای انقلاب ایستادهاند نیز اجر و پاداش عطا کند.
امیدوارم با همدلی، آگاهی و حفظ وحدت، همان گونه که در گذشته سربلند از آزمونها عبور کردهایم، اینبار نیز به نتیجه برسیم و همچنان با عزت و افتخار مسیر خود را ادامه دهیم.
انتهای متن/