«مرا پاک از دنیای فانی ببر»؛ نجوای عارفانهٔ شهیدی که شهادت را هدیهٔ الهی میدانست
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید محسن ارغنده، در سال ۱۳۴۸ در دل خانوادهای متدین و انقلابی چشم به جهان گشود. او که فرزند محمود بود، دوران نوجوانی خود را در فضای پرشور و حماسی نخستین سالهای پس از انقلاب اسلامی سپری کرد.
محسن همچون بسیاری از همنشینان پاکنهادش، با عشق به امام و انقلاب بزرگ شد و درسهای مکتب شهادت را از همان اوان جوانی در کوچههای شهر و در پای منبرها و یادوارههای شهدا فرا گرفت. او که دانشآموز سال اول دبیرستان بود، کتابهای درسی را با عزمی راسخ وصفناپذیر برای دفاع از میهن اسلامی به یکسو نگذاشت.
در سال ۱۳۶۵ و در اوج شکوه رزم و ایثار، زمانی که تنها هفده بهار از عمر پربرکتش میگذشت، ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام زمان(عج) و فرمان رهبر کبیر انقلاب، او را به سوی جبهههای نور کشاند. سرانجام در روز سرد و حماسی سیم آذر ۱۳۶۵، در منطقه سوزان و مقدس شلمچه، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی، این جوان دانشآموز نیز به کاروان عظیم شهدای کربلا پیوست و با شهادت خود، نامش را در زمره زلالترین قطرات دریای خون سرخ شهدای دفاع مقدس ثبت کرد.
او که مجرد بود، همه عشق خود را به خدای خویش و آرمانهای انقلاب اسلامی بخشید و پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد تا مزارش زیارتگاه عاشقان و یادگار ایثار نوجوانانی باشد که از مدرسه، مستقیم به مدرسه عشق و شهادت کوچ کردند.
در ادامه متن وصیتنامه شهید محسن ارغنده را بخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
و مومنین رجال صدقوا ما عاهَدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا. (و مؤمنان، مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستهاند صادقانه وفا کردند؛ پس برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد خود ندادند.)
به نام خداوند صاحب جلال و بزرگواری، خداوند کریم و غفار، خداوند محمود.
با نام تو، ای خدا، این عبد فقیر و مسکین و بیچیز، چند سطری را به عنوان وصیت مینویسم.
به چه چیزی وصیت کنم؟ خدایا، من در برابر عظمت بیمنتهی تو هیچم. چگونه به بندگان تو وصیتی داشته باشم، در حالی که از نام تو شرمندهام؟ تو چقدر مهربانی، تو چقدر بزرگواری… کسی را مهربانتر از تو تا به حال ندیدهام. سخت شرمندهام که در حق این دوست و مولای خوب و این خالق، کاری نکردهام.
الهی، من چه دارم که به سبب آن، مرا در زمره بندگان پاک و مقربان درگاهت قرار دادی؟ همهاش از توست. آیا تحوّلی در درونم رخ داده؟ شهادتم هم همه و همه، کرامت و لطف توست در حق این بنده شرمنده. من هیچم و هیچ ندارم.
خدایا، با تمام وجود، دست به دامان رحمتت دراز کردهام تا دست این بنده خاکافتاده را بگیری و جز با هدایتیافتگانت قرارم دهی. خدایا، تو ستار العیوبی. تو بودی که زشتیهای مرا در این دنیا پوشاندی. وای، اگر روز قیامت مرا رسوا کنی…
خدایا، تو خودت به ما آموختی که "غفار" صدایت کنیم. تو خودت گفتی: مرا بخوانید. تو خودت گفتی: از رحمت من ناامید نباشید. و من هدایت میکنم. ای غفار، به تو پناه آوردهام. پناهندهات را مران.
خدایا، در پیشگاهت روسیاهم. روسیاهی رویم را با سرخی خونم پاک کن. مرا پاک از دنیای فانی ببر. دنیا بماند برای کسانی که طالبش هستند و دنبالهرویش میروند.
خدایا، برای رسیدن به تو، هیچ عمل و هیچ چیزی در خود نمیبینم، جز جانی که تو به من دادی. و من این جان را برای رسیدن به تو، به درگاهت آوردهام. به تمام بزرگیات قسم میدهم که این هدیه آلوده را قبول نما.
وصیتی به بازماندگان:
و چند خطی هم مینویسم برای کسانی که بعد از من این نامه را میخوانند. بهترین گفتاری که با شما دارم این است: باید از جنازهام درس بگیرید. این همان کسی بود که تا دیروز در میان ما بود، صحبت میکرد، غذا میخورد، راه میرفت… و هماکنون ساکت و بیحرکت است. او با زبان بیزبانی به شما میگوید: عاقبتی جز این ندارد. مرگ حق است. قیامت و حساب حق است. با چهرههای گوناگون وارد محشر شدن، حق است.
نگذارید سیلی مرگ شما را بیدار کند. تا در دنیا هستید، از خواب غفلت بیدار شوید. دنیا برای هیچکس باقی نمیماند. و بیچاره کسی است که به این دنیای فانی دل ببندد.
کمتر برای بهتر خوردن و بهتر پوشیدن و بهتر گذراندن تلاش کنید. به هیچکدام هیچوقت نخواهید رسید. و به چیزی که انسان بالاخره به آن نمیرسد، چرا باید برایش تلاش کند؟ همهاش بیهوده است.
مینویسم: بیدار شوید. گناه نکنید که عذاب خدا سخت است.
مینویسم: این انقلاب، بزرگترین نعمت خداست. و رهبر بزرگ آن، بهترین هدیه خدا به ماست. با تمام وجود، از جان و مال و زندگی خود، از این رهبر، از این نماینده حاضر امام زمان (عج) حمایت کنید.
از کسانی که به هر نحو مخالف روح خدا و این انقلاب هستند، میخواهم که در هر مراسمی که به هر عنوان، یادی از من میشود، شرکت کنند؛ مگر اینکه چشم باز کنند و مسیر اشتباه را درک کنند و راه خود را تغییر دهند.
همانند اصحاب حسین (ع) باشید؛ آن گروه اندک که در شب تاسوعا با او ماندند و وفا کردند. از آن چند هزار نفر دنیاپرست، وقتی صحبت از مرگ شد، گریختند و حسین (ع) ماند با همان افراد قلیلش. امروز در جبهه… تا فردای قیامت – که زیاد هم دور نیست – در پیشگاه حسین (ع) و ائمه اطهار (ع) سربلند باشید.
ما برای دنیا نیامدهایم. آمدنمان برای پس دادن امتحان الهی بود. و زندگی اصلی، همان مکان ابدی است.



انتهای پیام/