آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۷۳۵۰
۰۹:۱۶

۱۴۰۴/۰۹/۲۴

شهید زیاری با لبانی تشنه به شهادت رسید

حسین داداشی، از آزادگان سرافراز تهران با بیان اینکه شهید «مهدی زیاری» حال و هوای خاصی داشت و انتظار شهادت را در چشمانش می‌دیدیم، گفت: مهدی تشنه بود و عراقی‌ها به او آب نمی‌دادند، فرمانده عراقی‌ها قمقمه خود را به بنده داد و چند قطره آب به او دادم و پس از خوردن آب به شهادت رسید.


به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «مهدی زیاری» در ۲۰ فروردین ۱۳۴۶ در یک خانواده مذهبی و زحمتکش در شهرستان آمل متولد شد. دوران ابتدایی را در دبستان آیت الله فرسیو، راهنمایی را در مدرسه شاکری و دبیرستان را در مدرسه امام جعفر صادق (ع) با موفقیت در رشته فرهنگ و ادب به پایان رساند و توانست دیپلمش را بگیرد. در تمام مدت تحصیل شاگردی بسیار منضبط و درسخوان بود و در کنار آن به پدرش در مغازه کمک می‌کرد.

شهید زیاری با لبانی تشنه به شهادت رسید

«شهید مهدی زیاری»

او در حماسه ششم بهمن و درگیری خونین آن روز در آمل فعال بود و به کمک دوستان و پدرش گونی‌هایی را پر از شن می‌کرد تا به اسپه‌کلا محل درگیری نیرو‌های مردمی و منافقین برای ساختن سنگر ببرد. بسیار شجاع و صبور بود و ارزش زیادی برای اعتقاداتش قائل می‌شد و اجازه نمی‌داد کسی به مقدساتش توهین کند و به خانواده شهدا بسیار محبت می‌کرد.

شهید زیاری در ۲۰ آبان ۱۳۶۵ از یگان ژاندارمری ساری به خدمت سربازی اعزام شد. دوره آموزشی را در پادگان نوده خاندوز گنبد گذراند و سپس پس از چند ماه در پاسگاه انتظامی قره بلاغ در جلفای آذربایجان شرقی خدمت کرد و سپس به گردان ۲۰۵ ژاندارمری ایلام مستقر در خط مقدم جبهه دهلران در داخل مرز‌های عراق «شرهانی، نهرالعنبر» در دسته گروهان خمپاره ۱۲۰ مشغول دفاع از اسلام و میهن شد.

سرانجام شهید مهدی زیاری در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۷ در محاصره دشمن زیر آتش خمپاره و گلوله در هوای گرم و انفجار شیمیایی به حالت سینه خیز به زمین افتاد و به شهادت رسید و تاکنون پیکرش به زادگاهش برنگشته است.

تخت خوابی از جنس خمپاره

در ادامه، حسین داداشی، از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس، اهل تهران در روایت اسارت و شهادت مهدی زیاری به عنوان یکی از شهدای غریب اسارت با بیان اینکه در آبان ماه سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی و در سال ۱۳۶۶ به منطقه اعزام شدم، گفت: در منطقه تخت خواب خود را با مهمات خمپاره درست کرده و در کنار سنگر گذاشته بودم. چون منشی گروهبان بودم نگهبانی نمی‌دادم، اما شهید زیاری نگهبانی می‌داد.

وی افزود: در صبح روز ۲۱ تیرماه سال ۱۳۶۷، احساس کردم کسی از خواب بیدارم کرده، فکر می‌کردم بچه‌ها بودن، اما زمانی که بیدار شدم کسی را ندیدم. پس از بیدار شدن به دلیل گرمای زیاد به داخل سنگر رفتم و پس از دراز کشیدن صدای انفجار مهیبی را شنیدم.

داداشی با عنوان اینکه پس از بیرون رفتن دیدم تخت خوابم آتش گرفته، اعلام کرد: اولین شلیک دشمن به تخت خواب بود و پس از آن همه بچه‌ها از سنگر‌ها بیرون آمدند و شروع به تیراندازی کردیم.

در محاصره دشمن

این آزاده سرافراز خاطرنشان کرد: پس از ۳ ساعت درگیری، توسط عراقی‌ها محاصره شدیم و فرار کردیم و به سنگر دیده بانی رفتیم و دیدیم یک ترافیک عظیمی از تانک‌ها به سمت ما درحال حرکت هستند.

داداشی ادامه داد: به فرار کردن ادامه دادیم و در حین دوییدن عراقی‌ها از بالای تپه شروع به تیراندازی کردند. صدای فشنگ‌هایی که از کنار گوشم رد می‌شد را کاملا حس می‌کردم.

او اظهارکرد: با هلی کوپتر از بالای سرمان تیراندازی می‌کردند و، چون توان مقاله نداشتیم، پیراهن‌هایمان را به نشانه تسلیم شدن درآوردیم. با همان هلی کوپتر مارا نگه داشتند تا افرادشان برسند.

شهادت با لبان تشنه

این آزاده سرافراز گفت: ناگهان متوجه افتادن مهدی در کنارم شدم. یک ترکش بزرگی به بدنش اصابت کرده بود و شهید علی نجات محمدپور از ساری او را در آغوش گرفت. مهدی تشنه بود و عراقی‌ها به او آب نمی‌دادند. فرمانده عراقی‌ها قمقمه خود را به بنده داد و چند قطره آب به او دادم و پس از خوردن آب به شهادت رسید.

وی بیان کرد: به ما اجازه تدفین نمی‌دادند تا دیدیم آن فرمانده ۲ بیل آورد و به بنده و یکی از بچ‌ها داد. پیکر پاک مهدی را دفن کردیم و فرمانده عراقی‌ها بر سر قبر او شروع به خواندن اذان کرد. تا اسم امام علی (ع) را شنیدیم متوجه شدیم او شیعه بوده و به همین دلیل اجازه تدفین داده است.

روایت مهربانی مهدی

وی افزود: مهدی همیشه آخرین کسی بود که برای صرف غذا می‌آمد و هرگز پرخوری نمی‌کرد. در منطقه بجای بقیه نگهبانی می‌داد و هروقت ماشین کنسرو و کمپوت می‌رسید، مهدی آخرین نفری بود که سهم خود را می‌گرفت.

این آزاده سرافراز شهید زیاری را یکی از نشانه‌های خداوند برشمرد و گفت: او حال و هوای خاصی داشت و انتظار شهادت را در چشمانش می‌دیدیم.

او بیان کرد: مهدی جزء بچه‌های خاص گروهان بود و وقتی با او صحبت می‌کردم آرامش خاصی را انتقال می‌داد.

یادگاری شهید

داداشی ذکر کرد: پس از اسارت مارا به سوله‌ای بردند که شهید علی نجات محمدپور هم در کنار ما بود. مهدی ساعت صفحه آبی داشت که پدر خدا بیامرزش از سفر مکه برایش سوغات خریده بود. پس از شهادت، علی نجات ساعت را گرفت تا به عنوان نشانه به دست خانواده اش برساند ولی به علت گرما و خستگی و تشنگی به شهادت رسید و یادگاری مهدی نیز با او دفن شد.

وی ادامه داد: پس از اسارت دیگر از وضعیت پیکر مهدی خبری نداشتم و پس از ۳ سال آزاد شدم و به وطن برگشتم.

شهیدی که به زادگاهش برنگشت

این آزاده سرافراز گفت: پس از آزادی متوجه شدم پیکر مهدی به زادگاهش برنگشته و خانواده او همچنان در انتظار پیدا شدن نشانه‌ای از او هستند.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه