سلاح بر زمین افتادهام را بر دوش کشید و راهی قدس شریف شوید
به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «علی رضایی سردره» ششم اسفند ماه ۱۳۳۳، در شهرستان بندرعباس چشم به جهان گشود. پدرش حسین، ستوان یکم نیروی انتظامی بود و مادرش کنیز نام داشت. به عنوان دانشجوی دوره کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی درس میخواند. دبیر آموزش و پرورش بود. سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب سه پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهاردهم اسفند ماه ۱۳۶۵، در شلمچه به شهادت رسید. پیکر او مدتها در منطقه باقی ماند و بیستم بهمن ماه ۱۳۷۵ پس از تفحص. وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند. برادرش عباس نیز شهید شده است.

وصیتنامه شهید:
سلاح بر زمین افتادهام را بر دوش کشید و راهی قدس شریف شوید
به نام آن که هستی از اوست
سلام و درود به امام امت، خمینی بتشکن، پرچمدار نهضت اسلامی در عصر حاضر و سلام و درود به ارواح طیبه شهدای اسلام، به ویژه شهدای جنگ تحمیلی. همچنین سلام و درود به خانواده معظم شهدا، مفقودین، اسرا و جانبازان و همه دلاور مردانی که با رزم بیامان خود، خواب راحت را از دشمنان اسلام گرفته و آنان را به حضیض مذلت میکشانند.
در این لحظات آخر که مرگ نزدیک است، از خداوند متعال میخواهم مرا تا رسیدن به آن لحظه ثابت قدم نگاه دارد و همواره این موجود ضعیف و ناتوان را با قدرت لایزال خویش قوی و نیرومند گرداند تا بتوانم بر خصم زبون، آن گونه که او میخواهد، یورش بَرَم.
در این فرصت کم، لازم میدانم چند سفارش را به دوستان، خویشان و اعضای خانواده بنمایم.
به همسر، فرزندان، مادر و پدرم سفارش میکنم که صبر پیشه کنند و نگرانیِ فقدان مرا با ذکر و یاد خدا تبدیل به اطمینان قلب و شادی و سرور نمایند؛ که مرگ حق است و دیدار حق لذت.
از همسرم میخواهم فرزندانم را چنان تربیت کند که هیچگاه وابستگی به زندگی مادی پیدا نکنند و آماده شوند تا سلاح بر زمین افتاده پدر و دیگر رزمندگان عزیز را بر دوش کشیده و انشاءالله راهی قدس شریف شوند.
چگونه انسانی خود را مسلمان بداند و مانع از هجوم فرزندانش به جبهه شود؟ اگر شهادت را فوز میداند، چرا مانع میشود؟ و اگر هم فوز نمیداند، از آن دم نزند. آیا انسان مالک جان خود است؟ آیا میتواند خویش را از مردن محفوظ نگه دارد؟ پاسخ همۀ این سؤالها در طول تاریخ منفی بوده است. پس چرا برای چند روز دیرتر، دار فانی را وداع گفتن، ننگ و ذلتِ زیر بار ظلم رفتن را میپذیرد؟
ای افسوس بر این زندگی آمیخته با ذلت؛ مرگ بر آن برتری دارد.
کلام امام علی(ع) چه زیبا حیات را معنا کرده است:
«فَإِنَّ الحَیاةَ فی مَوتِکُم قاهِرینَ، وَالمَوتَ فی حَیاةِکُم مَقهورینَ.»
از اینکه نتوانستم فرزندی خوب، لایق و قدرشناس برای پدر و مادرم، یاوری با وفا برای همسرم و پدری مهربان و دلسوز برای فرزندانم باشم، از همه عذرخواهی کرده و طلب حلالیت میکنم. امید دارم مرا بخشیده و دعا کنید تا خداوند متعال نیز گناهانم را به لطف و رحمت خویش ببخشاید.
به دوستان و نزدیکانم سفارش میکنم که اسیر این زندگی زودگذر نشوند. عجیب است که انسان بیوفایی دنیا را میبیند، اما باز هم به آن اعتماد میکند. اعتماد به دنیا مثل کوبیدن آب در هاون است. خوشی و لذتِ زندگی مادی، چون واقعی نیست، پس از مدتی به غم و اندوه تبدیل میشود. محال است انسان در دنیا به رفاه حقیقی برسد.
عزیزانی که به بهانههای مختلف، شانه از زیر بار مسئولیت خالی میکنید، بدانید در پیشگاه خدای قادر متعال، زمانی که موجودیت مکتب در خطر است، عذر و بهانه پذیرفته نیست. آن برادرانی که پشت جبهه را هم جبهه میدانند، سخت در اشتباهند. برادری که چنین اندیشهای دارد، چند بار به بسیج مراجعه کرده و اعلام آمادگی نموده است؟
اگر شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر میدهید، باید پیشتاز باشید؛ نه اینکه بگویید «جنگ جنگ تا پیروزی»، اما دست من دور از بلا! جنگ برای دیگران باشد و من باید مراقب مغازه و وضع خانوادگیام باشم. این مثل همان ضربالمثل است که «من آنم که رستم بود پهلوان!»
اگر در گفتارت صادقی، باید آماده نبرد شوی؛ وگرنه خاموشی بهتر است. چگونه شهادت جوانان عزیز این مرز و بوم که امید آینده انقلاب بودند، تو را از جا نجنبانید و چهرهات را برای مبارزه درهم نکشید؟
در گذر زمان، چهرههایی میآیند و میدرخشند و سپس خود میروند؛ اما درخشش آنان تا ابد باقی است. حسین علیهالسلام آمد، چون آفتاب درخشید، خود رفت، اما شعله فروزان او تا ابد روشنی بخش دلهای پاک و بیآلایش انسانها گشت. شهدای دیگری نیز آمدند، روشنی بخشیدند، در جانِ نزدیک به مرگِ مردم نور حیات دمیدند و آنان را شعلهور ساختند و خود به دیار دوست شتافتند و پیام دادند که: «اینگونه بیایید، که خداوند شما را خونآلود میخواهد.»
عشق، اول سرکش و خونی بود
تا رود آن کس که بیرونی بود
در پایان، از همه خویشان، دوستان و آشنایان طلب عفو و بخشش دارم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
انتهای متن/