مرا ببخشید و برایم گریه نکنید؛ شهادت، سعادت است
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید امانالله ابراهیمیپنجکی، در دهم فروردینماه ۱۳۴۵ در روستای پنجک از توابع شهرستان چالوس در استان مازندران دیده به جهان گشود. او در خانوادهای متدین و زحمتکش پرورش یافت و از همان کودکی با مفاهیم ایمان، ایثار و شهادت آشنا شد.
این شهید بزرگوار در حالی که تنها در مقطع دوم راهنمایی تحصیل کرده بود، با شنیدن ندای "هل من ناصر ینصرنی" امام خمینی(ره)، عاشقانه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. او که در زمان شهادت تنها ۱۶ بهار از عمرش میگذشت، با ایثار و از خودگذشتگی مثالزدنی، درس بزرگی به همنسلان خود آموخت. امانالله با وجود سن کم، دارای بینش سیاسی و اعتقادی عمیقی بود و در مدت کوتاه حضور در جبهه، به یکی از رزمندگان مؤمن و فداکار تبدیل شد. او در تاریخ ۱۱ آبانماه ۱۳۶۱ در عملیات غرورآفرین محرم در منطقه سومار، پس از ۴۵ روز حضور فعال در جبهههای نبرد، با اصابت ترکش و تیر به شهادت رسید.
در ادامه متن وصیت نامه شهید امانالله ابراهیمیپنجکی را بخوانید.
بسم اله الـرحمـــن الــرحـیــم
انى لا ارى الموت الا السعاده و الحياه مع الظالمين الا برما
<< امام حسین علیه السلام >>
همانا مرگ را جز خوشبختى و سعادت نمىبینم و زندگى کردن با ظالمين و ستمگران را جز نکبت و خوارى نمىشمارم.
خدمت پدر گرامی، مادر عزیز، برادران و خواهران عزیز و مهربان، سلام عرض مینمایم و امیدوارم که حال همگی شما خوب باشد و در زندگی هیچگونه ناراحتی نداشته باشید.
خدمت پدر گرامی خود، سلام عرض نموده و وصیت من به شما پدر گرامی این است که مرا ببخشید؛ چراکه من شما را بسیار اذیت و آزار کردم و هرروز شما را عصبانی و ناراحت نمودم. پدر جان، انشاءالله مرا میبخشید و از بدیهای من چشمپوشی میکنید.
و خدمت مادر گرامی، سلام عرض نموده و وصیت من به شما مادر گرامی این است که مرا ببخشید. مادر جان، شما برای من بسیار زحمت کشیدهاید، شبها تا صبح نخوابیدهاید تا من به این سن و سال رسیدهام، بلکه در آینده بتوانم جبران کنم؛ ولی من جز اذیت و آزار کاری نکردهام. امیدوارم مرا عفو کنید و شیرتان را بر من حلال کنید و همچنین از بدیهای من نیز درگذرید. مادر عزیز، گناهانم بسیار زیاد است و بارم در آخرت بسیار سنگین؛ لااقل شما مرا عفو کنید.
خدمت برادران و خواهرانم؛ امرالله، حمدالله، حسین، نورالله و فضلالله، سلام عرض نموده و از آنان میخواهم که مرا عفو نمایند. همچنین از خواهران خود، فاطمه و ربابه، میخواهم که آنان نیز مرا ببخشند. از ربابه میخواهم که درسش را خوب بخواند.
ضمناً از مادرم میخواهم که اگر من شهید شدم، برای من گریه نکند؛ چون دشمنان اسلام و منافقین شاد و خوشحال میشوند. کسی که در راه خدا شهید میشود، نباید برای او گریه کرد؛ چراکه کشتهشدن در راه خدا، بهترین سعادت است و شما هم افتخار کنید که یکی از فرزندانتان را در راه خدا دادهاید.
و پدر و مادر، عذر میخواهم که بدون اجازه به جبهه آمدهام؛ چراکه آمدنم درست مشخص نبود.
و از حمدالله میخواهم که درست درس بخواند تا در آینده فردی مفید برای جامعه اسلامی باشد. وقتی که من شهید شدم، برادر کوچکم حمدالله را به جای من به جبهه بفرستید.
و در پایان زمزمه زیر لب بسیجیان در جبهه را مى نویسم ضمنا مبلغ 50 تومان از میرمجیدى قرض گرفتهام شما به او بدهید.
بسیجى دیده بیدار عشق است / نواى نی نوا دارد بسیجى / صداى آشنا دارد بسیجى / درون جبهه ها مى بینى که در سر / هوای کربلا دارد بسیجى /
حسین اى درس آموز شهادت / بسیجى از تو آموزد شهادت / به روى سینه و پشت بسیجى / نوشته یا زیارت یا شهادت /
بسیجى دیده بیدار عشق است / بسیجى پیر میدان دار عشق است / خوشا سیماى آن دلدار دیدن / حضور حضرت مهدى رسیدن /
کنار یار در سنگر نشستن / سلامى گفتن و پاسخ شنیدن / شب حمله شب از جان گذشتن / شب حمله شب میثاق بستن /
خدا را دیدن و خود را ندیدن / بت وابستگىها را شکستن / شب حمله شب دیدار مهدى است / به سنگر سرکشیدن کار مهدى است /
چراغ محفل سنگر نشینان / فروغ روشن رخسار مهدى است / زمهدى چون که یاد آرد بسیجى / به جای اشک خون دارد بسیجى /
از آن مرکب نشین جبهه جنگ / حکایتها به دل دارد بسیجى / شب حمله نشان از یار دارد / دل عاشق در آن شب کار دارد /
میان سنگر و دشت و بیابان / بسیجى وعده دیدار دارد / شب حمله شب میثاق یاران / که مى بارد گلوله همچو باران /
بسیجى زیر لب گوید خدايا / نگهدارى کن از پیر جماران / خداوندا به سوز داغداران / که اخلاص و جهاد و پاسداران /
به صدیقان و پاکان سحرخیز / به اشک دیده شب زنده داران / خداوندا به صبر دردمندان / به ایثار و جهاد رادمردان /
درون جبهه ها رزمندگان را / خداوندا خودت پیروز گردان /
به امید پیروزى هرچه سریعتر رزمندگان اسلام بر کفار جهانى و آرزوى طول عمر امام امت والسلام و من الله توفیق
امان الله ابراهیمی