کد خبر : ۶۰۷۳۹۷
۱۳:۴۴

۱۴۰۴/۰۹/۲۳
وصیت‌نامه شهید «ابراهیم جعفری»

وصیت‌نامه‌ای برای فرزندانی که راه پدر را به یاد می‌سپارند

شهید «ابراهیم جعفری» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: باباجون شاهرخ، به حرف‌های مامان تا عمر داری گوش کن. حتماً تحصیل و علم بیاموزید. شاهرخ جون، سفارش هادی را بعد از مامانت به تو هم می‌کنم، زیرا برادر بزرگش هستی؛ او را هرگز رها نکنی و هر چه درباره خودت سفارش کردم، به مرور که او بزرگ شد، سفارشات من را به او بگو.


به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «ابراهیم جعفری» یکم فروردین ۱۳۳۳، در روستای بانگود از توابع شهرستان حاجی‌آباد چشم به جهان گشود. پدرش شکرالله، کشاورز بود و مادرش ثمن نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارمند اداره بنادر و کشتیرانی بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت فرمانده گروه در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد. مدفنش در گلزار شهدای شهرستان بندرعباس واقع است.

وصیت‌نامه‌ای برای فرزندانی که راه پدر را به یاد می‌سپارند

وصیت‌نامه شهید:

وصیت‌نامه‌ای برای فرزندانی که راه پدر را به یاد می‌سپارند

شاهرخ عزیزم این وصیت‌نامه را می‌خواهم تا هر وقت که خواستید، پیش خودتان نگه دارید و به آن عمل نمایید و نگذارید بابا فراموش شود.
به مامان بگو: «مامان، یادم بده تا همیشه و همه وقت بابا را یاد کنم و فکر نکنم بابام در این دنیا نیست.»
و به مامان بگو: «مامان، به جز نام پدر شهیدم، کسی دیگر به من و هادی نگوید پدر، باباجون، بابا جون.»

شاهرخ عزیزم، هادی جون؛ با وجود اینکه خودم از دو یا سه‌ سالگی به بعد بابا نداشته‌ام و هیچ‌ وقت حاضر نبودم که شما هم بی‌بابا شوید، ولی به خاطر اسلام، باباجون، این کار را قبول کردم.
بله باباجون، بی‌بابایی را خودم حس کردم، لمس کردم.

باباجون شاهرخ، به حرف‌های مامان تا عمر داری گوش کن. حتماً تحصیل و علم بیاموزید.
شاهرخ جون، سفارش هادی را بعد از مامانت به تو هم می‌کنم، زیرا برادر بزرگش هستی؛ او را هرگز رها نکنی و هر چه درباره خودت سفارش کردم، به مرور که او بزرگ شد، سفارشات من را به او بگو.

باباجون، هرگز بی‌بی را فراموش نکنی، زیرا که به گردن بابای تو خیلی حق دارد و همیشه و همه وقت در کنار او باشید.

اما همسرم، در آن زمان که قبول کردی همسر من شوی، با وجود اینکه از نظر مادی وضع من خوب نبود و آن زمان طاغوت هم همه به فکر مادیات بودند، ولی با این حال تو قبول کردی که همسر من بشوی. مادرت هم سهم به‌سزایی دارد؛ قدر او را بدان و در همه کارهایت با او مشورت کن.

با آن همه سختی که گذراندیم و به همدیگر رسیدیم، نمی‌دانم اگر می‌دانستی که این روز برایت فرا می‌رسد، باز هم ازدواج با من را قبول می‌کردی یا نه؛ ولی بدان که باید افتخار کنی، همان‌طور که من به وجود همسری مثل تو افتخار کرده‌ام.

همسرم، هرگز نماز و عبادت خدا را فراموش نکن و بگو مرا در بهشت زهرای بندرعباس دفن کنند تا تو به قبرم دسترسی داشته باشی.

عزیزانم، کوچولوهایم، نکند بعد از چند سال که گذشت مرا فراموش کنید.
در رابطه با مردم آن‌قدر خوش‌اخلاق باش که بدانند تو همسر یک شهیدی، بدانند که مادر بچه‌های یک شهیدی.

پس به تو سفارش می‌کنم که هر کاری خواستی انجام بدهی، با مادرت و پسرخاله علی کرمشاهپور همیشه و همه وقت مشورت کن و هر گرفتاری داشتی با آن‌ها در میان بگذار.

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه